پنجشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۶

دستي به روي آينه



براين سفره

كه پهن مي شود / مردد است

چشم به گرداني

هيچ نمي يابي


نه رد صدايي

براي دوستي هاي غرق شده

ونگاهي نه

تا به چشم درچشم

بسنده كني


دستي به روي آينه

شايد

آن سوتر

حرف ها

به انتظار

۶ نظر:

ناشناس گفت...

باسلام

شعرقشنگي نوشتيد. شعرهايتان

ازابهام وپيچيدگي درعين روشني

برخوردار است. منظورم اين است

كه باهمه ابهمي كه دارد، برخي از

شعرهايتان، به جهت رابطه اي كه

با مخاطب برقرار مي كند،قويا اثر

ميگذارد

برايتان آرزوي لحظاتي خوش دارم

ناشناس گفت...

ميخوام آينه رو پاك كنم

وبراي آنسوش منتظرباشم

ناشناس گفت...

مسعود جان ، سلام

شعرت محشره،با تصويرهاي عميق

ناشناس گفت...

گیلانی هستی رفیق؟

ناشناس گفت...

سلام

آينه نشانه روشنايي واميد است

ناشناس گفت...

شعر اثر عميقي روم گذاشت