جمعه، تیر ۰۸، ۱۳۸۶



اين سريال دنباله دار



مسيري كه بايد طي مي شد، چندان طولاني نبود، ازسرميدان تا مركزشهر، با

ماشين درصورتي كه ترافيك نبود، حدود يك كيلومتر. شايد كمي كمتر.ماشين

كه حركت كرد، مسافراسكناس دويست توماني را به راننده تاكسي داد.التهاب

افزايش كرايه مسافركش ها، ازخودروهاي شخصي تا تاكسي ها، همراه مردم

بود. مسافرمنتظربود كه باقي پول را ازراننده دريافت كند.نزديك شده بوديم.

چيزي نمانده بود به مركزشهر. راننده ازميان اسكناس ها، يك پانصدريالي را

طرف مسافرگرفت. مسافرمعترض شد. گفت كه كرايه تاكسي دراين مسير

هفتادوپنج تومان است. نه صد تومان. شما چرا صدوپنجاه تومان برداشتيد.

رسيده بوديم. راننده ترمزكرده بود براي پياده شدن مسافرها كه من بودم وآن

مسافر.

راننده شروع كرد به گله ازسهميه بندي شدن بنزين وكساد شدن كاروازطرفي

هم گران شدن بنزين. مسافرهم مي گفت كه چرا چوب سهميه بندي رامن مسافر

بايد بخورم . اعتراض تو را جاي ديگه بكن . توجيب منو داري خالي ميكني.

مگه من سرگنج نشستم. من هم جانب مسافررا گرفتم . راننده عصبي شد. با

صداي بلند تراعتراضش را مي گفت . مسافرهم ربطش مي داد به دولت .

ازماشين پياده شديم. من هنوزكرايه راحساب نكرده بودم. تازه پول را ازجيبم

درآوردم. صدتومان به راننده دادم. وازراننده خواستم ، پنجاه تومان مسافررا

به وي برگرداند. گفتم تومشكلت را جاي ديگربايد حل كني. بروبه اتحاديه ات

بگو . آنها هم بادولت مشكل شون را حل كنند . اين راكه گفتم ، بيشترجوش

آورد وگفت، اينها يكي ازيكي بدترند. گوشت كيلويي هزارتومان رفته بالا،

شما بخاطرپنجاه تومان اعتراض مي كنيد. اين كه اضافه شدن نيست. باپنجاه

تومان ميشه پول جمع كرد.گورپدراين كاروهرچه بنزين ومسافر.

نماندم. دونفربا سروصدا بحث مي كردند. مردم همكمي دورشان كرده بودند.

نمي دانم كه آيا باقي كرايه آن مسافررا پرداخت كرد يا نه؟ اما به هرجهت اين

داستاني است كه دنباله اش را بايد انتظاركشيد.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

مثه داستان حجاب، داستان بنزين هم
دنباله داره

ناشناس گفت...

داستان بنزين بحران بيشتري را دامن

خواهد زد

ناشناس گفت...

سلام

مرم خسته اند. ازاین همه فشاروگرانی