پنجشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۵

نوشته زيرپاسخ مسعود بيزارگيتي به اقتراحي است كه درشماره17
اسفند85 مجله(نقدنو) دررابطه باسانسوردرايران چاپ شده است




سانسوروقدرت


وقتي كتاب (( لحظه ها وتامل)) من چندين سال گذشته براي دريافت مجوز

ازسوي ناشربه اداره ي مميزي سپرده شد، بنا به گفته ناشر( آرست ) به تا

كيد ازوي درخواست كپي شناسنامه مؤلف را نمودند.آيااين عملكرد معطوف

به نگاه امنيتي درقلمروفرهنگ نيست؟ يا جديد ترين ( پنجمين ) كتاب من

(( نشان هاي بي جهت )) با دومورد سانسور، آن هم پس ازچندين ماه اجازه

نشرگرفت. كه يك موردآن تقديم شعري به ناصرزرافشان بود، كه به كل سا

نسورشد. ومورد ديگرتقديم نامه شعري به بانوي خبرنگاري شجاع كه نامش

را محفوظ مي دارم. آن نيزبه زيورسانسورآراسته گرديد.

سانسورفرايندي اجرايي ست كه فاقد پشتوانه ي منطقي بوده ومبتني برولونتا

ريسم (= اراده فردي) ست؛ كه قادربه ادراك تعامل درفضاي چند بعدي وپو

ليفونيك ( = چندصدايي ) نمي باشد. رابطه اي يك سويه است كه جامعه ي

مبتني برمؤلفه هاي سنت،به جهت دفاع ازحقوق،روش ها،گرايش ها،منشها

وسايرويژگي هاي قدرت، آن را به شكل عمودي ديكته مي كند. وازچنان

پايه هاي به ظاهرمستحكم وقانوني شده اي برخورداراست، كه درفضايي

توتاليتر، نه تنها هرگونه فرصتي را براي برتابيدن صداي مخاطب ازوي

سلب مي كند، بلكه ازهرگونه شك ذهني نيزممانعت به عمل مي آورد.

سانسورمجموعه اي تدوين شده مبتني بر(( هركاري بخواهيم ،مي كنيم ))

است. (( مي خواهمش،دستورش را مي دهم)). اراده، جاي عقل رامي گيرد.

اراده، قانون را به حاشيه مي راند. قانون آن است كه من تفسيرمي كنم. قد

علم كردن ذهنيت فردي درمقابل خردجمعي. واين ازبطن جامعه اي برمي

خيزد كه فرهنگ آن سده هاست براساس تقابل، تفكيك واختلاف درهويت

طبقاتي بنا شده است. شكل ديروزين فرهنگ طبقاتي، كه هنوزبه اصلاح و

تجدد فراروي نكرده است.

كارل ماركس انديشه وربزرگ مي گويد((آيا حقيقت را بايد صرفا آن چيزي

دانست كه حكومت حكم مي كند، به نحوي كه پژوهش چون عنصري زائد و

مزاحم به آن اضافه مي شود))

اگرحاكميت عمود برمردم است ونگاه آن به فرهنگ وادبيات، نه چاقوي تيز

خرد كه به ژرفكاوي پديده ها، ماهيت شناسي آن ها وتبيين وجوه مشترك و

متفاوت شان مي پردازد، بلكه قيچي كند خودسرانگي ست كه تنها به منافع

تنگ انحصارگرانه مي انديشد وبه استيلاي صداي يگانه ي خود دل خوش

مي دارد، ومست ازازرايحه ي آن، گوش ها وچشم ها رابرهرچه آوازهاي

ديگر مي بندد، سنتزش آن خواهد بود كه تنها به قدرت بي اصول خود پناه

مي برد، وآن صدا يا صداهاي ديگررا ازساحت علنييت به گردونه اي هدا

يت مي كند، كه به پچپچه وزمزمه تعبيرمي شود. سانسوردرفرايند تحققش،

به نفي خود مي نشيند. دراين راستا، سانسوربه صداهاي ديگرجهت مي

بخشد.واين جهت بخشي درواقع مسيرآگاهي رادرفرايندي اجتماعي به اشكال

مختلف نهادينه مي كند. ونفي سانسوردرروند تحققش حكمي تاريخي ميگردد

وجود سانسوردرهرشكل خود،تنها به يك عدم امكان براي ديگري درعرصه

فرهنگ، هنروادبيات محدود نمي شود. بلكه فرايندي ست كه به مجازات اند

يشه منتج مي گردد.ايجاد شرايطي ارعابي ست،تا هنرمند خلاق دربازخورد

عملش، آن باشد، كه خود به خود ديكته مي كند. وديكته كردن خود، يعني

مصلوب الاختياركردن آزادي آفرينش. روند تهي شده گي به جهت رسيدن

به مرحله ي انطباقي. مهارظرفيت هاي تخصصي شده واعزام تدريجي آن

به سوي نابودي، وذهن سپردن به روزمره گي هاي قدرتپسند.

اين نگاه دريك جامعه مبتني برتك صدايي،سانسوررا به سنجه درآورده است

اگرچه امروزسنت زده ترين جامعه را هم نمي توان ازدستاوردهاي جهاني

شده ي فرهنگ مدرن به دوردانست.گاه برخي سنت ها ومؤلفه هاي فرهنگ

مدرن درجوامع درحال توسعه، به گونه اي ممزوج شده اند، كه امكان هرگو

نه تفكيكي را سلب مي كنند. اما به يقين، با توجه به رشد وتوسعه درقلمرو

مناسبات اقتصادي ( نيروهاي مولده،تكنولوژي ابزاروبرنامه ريزي،فرهنگ

توليد و000 ) درفرايند تاريخي اش ودرجه پيشرفت يا توقف معرفت علمي،

فضاي سياسي و000 ميتوان فضاي مسلط اجتماعي را درداده ها وعلائم

موجودش تبيين كرد0

درجامعه دمكراتيك كه ازيك سوفضاي سياسي براي شنيدن صداها وگرايش

هاي متنوع ومتكثرمهيا بوده واحزاب،نهادها وتشكلهاي مدني،بدون استيلاي

هرگونه اراده ي فردي برفرازسرشان، درچهارچوبي معين ودرپرتوقانوني

منتظم به تبيين برنامه هاي شان براي مخاطب مي پردازند؛ وازسوي ديگر

جريان آزاد اطلاع رساني وتكنولوژي پيشرفته نرم افزاري آن چنان ظرفيت

گسترده اي رادراين فرايند تدارك ديده است، جنس سانسوروممنوعيت،نه از

جنس سانسوروحذف جامعه مبتني برتسلط مؤلفه هاي سنت زده است0 در

جامعه ي يادشده،تعامل ورفتارمبتني برقانون، اصل پذيرفته شده ي رابطه

بين مردم وقدرت حاكم است0 اشكال متنوع فعاليت هاي فرهنگي وسياسي

درپرتواين رفتارشكل مي گيرد0 اخلاقيات منطقي وروش اصولي تعامل،

بنياد كنش فرهنگي ست0دراينجا اگرچه به قول ماركس (( سانسورنقدي

است كه درانحصارحكومت قرارمي گيرد)) اما همين حكومت امكان اند

يشيدن، ترديد روا داشتن وپرسش كردن را نيزبه مخاطب خود اعطا ميكند0

تا با صدايي رسا وبدون ارعاب قدرت را به اجراي تكليف خود وادارسازد0

زيرا الزامات معرفت تاريخي، حكومت را به اين عرصه كشانده است0 ترد

يدي نيست كه هرجامعه اي،ممنوعيت ها وخط قرمزهايي رابه جهت حرمت

گذاري به افكارعمومي، آيين ها و 000 درقانون مدون خود پيش بيني مي

كند واين درهمه جوامع با ساختارهاي متفاوت وجود دارد0 اما موضوع سا

نسوروجهي متفاوت را با اين گونه خطوط قرمزداراست0


۶ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام

مقاله ارزشمند((سانسوروقدرت))را

خواندم.تحلیل بسیارموقعیت شناسانه ای

بود.به ویژه اکنون که عملکرد ادارت

ممیزی ارشاد,به شدت نویسندگان را

ازنوشتن ناامید کرده است.باآرزوی موفقیت



محسن

ناشناس گفت...

درجامعه مبتنی بریک صداانتظار
رفع سانسوروآزادی بیان نمیتوان
داشت.نوشته شما عمیق بود

حسین.ر

ناشناس گفت...

دیدگاه شما درمقاله تحلیلی

سانسوروقدرت بسیارموشکافانه

وستودنی ست.لذت بردم

منتظرتحلیل های تازه ترتان

می مانم


م-ز

ناشناس گفت...

سلام

مقاله راجع به سانسورورابطه آن با

قدرت جالب بود


ماهی سیاه کوچولو

ناشناس گفت...

نگاه تحلیلی ومبتنی برفاکت شما

قابل تحسین است.وبلاگ خوبی دارید

ناشناس گفت...

تحلیل زیبایی ازوضعیت

سانسورکردید.بویژه با

فاکتی که اراندیشمند

بزرگ, کارل مارکس آوردید