چهارشنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۵

يك صدا



اين دايره هاي بي دريغ

كه مرا و

تورا

درحضوربي انقطاعش

به نفس نفس/ مي اندازد


به خش خش برگ ها

دل مبند

رنگ آسمان

با باد

هم نواست

دوشنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۵


مختصري درباره ي حقوق بشر
The Brief a Bout Human Rights


وظيفه ي نگارش منشوربين المللي حقوق بشردرسال هزارونهصدوچهل وپنج به عهده

كميسيون حقوق بشرگذاشته شده بود كه به مثابه نهاد تابع شوراي اقتصادي واجتماعي

ايجاد شده بود. خود اين شورا نيزازنهادهاي اصلي سازمان ملل متحد محسوب مي شد.

دردهم دسامبرهزارونهصدوچهل وهشت اعلاميه جهاني حقوق بشرنگارش يافتومورد

تصويب مجمع عمومي سازمان ملل متحد قرارگرفت.

اعلاميه جهاني حقوق بشرمشتمل بردودسته كاركرد هستند.

دسته اول به حقوق مدني وسياسي مربوط مي شود. مانند حق حيات؛ آزادي وامنيت

شخصي؛ نبودن بردگي وشكنجه؛ برابري درمقابل قانون؛ درامان بودن ازدستگيري و

حبس يا تبعيد خودسرانه؛ حق دادرسي منصفانه؛ حق مالكيت؛ مشاركت سياسي؛ حق

ازدواج؛ آزادي هاي اساسي انديشه، وجدان ودين، عقيده وبيان؛ آزادي تشكيل مجامع و

جمعيت هاي مسالمت آميز؛ حق شركت دراداره ي اموركشور، مستقيما يا به وساطت

نمايندگاني كه آزادانه انتخاب شده باشند.

دسته ي دوم حقوق اقتصادي، اجتماعي وفرهنگي را دربرمي گيرد. مانند حق كار؛حق

مزد مساوي درمقابل كارمساوي؛ حق ايجاد اتحاديه ها وپيوستن به آنها؛ حق سطح زند

گي مناسب؛ حق آموزش وپرورش؛ حق مشاركت آزادانه درحيات فرهنگي.

درواقع حقوق يادشده دربالا، شايستگي همه انسان ها را بطور ذاتي دربرخورداري از

آن حقوق، فارغ ازنژاد، رنگ پوست، زبان و… دربرميگيرد.

دوپيمان بين المللي حقوق اقتصادي، اجتماعي وفرهنگي ونيز حقوق مدني وسياسي كه

مكمل اعلاميه بوده اند ومحتواي مقررات اعلاميه جهاني حقوق بشررا مشخص مي

ساختند درشانزدهم دسامبرهزارونهصد وشصت وشش درمجمع عمومي سازمان ملل

به تصويب رسيدند. تصويب اين دوپيمان حاكي ازاين بود كه جامعه ي بين المللي در

مورد تدابيرلازم براي تحقق عملي آن ها به توافق رسيده است .

پيمان هاي مذكوربرخلاف اعلاميه ي جهاني كه ازنظر حقوقي الزام آورنبودند، قرار

دادهايي هستند كه براي دولت هاي امضاء كننده شان ازنطرحقوقي الزام آورند.ودولت

ها ملزم به اجراي آئين نامه پيمان ها وارائه ي گزارش هاي ادواري درباره ي نحوه

برآوردن تعهدات مندرج درآنها مي باشند. اين دوپيمان درسال هزارونهصد وهفتاد و

شش به اجرا گذاشته شدند.

اكنون كه مدتي است كميسيون حقوق بشرسازمان ملل متحد با نام شوراي حقوق بشر

به فعاليت خود ادامه مي دهد، وارزش واعتبارونقش وكاركرد آن همچون شوراي

امنيت سازمان ملل متحد ارتقاء يافته وقدرت اجرائي ي بيشتري كسب كرده است؛

لازم است اين شورا درخصوص نقض حقوق بشردرسطح جهان، چه دركشورهاي

پيشرفته كه مدعي رعايت حقوق بشرهستند وچه دركشورهاي توسعه نيافته واستبدادي

برخورد فعالانه تروبه دورازشائبه هاي سياسي داشته باشد.درپايان اين يادداشت برخي

ازمواد كه بيشتربه حقوق مدني، سياسي اعلاميه مربوط مي شود، ذكرمي گردد.


ماده ي يك

تمام افراد بشرآزاد زاده مي شوند وازلحاظ حيثيت وكرامت وحقوق با هم برابرند. همه
گي داراي عقل ووجدان هستند وبايد با يكديگربا روحيه ي برادرانه رفتاركنند.

ماده ي سه

هرفردي حق زندگي،آزادي وامنيت شخصي دارد.

ماده ي پنج

هيچ كس نبايد شكنجه شود يا تحت مجازات يا رفتاري ظالمانه،ضدانساني يا تحقيرآميز
قرارگيرد.

ماده ي هفت

همه دربرابرقانون مساوي هستند وحق دارند بي هيچ تبعيضي ازحمايت يكسان قانون
برخوردارشوند. همه حق دارند درمقابل هرتبعيضي كه ناقض اعلاميه ي حاضرباشد،
وبرضد هرتحريكي كه براي چنين تبعيضي به عمل آيد، ازحمايت يكسان قانون بهره
مند گردند.

ماده ي هشت

دربرابراعمالي كه به حقوق اساسي فرد تجاوزكنند- حقوقي كه قانون اساسي يا قوانين
ديگربراي اوبه رسميت شناخته است- هرشخصي حق مراجعه ي مؤثربه دادگا ه هاي
ملي صالح را دارد.

ماده ي نه

هيچ كس را نبايد خود سرانه توقيف، حبس يا تبعيد كرد.

ماده ي دوازده

نبايد درزندگي خصوصي، امورخانوادگي، اقامت گاه يا مكاتبات هيچ كس مداخله هاي
خود سرانه صورت گيرد يا به شرافت وآبرو وشهرت كسي حمله شود. دربرابرچنين
مداخله ها وحمله هايي، برخورداري ازقانون، حق هرشخصي است.

ماده ي سيزده

(1) هرشخصي حق دارد درداخل هركشورآزادانه رفت وآمد كند واقامت گاه خود را برگزيند.
(2) هرشخصي حق دارد هركشوري، ازجمله كشورخود را ترك كند يا به كشور
خويش بازگردد.

ماده ي چهارده

(1)دربرابرشكنجه،تعقيب وآزار،هرشخصي حق درخواست پناهندگي وبرخورداري
ازپناهندگي دركشورهاي ديگررادارد.
(2) درموردي كه تعقيب واقعا دراثرجرم عمومي وغيرسياسي يا دراثراعمالي مخا
لف با هدف ها واصول ملل متحد باشد، نمي توان به اين حق استناد كرد

ماده ي پانزده

(1) هرفردي حق دارد كه تابعيتي داشته باشد
(2) هيچ كس را نبايد خودسرانه ازتابعيت خويش، ياازحق تابعيت محروم كرد.

ماده ي هيجده

هرشخصي حق دارد ازآزادي انديشه، وجدان ودين بهره مند شود. اين حق مستلزم آزا
دي تغييردين يا اعتقاد وهمچنين آزادي اظهاردين يا اعتقاد، درقالب آموزش ديني، عبا
دت ها واجراي آيين ها ومراسم ديني، به تنهايي يا به صورت جمعي، به طورخصو
صي يا عمومي است.

ماده ي نوزده

هرفردي حق آزادي عقيده وبيان دارد واين حق مستلزم آن است كه كسي ازداشتن عقا
يد خود بيم ونگراني نداشته باشد ودركسب ودريافت وانتشاراطلاعات وافكاربه تمام و
سايل ممكن بيان وبدون ملاحظات مرزي آزاد باشد.

ماده ي بيست

(1) هرشخصي حق دارد ازآزادي تشكيل اجتماعات، مجامع وانجمن هاي مسالمت آميزبهره مند گردد
(2) هيچ كس را نبايد به شركت درهيچ اجتماعي مجبوركرد.

جمعه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۵






به بهانه تجمع سه هزارمعلم درمقابل پارلمان



تشكل هاي مدني، زماني كه براساس يك اصول وروش منطقي شكل مي گيرند واهداف وانگيزه

ها،درراهبرد هاي شان مشخص وقابل وصول بوده وازطريق فعاليت مبتني برخرد جمعي ورعا

يت سانتراليسم دمكراتيك محقق مي گردد، درجوامع استواربراقتداريك صدا وفاقد ظرفيت براي

رقابت درعرصه ي مبارزات سياسي- پارلملني- حزبي كه عمده وقتي رقيبي به پيروزي مي ر

سد، طرف مقابل را ازقلمروخدمات اجرايي خارج مي سازد وتا زمان پايان دوره حاكميت خود

ازانديشه هاي متكثرموجود استفاده نمي كند؛ كسب حقوق اجتماعي ازطريق كنش فردي امكان

پذيرنمي گردد. اما وقتي كه اين كنش ازراه يك ساختارجمعي مشخص (= تشكل هاي صنفي)

حول برنامه ومنافع تبيين شده انجام مي گيرد؛ قدرت مسلط به راحتي قادربه برخورد وامحاء

آن به جهت انعكاس وسيع اجتماعي ازيك طرف واساسا مسالمت جويانه بودن طرح درخواست

صنفي ازطرف ديگرنخواهد بود. درطول سال هاي اخير، مبارزات صنفي جهت دفاع ازحقوق

تضييع شده به تدريج وبه شكلي خود پو درحال تحقق است. نگاهي به گزارش هاوآمارروزنامه

ها به خوبي گواه اين امراست.

فشارهاي همه جانبه درزندگي، كه وحشت وناامني رابه گونه اي درخانواده ها درسطوح پايين

دامن مي زند ونگراني ازادامه حيات وتضمين يك زندگي حداقلي را درآنها به وجود مي آورد،

عامل اصلي اين حركت هاي اصلاحي است. درطول يكي دوسال اخيرنمود اين حركت هاي

صنفي بازتاب بيشتري يافته است.

تجمعات وكنش هاي خودپوي كارگران كارخانجات وشركت هاي مختلف ( كه درواقع فاقد تشكل

هاي صنفي مستقل بوده واين خود ناقض مقاوله نامه هاي بين المللي قانون كارمي باشد ) جهت

كسب حقوق صنفي شان درسراسركشور كه گاه هفته ها وماه ها به طول مي انجامد واستفاده از

راه هاي مسالمت آميزبراي تحقق آن يكي ازاين نمونه ها مي باشد. اين حركت ها درواقع مورد

تاييد بخشي ازمسئولين اجرايي وبه ويژه بخشي ازنمايندگان مجلس نيزمي باشد، كه درنطق هاي

پيش ازدستورشان منعكس شده است. صراحت مواضع وشعارهاي كارگران كه بطورعمده حول

تامين حقوق مادي وتشكل صنفي شان مي باشد، مانع ازطرح هرگونه شعارانحرافي بوده است.

اخيرا تجمع معلمان درتهران نيزكه درخواست شان تصويب هرچه سريعترلايحه مديريت خد ما

ت كشوري مي باشد( كه دولت نهم با تلاش بسياردرصدد بازپس گيري آن ازمجلس بود) مي با

شد؛ انعكاس وسيعي داشته است.اين تجمع درچند نوبت صورت گرفته كه آخرين مرحله آن روز

چهارشنبه دوم اسفند سال جاري؛ با شركت سه هزارنفرازآنان درخياباني به نام مردم بود. كه در

نوع خود يك حركت بي سابقه ازسال هشتاد به اين سووبا برنامه اي كاملا مشخص ومسالمت آ-

ميزبوده است. يكي ازويژگي هاي كاملا متمايزاين تجمع، شركت وحضوربانوان معلم درآن بوده

است. حس همدردي معلمان تهراني براي همكاران خود كه ازشهرستان ها آمده بودند وبا جمع

كردن پول براي پذيرائي شان ازهيچ گونه تلاشي دريغ نورزيدند، گوياي صداقتي ست كه دراين

همبستگي زيباي صنفي وجود داشت. اين حركت وجنبش خرد اصلاحي، مي تواند قدرت را به

انديشه وادارد وبه جاي استفاده ازابزارهاي انتظامي- امنيتي جهت جلوگيري ازآن، توجه شان

را به درخواست ها ومطالبات قانوني آن ها معطوف نمايد. فرايند بازانديشي وايجاد فضايي دمو

كراتيك وگسترش حضورمردم درعرصه، جهت تحقق مطالبات شان واستفاده ازابزارها وروش

هايي مسالمت آميز، قادراست حاكميت را درهرجامعه اي نسبت به اين كنش، به انديشه واداشته

وسمت وسوي سياست ها را هرچه بيشتربه طرف منافع اجتماعي- صنفي سوق دهد. فرايند هاي

دمكراتيك درجهان معاصر، تنها وتنها با ارج وارزش قائل شدن براي حضورمردم به عنوان ا

ساس حاكميت ومشاركت آنها درروند تصميم گيري مي تواند نظمي دمكراتيك وهمبستگي اي

اجتماعي درسطح كلان را درمواقع لازم به دنبال داشته باشد.

گزارش عليرضا هاشمي دبيركل سازمان معلمان ايران با روزنامه اعتماد ملي، درخصوص

فعاليت هاي فرهنگيان واين تجمع شنيدني ست. وي مي گويد

فعاليت هاي فرهنگيان دراين هشت، نه سال گذشته فرازونشيب هاي فراواني داشته است.درسال

هشتادپس ازتجمع وسيع معلمان وبه دليل شرايط موجودآن زمان كه اوج توسعه سياسي دركشور

بود توجه كوچكي به معلمان شد. پس ازآن به دليل فشارهاي فراوان حركت معلمان دچارافت

شديدي درسال هشتاد ويك شد. درسال هشتاد ودو فعاليت ها درشكل جديدي آغازشد وبحث هاي

ارتقاي شغلي درسال هشتاد وسه مطرح شد. ازسال هشتاد وچهاربي توجهي خاصي به معلمان

مي شود. مسئولان شرطي شده اند. طوري كه انگارفقط درصورتي كه معلمان اعتراض كنند به

آنها توجه مي شود.

وي درخصوص علت تجمع معلمان مي گويد

وعده هاي دولت نهم ومجلس كه درهنگام راي اعتماد وزيردرسال هشتاد وجهارعنوان شد هنوز

اجرايي نشده است. انتظارما اين بود كه دربحث نظام هماهنگ پرداخت اين مسئله حل شود اما

آن طوركه به نظرمي رسد سال هشتاد وشش هم اجرا نمي شود. با اين اوصاف معلمان راهي

جزاعتراض ندارند.

سه‌شنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۵

تاملات



كامه ها

به كدام سو

تا رازجهان

ورق نخورد

اين عقربه ها

به روي خود

تف نمي كنند


فعلا

گلدان نگاه را

آب مي دهيم

به تماشاي لب هاي مان

دوشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۵

نقد كتاب
نام كتاب ، سمت تاريك كلمات
نويسنده حسين سناپور
ناشر نشرچشمه

سويه ي روشن روايت


يك


داستان (( خواب مژه هات)) به لحاظ درونمايه،انعكاس زندگي ميان فردي روشنفكري

با همه عوارض وتبعاتش كه محصول فضاي مدرن سامانه شهري ست، مي باشد. سا

ختارشكل دهنده ي درونمايه ي فوق، روايت اول شخص داستان است كه درمونولوگي

بلند، كه به تدوين وشكل دهي داستان مي پردازد. مخاطب راوي درحالتي ازحضورو

غياب به سرمي برد. مكان داستان مشخص است وزمان آن نيز.اما روايت راوي،زمان

را به دست مخاطب مي سپارد. زمان داستان اگرچه لحظات خواب را به نمايش مي

گذارد ومخاطب آن را به ساعات شب ارجاع مي دهد. اما درتك گوئي راوي، مخاطب

اسيرتوقف زمان كه عين يك قطعه عكس ازدوربين، زمان درآن ثبت ومتوقف مي شود

نيست.پندارراوي كه به گذشته ارجاع مي دهد،وقايع لحظات مختلف را تجسم مي بخشد

زمان را درخوانش مخاطب ازاسكان شبانه اش خارج مي سازد.مخاطب با پروازپندار

راوي پرمي كشد ودرمسيروزش آن، به اين سووآن سومي رود ودرديالوگ كوتاه پايان

داستان، به اسكان شبانه اش بازمي گردد. لحن راوي، ويژگي ومنش شخصيت روشن

فكرجامعه ي بحران زده ي امروزرا داراست. شخصيتي كه اگربربسترنگرش وتلقي

هاي متداول زندگي ارزيابي شود، توفان انتقاد را برمي انگيزد. وفشارها را بروي

مضاعف مي كند. فشارازسوي قشرهايي ازجامعه ازيك طرف، خانواده ازطرف ديگر

ودغدغه هاوتنش هاي ناشي ازتعهد ومسئوليت ازهمه مهمتر.

درداستان مدرن امروز، مخاطب درپي بازيابي نتيجه اي ازپيش تعيين شده نيست. دا

ستان را درخوانش خود به سامان نمي رساند تاراهي پيش پاي وي گشوده شود. آن هم

درداستان كوتاه.

درداستان ((خواب مژههاي)) نويسنده تجربه ي زيست زماني خودرا، كه انعكاسي از

فرايند بحران زاي جامعه ي ماست، ودرمناسبات بين فردي بازتاب مي يابد، درتلفيق

با نوع روايت كه متناسب با درونمايه ي داستان شكل مي گيرد؛ سامان مي بخشد.

پل ريكورفيلسوف فرانسوي ونظريه پردازبرجسته هرمنوتيك ادبي مي گويد (( زمان

تا آن حد امري بشري مي شود كه به تقليد ازطرز كاريك روايت (داستان) سازماندهي

شود؛ روايت نيز، به نوبه خود تا آن حد با معناست كه ويژگي هاي تجربه ي زماني را

به تصويركشد.))

حسين سنا پوردر((خواب مژه هات)) معناي روايت را درزيست زماني راوي جست و

جوكرده است.


دو


داستان ((خيابان نيمه شب)) را نويسنده ازبيرون روايت مي كند، اما درروايت بيروني

نويسنده، تشابه ساختارروايتي وي درتركيب جملات با گفتارمرد خواب زده داستان كه

براثرزنگ تلفن ناشناسي درنيمه شب بيدارمي شود وبه ديالوگ با وي مي پردازد، كا

ملا مشهود است، نويسنده با روايت توصيفي وشخصيت داستان درگفتگو با مخاطب

خود(= شخصيت ديگرداستان)

به نظرمي رسد نويسنده تجربه دروني خود را به شيوه سوم شخص روايت مي كند،

كه گاه اين تشابه درلحن ها ديده مي شود. فضاي اين داستان به وضوح نشان دهنده ي

بحران زندگي مدرنشهري آست، كه آدم ها را با تنهائي شان يگانه مي كند ودردغدغه

هاي ذهني شان رها. دراين داستان نيز، رابطه بين فردي، شكل دهنده ي روابت ها و

طرح داستان است. نويسنده درگريزميان ديالوگ دوشخصيت داستان، داستاني ديگراز

زندگي يكي ازشخصيت ها را طرح كرده وبه شيوه داستان درداستان، عملكرد متن را

گسترش مي بخشد. انگيزه ي وي ازاين روش تداخلي، ايجاد فضايي تعليقي ست، تامخا

طب درخوانش خود، آن فضا را تجربه كند. وبي آنكه به نتيجه ي مشخصي ازهويت

شخصيت زن داستان دست يابد، درمشغله هاي ذهني ايجاد شده حاصل ازعملكرد متن،

درجست وجوي پرسش تعليقي خود باشد، كه پاسخي تاويلي دارد.


سه


((داستان كابوس بيداري)) درراستاي همان درونمايه اي است كه ازخصوصيت هاي

اصلي اين مجموعه بوده وعملكرد شخصيت هاوروابط شان رادراشكال تعاملي وتقابلي

اش تشكيل مي دهد كه مبتني برتصميم هاي ناپايداروبي ثبات زندگي ملال آورشهري

ست وآن خود نتيجه ي گونه اي بحران درزندگي امروز. انتخاب زاويه ديد دروني،كه

درپرتوآن نويسنده زمان را درذهن خود( زمان دروني) ودرواقعه اي كه درحقيقت كا

بوس بيداري وي مي باشد، ودرزمان بيداري اتفاق مي افتد، تلفيق شده با هم اززبان

راوي اول شخص بيان مي كند.

درداستان نو، استفاده وكاربرد روايت هايي كه اززاويه ديد دروني (اول شخص، تك

گويي هاي دروني مستقيم يا غيرمستقيم، جريان سيال ذهن) برخوردارند، ناشي ازنوع

زندگي توام با اضطراب،دلشوره، بهم ريختگي وهرج ومرج دنياي مدرن،ماشيني شدن

زيست شهري، توجه بيش ازحد به احوالات فردي وتمركزبرجهان توليد شده ازذهن

است كه نسبتي كم با واقعيت ها دارد. براي مخاطب امروزنيزچنين داستان هايي جاذ

به هايي رادرپي دارد. تنش ها، اختلافات، خشونت ها، تعامل هاي يك سويه، تقابلهاي

يك سويه وانتفاع شخصي( ازنوع لذت جويي) و... درجهان به شدت مادي شده ي امر

وز، مدام نگاه مخاطب را به خود معطوف مي دارد. واين يك ايستارعيني فرهنگي و

رواني ست كه درقلمروذهن مخاطب حضورمي يابد.


جهار


پس زمينه طنزداستان(( باتوحرف مي زنم، باتو))كه صراحت تم آن به لحاظ اجتماعي

ودرتركيب با چاشني طنزآميزراوي، ازخودويژگي اي دراين مجموعه برخورداراست

كه به لحاظ ساختارروايتي وعملكرد رسانشي متن با سايرداستان هاي مجموعه تفاوت

دارد. استيلاي رسانه ي تصويري درجامعه خسته وملول امروزي، كه اذهان اجتماعي

را احاطه كرده است؛ ازطريق ورود شخصيت داستان به خانه كه هنوزكفش هاراازپا

درنياورده،كنترل تلويزيون راازجاكفشي برمي دارد واول درپي تصويرزنده تلويزيون

مي رود، به خوبي نمايش داده مي شود. اگرچه اين عمل وي با انگيزه ي مشخصي

صورت مي گيرد. يا پيام اخلاقي كه به شيوه ي غيرمستقيم دراين داستان مستتربوده و

اززبان شخصيت داستان روايت مي شود، عملكرد رسانشي آن راتعيين مي كند. علير

غم اينكه نويسنده فارغ ازاين عملكرد، ممكن است تنها به چگونگي روايت آن مي اند

يشيده است. ساختارروايتي داستان، مبتني برتك گويي شخص بدون حضورمخاطب

است ازيكسو؛ وحضورراوي سوم شخص كه با توصيف خود، زمينه وفضاي بيروني

متن را گسترش مي دهد، ازطرف ديگرمي باشد. همان رابطه بينافردي، اساس تبيين

رفتار، عملكرد ونگاه انسان ها به يكديگراست. بافت روايتي وعنصرزمان دراين دا

ستان برخلاف داستان هاي قبلي، درتوازي با درونمايه ي آن ازفضايي كلاسيك وبيرو

ني برخورداراست.


پنج


تم داستان(( دلم سنگين، زبانم تلخ)) همچون داستان چهارم كتاب ازچنان وضوحي بر

خورداراست، كه مخاطب درحواشي زندگي خود بطورروزمره با آن برخورد مي كند

نويسنده باحجم سنگيني ازديالوگ بين دوشخصيت داستان كه گاه تكراري وكمي خاطر

خواننده را مي آزارد، فضايي تعليقي را ايجاد مي كند، براي كشف اينكه يكي ازاين

شخصيت ها ازروان پريشي رنج مي برد ودرحل موضوعي ساده ناتوان مانده است

يك طرح داستاني ساده با ساختاروسبك روايتي كلاسيك.


شش


داستان (( بگذارهمين طورادامه پيدا كند)) روايت ذهن راوي ست كه درتك گويي

بلندش بارؤيا تركيب مي شود. زندگي خصوصي يك زوج- همان رابطه بينافردي كه

اساس همه داستان هاي مجموعه برآن بنا شده است – بربستربحران زندگي شهري و

خصلت تيپيك پرسوناژداستان، مؤلفه هاي اساسي كنش روايتي داستان است. ساختار

متن كه به انعكاس تجربه ي امروزي اين نوع زندگي اشاره دارد، به شيوه ي اول

شخص( من- راوي) سامان مي يابد. يكي ازويژگي هاي اين داستان، تبحرنويسنده در

هويت بخشي هنري به كنش روايتي راوي ست، كه قادراست مخاطب را درپيوند گاه

زندگي – هنر قراردهد. مخاطب درخوانش خود، اسيرتكنيك روايتي نويسنده نمي شود

زيرا نگاه معطوف به زندگي بحران زده جامعه ما درقلمروي خاص، نويسنده را قادر

ساخته تا عنصرروايت را درتعامل با درونمايه داستان به سنتزبيان هنري ارتقاء بخشد


هفت


داستان (( بركه ي من)) بيان نوستالوژيك شخصيتي ست كه رؤيا وواقعيت را توامان

روايت مي كند. گفتارراوي ازمؤثره اي عاطفي برخورداراست وهمين سبب دلنشيني

روايت اش مي شود.اگرچه نمي توان اين داستان را به لحاظ موقعيت ساختاري دركنار

داستان هايي كه پيشترازآن سخن گفتيم، قرارداد. اماقرابت آن به جهت روايت شناسي

داستان هاي اين مجموعه ازيك سو وانتخاب درونمايه هايي كه نگاه نويسنده را به خود

معطوف داشته است، ((بركه ي من)) را متوازن با سايرداستان هاي اين كتاب نموده

است.


هشت


درداستان(( خانه بايد خانه باشد)) ما با مشخصه هاي دوشخصيت داستان كه به جست

وجوي خانه هستند، اززبان راوي كه خود يكي ازهمين شخصيت هاست، آشنا ميشويم

نويسنده ازهشت داستان اين كتاب، صريح ترين ويژگي هاي شخصيت داستانش را در

همين قصه، درمركزنگاه مخاطب قرارمي دهد. دوشخصيت با دوجنسيت متفاوت كه

نمادي ازدوچهره ي روشنفكرشهري هستند. چه آنجا كه راوي ( من- راوي ) روايت

مي كند ( توصيف دروني). وچه آنجا كه روايت وي ازمنظرتوصيف بيروني برخور

داراست.درونمايه داستان بيانگرمنش شخصيتي- رواني ازدوشخصيت است كه درگير

ذهنيات دروني خود درزندگي مصرفي شهري بوده ودرفراشدي ازتكراروروزمره گي

به تدريج به سمت نوعي بي حوصله گي، بي قراري، ذهن گرايي، ايده آل گرايي بي

اصول و... سوق مي يابند. نوعي نگاه آرمان جويانه مبتني برتوهم. زيرا آن چه درپي

آنند، به آن دست نمي يابند. اين فراشد درساختارشخصيتي شان را درگفتارهاي زير

مي توان مشاهده كرد:


زن نقاش (( اصلا اين ها چيست كه من كشيدم))
زن نقاش (( اين ها مرا به وحشت مي اندازد))
زن نقاش (( ما خودمان نمونه يي ازشكل وقاعده ايم. مگرنه؟))
مرد نويسنده (( آره. شايد بهتربود نبوديم))
زن نقاش(( من ازخودم به اندازه كافي ترسيده ام. توديگربيشترازاين نترسانم))


دنياي بي قاعده ي منطقي، كه به وحشت وترس دروني منتهي مي شود. درواقع دربي

قاعده گي شان، خود را نمونه اي ازشكل وقاعده مي پندارند. كه مرد نويسنده نيزمي

پذيرد. اما ازوحشت پشت آن پذيرش آگاه است.


نه


مجموعه داستان (( سمت تاريك كلمات)) به جهت تم شناسي وسنجه درونمايه ي آن،

انعكاس فرايندي اززندگي ست، كه به سمت تنش ها، تفاوت ها، ايده آل گرايي ها،

منش هاي امروزين كه حاصل بحران زندگي شهري ست واثرات خود را درشكل

يابي ويژگي هاي تيپيك برجا مي گذارد، ودرحقيقت پارادكس ذهنيت وواقعيت عيني

ست، درحركت است. اگرچه كتاب پاره اي ازروندهاي جاري حيات را درذهن مخا

طب به چالش مي كشد. اما براين باورم كه درزندگي روزمره ما، پرچالش ترين بخش

زندگي را كه ازامورشخصي وخانوادگي تفكيك ناپذيراست، منعكس مي كند.

تسلط نويسنده برعنصرروايي داستان وفهم تعامل اين اساسي ترين وجه بيان با عنصر

زمان، برمنش هنري اين مجموعه افزوده وكتاب را به سمت روشن كلمات هدايت نمو

ده است.


شنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۸۵

رد پا



جهان/ آن نيست

كه اززرورق صداها مي شنوي

نه پلك زدني

تا آوازديگري

ازپس عقربه ها

به گوش نشيند


فانوس نگاه ات را

اگردرمسيرتوفان

فتيله بالا مي كشي

ازكناررودخانه/ عبوركن

تا رد پاي تورا

دريا

موجي شود

جمعه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۵


فعاليت سايت بازتاب ازنظروزارت ارشاد وبنا به استناد آئين نامه اي موسوم به

(( سامان دهي فعاليت پايگاه هاي اطلاع رساني)) ممنوع وغيرقانوني اعلام شد

آنگونه كه دراخبارمنعكس گرديد، اين اطلاعيه كه باسربرگ وزارت ارشاد وبد

ون شماره وتاريخ است، علت غيرقانوني بودن سايت ياد شده را، ارتكاب اقداما

تي چون تفرقه افكني، خدشه به مباني نظام،القاي بد بيني ونااميدي نسبت به كار

آمدي نظام، توهين به اشخاص ونشراكاذيب وچيزهاي ديگرذكركرده است.

اگرسويه ي انتقادي يك نشريه، سايت،وبلاگ و...ازمواضع وتحليل هايش حذف

گردد؛ چه چيزي باقي مي ماند، جزمجيزگفتن. كف مباني آزادي بيان وانديشه،

دروجود فضاي تنفسي اي به مشام مي رسد، كه نگرنده به اجتماع قادرباشد، با

اعتماد به نفس وبا اتكاء به انديشه مستقل وآزاد خود، مسائل مبتلابه جامعه را

مطرح وتحليل نمايد. به يقين يك سويه يا شايد بهتراست گفته شود، مركزاين گو

نه مسايل، قدرت وكاركرد آن درجامعه است. اگرنتوان به نقد ساختارقدرت و

عملكرد آن نشست، كه هدف جزاصلاح وترميم نيست، چگونه مي توان دم از

دمكراسي وتوسعه زد.

هرگونه اقدام نسبت به تعطيلي، ممنوعيت وغيرقانوني اعلام نمودن سايت،

وبلاگ و... با هرانديشه اي كه درچهارچوب قانون اساسي مبادرت به فعاليت

مي نمايند، نقض ابتدائي ترين حقوق مندرج درهمان قانون وعدم رعايت مفاد

مندرج دراعلاميه حقوق بشرمي باشد، كه مدافع حقوق فردي واجتماعي انسان

هاست. آيا نتايج ادامه اين روند به شايعه سازي ها، زمزمه هاي پنهاني و.....

منتهي نخواهد شد؟

سه‌شنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۵

آراء شكننده


غلامحسين الهام رئيس دفتررئيس جمهور، روزسه شنبه بيست وچهارم بهمن

ماه هشتادوپنج جهت كسب راي اعتماد، توسط رئيس جمهوربه پارلمان معر

في مي شود؛ تا نطرنمايندگان را براي تكيه بروزارت دادگستري، جلب نمايد

نمايندگان نيزبا انداختن يكصدوسي راي موافق به گلدان، درمقابل يك

صدويك راي مخالف وبيست وسه راي ممتنع، نظرشان را نسبت به وزارت

اين وزيرجوان اعلام مي كنند.

با توجه به گرايش غالب اصولگرايي درمجلس شوراي اسلامي، كه ازطرفدا

ران وحاميان جدي دولت نهم مي باشند، كسب تعداد يكصدوسي وچهارراي

براي رفتن به كاخ دادگستري، ازميان مجموع دويست وپنجاه وچهار راي

اگراشتباه نكنم) به گلدان ريخته شده،حكايت ازنگاه نه چندان رضايت بخش)

پارلمان به عملكرد وزيرجديد دادگستري دارد.

اميد است كه وزيرجديد، اگرچه درسوابق سياسي خود، دركلام ودرعمل و

اتخاذ مواضع، همنوايي باجناح راست رادارد، دروزارت خانه اي كه نماد

آن ، ترازوي انصاف وعدالت است، ودرگذشته خود، به ويژه درقلمرومر

بوط به مطبوعات وفرهنگ، عملكردي انتقاد آميزرا به جا گذاشته است؛

نسبت به نوسازي نگاه ها وتغييرروش ها ومنش ها، متناسب با نگاه نوين

تربه جامعه فرهنگي اقدام نمايد. پرسش اينجاست كه آيا راي اعتماد پايين

مجلس به آقاي الهام، هشداري نسبت به مواضع گذشته وي مي باشد؟

آقاي وزيرجوان با اتخاذ راهبردهاي آتي خود دروزارت خانه دادگستري

مي تواند درعمل به پرسش فوق پاسخ دهد
.

دوشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۵

عشق



دستم را بگير

كورمال كورمال

مي دانم

هزارپرنده

درقدم هاي توست


دستم را اما

اگراين راه تلخ را

درنگ نمي خواهي


نه بوسه اي

برلبان اين جهان

ونگاهي نه

تنها به انتظاري

تاپل خميده ي زمان

اين دست ها را

تازه كند

پنجشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۵

نوشته زيرپاسخ مسعود بيزارگيتي به اقتراحي است كه درشماره17
اسفند85 مجله(نقدنو) دررابطه باسانسوردرايران چاپ شده است




سانسوروقدرت


وقتي كتاب (( لحظه ها وتامل)) من چندين سال گذشته براي دريافت مجوز

ازسوي ناشربه اداره ي مميزي سپرده شد، بنا به گفته ناشر( آرست ) به تا

كيد ازوي درخواست كپي شناسنامه مؤلف را نمودند.آيااين عملكرد معطوف

به نگاه امنيتي درقلمروفرهنگ نيست؟ يا جديد ترين ( پنجمين ) كتاب من

(( نشان هاي بي جهت )) با دومورد سانسور، آن هم پس ازچندين ماه اجازه

نشرگرفت. كه يك موردآن تقديم شعري به ناصرزرافشان بود، كه به كل سا

نسورشد. ومورد ديگرتقديم نامه شعري به بانوي خبرنگاري شجاع كه نامش

را محفوظ مي دارم. آن نيزبه زيورسانسورآراسته گرديد.

سانسورفرايندي اجرايي ست كه فاقد پشتوانه ي منطقي بوده ومبتني برولونتا

ريسم (= اراده فردي) ست؛ كه قادربه ادراك تعامل درفضاي چند بعدي وپو

ليفونيك ( = چندصدايي ) نمي باشد. رابطه اي يك سويه است كه جامعه ي

مبتني برمؤلفه هاي سنت،به جهت دفاع ازحقوق،روش ها،گرايش ها،منشها

وسايرويژگي هاي قدرت، آن را به شكل عمودي ديكته مي كند. وازچنان

پايه هاي به ظاهرمستحكم وقانوني شده اي برخورداراست، كه درفضايي

توتاليتر، نه تنها هرگونه فرصتي را براي برتابيدن صداي مخاطب ازوي

سلب مي كند، بلكه ازهرگونه شك ذهني نيزممانعت به عمل مي آورد.

سانسورمجموعه اي تدوين شده مبتني بر(( هركاري بخواهيم ،مي كنيم ))

است. (( مي خواهمش،دستورش را مي دهم)). اراده، جاي عقل رامي گيرد.

اراده، قانون را به حاشيه مي راند. قانون آن است كه من تفسيرمي كنم. قد

علم كردن ذهنيت فردي درمقابل خردجمعي. واين ازبطن جامعه اي برمي

خيزد كه فرهنگ آن سده هاست براساس تقابل، تفكيك واختلاف درهويت

طبقاتي بنا شده است. شكل ديروزين فرهنگ طبقاتي، كه هنوزبه اصلاح و

تجدد فراروي نكرده است.

كارل ماركس انديشه وربزرگ مي گويد((آيا حقيقت را بايد صرفا آن چيزي

دانست كه حكومت حكم مي كند، به نحوي كه پژوهش چون عنصري زائد و

مزاحم به آن اضافه مي شود))

اگرحاكميت عمود برمردم است ونگاه آن به فرهنگ وادبيات، نه چاقوي تيز

خرد كه به ژرفكاوي پديده ها، ماهيت شناسي آن ها وتبيين وجوه مشترك و

متفاوت شان مي پردازد، بلكه قيچي كند خودسرانگي ست كه تنها به منافع

تنگ انحصارگرانه مي انديشد وبه استيلاي صداي يگانه ي خود دل خوش

مي دارد، ومست ازازرايحه ي آن، گوش ها وچشم ها رابرهرچه آوازهاي

ديگر مي بندد، سنتزش آن خواهد بود كه تنها به قدرت بي اصول خود پناه

مي برد، وآن صدا يا صداهاي ديگررا ازساحت علنييت به گردونه اي هدا

يت مي كند، كه به پچپچه وزمزمه تعبيرمي شود. سانسوردرفرايند تحققش،

به نفي خود مي نشيند. دراين راستا، سانسوربه صداهاي ديگرجهت مي

بخشد.واين جهت بخشي درواقع مسيرآگاهي رادرفرايندي اجتماعي به اشكال

مختلف نهادينه مي كند. ونفي سانسوردرروند تحققش حكمي تاريخي ميگردد

وجود سانسوردرهرشكل خود،تنها به يك عدم امكان براي ديگري درعرصه

فرهنگ، هنروادبيات محدود نمي شود. بلكه فرايندي ست كه به مجازات اند

يشه منتج مي گردد.ايجاد شرايطي ارعابي ست،تا هنرمند خلاق دربازخورد

عملش، آن باشد، كه خود به خود ديكته مي كند. وديكته كردن خود، يعني

مصلوب الاختياركردن آزادي آفرينش. روند تهي شده گي به جهت رسيدن

به مرحله ي انطباقي. مهارظرفيت هاي تخصصي شده واعزام تدريجي آن

به سوي نابودي، وذهن سپردن به روزمره گي هاي قدرتپسند.

اين نگاه دريك جامعه مبتني برتك صدايي،سانسوررا به سنجه درآورده است

اگرچه امروزسنت زده ترين جامعه را هم نمي توان ازدستاوردهاي جهاني

شده ي فرهنگ مدرن به دوردانست.گاه برخي سنت ها ومؤلفه هاي فرهنگ

مدرن درجوامع درحال توسعه، به گونه اي ممزوج شده اند، كه امكان هرگو

نه تفكيكي را سلب مي كنند. اما به يقين، با توجه به رشد وتوسعه درقلمرو

مناسبات اقتصادي ( نيروهاي مولده،تكنولوژي ابزاروبرنامه ريزي،فرهنگ

توليد و000 ) درفرايند تاريخي اش ودرجه پيشرفت يا توقف معرفت علمي،

فضاي سياسي و000 ميتوان فضاي مسلط اجتماعي را درداده ها وعلائم

موجودش تبيين كرد0

درجامعه دمكراتيك كه ازيك سوفضاي سياسي براي شنيدن صداها وگرايش

هاي متنوع ومتكثرمهيا بوده واحزاب،نهادها وتشكلهاي مدني،بدون استيلاي

هرگونه اراده ي فردي برفرازسرشان، درچهارچوبي معين ودرپرتوقانوني

منتظم به تبيين برنامه هاي شان براي مخاطب مي پردازند؛ وازسوي ديگر

جريان آزاد اطلاع رساني وتكنولوژي پيشرفته نرم افزاري آن چنان ظرفيت

گسترده اي رادراين فرايند تدارك ديده است، جنس سانسوروممنوعيت،نه از

جنس سانسوروحذف جامعه مبتني برتسلط مؤلفه هاي سنت زده است0 در

جامعه ي يادشده،تعامل ورفتارمبتني برقانون، اصل پذيرفته شده ي رابطه

بين مردم وقدرت حاكم است0 اشكال متنوع فعاليت هاي فرهنگي وسياسي

درپرتواين رفتارشكل مي گيرد0 اخلاقيات منطقي وروش اصولي تعامل،

بنياد كنش فرهنگي ست0دراينجا اگرچه به قول ماركس (( سانسورنقدي

است كه درانحصارحكومت قرارمي گيرد)) اما همين حكومت امكان اند

يشيدن، ترديد روا داشتن وپرسش كردن را نيزبه مخاطب خود اعطا ميكند0

تا با صدايي رسا وبدون ارعاب قدرت را به اجراي تكليف خود وادارسازد0

زيرا الزامات معرفت تاريخي، حكومت را به اين عرصه كشانده است0 ترد

يدي نيست كه هرجامعه اي،ممنوعيت ها وخط قرمزهايي رابه جهت حرمت

گذاري به افكارعمومي، آيين ها و 000 درقانون مدون خود پيش بيني مي

كند واين درهمه جوامع با ساختارهاي متفاوت وجود دارد0 اما موضوع سا

نسوروجهي متفاوت را با اين گونه خطوط قرمزداراست0


یکشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۵

پرويزياحقي درگذشت


پندارانسان ها،آن گاه كه درچالش ونبرد عظيم با روزمره گي هاي زندگي قرار

مي گيرند؛ براي مدد رساند ن به روح وروان شان، وفرارازدرماندگي وخسته

گي كدورت آورمتداول، به جهان پررمزوراز هنروادبيات پناه مي برند. حتي

اگرصاحب هرحرفه اي به جزآن چه با دنياي خيال واحساس شان ارتباط پيدا

مي كند، باشند.

قدرت اثرگذاري هنروادبيات به قدري است، كه چون سايه همواره همراه لحظه

هاي انسان بوده وبرتوانائي وي براي انطباق برزندگي پراسترس امروزميافزا

يد.

حال اگرآفرينندگان آسمان فيروزه گون خيال كه جهاني زيبا وعاشق را بنيان

مي نهند وانسان را دروادي آن به گردشي خاطره انگيزمي برند؛ خود اگراز

اين ديرمكافات رخت بربندند؛ برسرپندارآدمي كه ازدريچه سرانگشتان نيرو

مند سحرانگيزآنان، جهان عاشق را تجربه مي كند؛ مي زيد؛ چه خواهد آمد

پرويزصديقي پارسي معروف به پرويزياحقي، نوازنده برجسته ومشهورويو

لون درصبح جمعه سيزدهم بهمن ماه درسن هفتاد سالگي درگذشت. سال هاي

گذشته برما، ساليان ازدست دادن ماندگاران هنروادبيات بود.اين زمانه بي رحم

وپرشقاوت، هرآنچه زيباست مي ربايد. كسرايي ( بامرگي غريب )، شاملو،

احمد محمود، به آذين، گلشيري، عمران صلاحي و... هريك چهره درخشان

عرصه بي كران هنروادبيات، كه عمري پررنج درپس كرامت دستان شان

نهفته است.

پرويزياحقي خواهرزاده حسين ياحقي، آموزش ويولون را نزد دائي خود آغاز

كرد وسپس ازابوالحسن صبا توشه برگرفت. درهمان زمان وي به تعليم سه تار

نيزمشغول بود. قطعات زيباي ويولون وي دربرنامه (( گل ها)) نام وجايگاه او

را به عنوان چهره اي تاثيرگذاردرموسيقي اصيل ايران تثبيت كرد. بنا به اخبار

منتشره وداع وي با زندگي درمهجوريت وعزلت بوده است. كه براي جامعه فر

هنگي ما تاسف بسياررا به همراه دارد. گمان نمي كنم كه كسي آهنگ ( اميد دل

من كجايي) را كه با صداي بنان اجرا كرده بود، فراموش كرده باشد.ازوي چند

اثرتك نوازي وهمنوازي ازجمله طوبي ورازونياز و... منتشرشده است. هم

چنين يكصد ساعت اثرمنتشرنشده ازاين نوازنده چيره دست وجود دارد كه قرار

است به تدريج منتشرشود. شاد روان بديع زاده درباره اين هنرمند خلاق گفته

(( طبيعت هرچند سال ويا جند قرن يك باربه درست كردن آدم هايي خارق العا

ده دست مي زند، پرويزياحقي يكي ازآن آدم هاست)) يلدش گرامي باد.

جمعه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۵

سه نفرازفعالان مدافع حقوق زنان كه روزشنبه هفتم بهمن ماه به مدت بيست وچهار

ساعت درفرودگاه بين المللي امام خميني بازداشت شده بودند، آزاد شدند. منصوره

شجاعي، فرنازسيفي وطلعت تقي نيا كه به منظورشركت دريك دوره آموزش روزنامه

نگاري عازم هند بودند، بازداشت گرديدند.

فدراسيون بين المللي حقوق بشر، سازمان جهاني عليه شكنجه ودوسازمان جهاني ديده

باني براي پشتيباني وحفاظت ازمدافعان حقوق بشر، طي اطلاعيه مشتركي نگراني

عميق خودرا ازتشديد حملات عليه مدافعان حقوق بشردرايران اعلام داشتند.دوسازمان

جهاني ديده باني دربيانيه خود به بازذاشت اخيرسه نفرروزنامه نگارفعال حقوق زنان

به اسامي فوق اشاره كرده وخواهان پايان دادن فوري به اقدامات قضايي عليه آنان شد.

پنجشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۵

تنها نگاهي



اين صدا

به نت هاي چوبي جهان

عادت ندارد


شايد

نگاهي كافي ست

تا ورق هاي صبورم را

درزخم صدايم

به سوگ بنشانم


پائين ترها

ورود ممنوع است را

پارك نكن