چهارشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۹۰

عطرتازه ی باد

دلتنگی هایم را
از مهتابی
به شب می رسم
ستارگان
درچشمک مداوم شان
چون دختران عاشق
سطرهای مرا می ربایند
باد
عطر تازه ای می آورد

آن سوی ترانه ها
دستی
بامداد مرا
به نگاهی بی دریغ
هدیه می کند

یکشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۹۰

هجدهم

کابوسی
صبح مرا تیره می کند
نه چراغی
نه تسلیتی می توانم بنویسم

بر آوازهای مان
دست های مرگ
خیمه می زند

از هجدهم برومر لوئی
خاطره هایم می آیند
کوچه پسکوچه های جهان را
شمع روشن می کنند
تا هجده تیر
در سطرهایم
بارانی شود

شنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۰

پرده های تلخ


1

د رسال گرد18 تير

تشييع بغض نهفته
درشعاع جان
ونبض شهر/ جهان
بركاكل هفتمين
هفتادمين
.....

سكوت چشمان تان
رازسربه مهركدامين ترانه است
كدام كهكشان
ستاره هاي نهان را
چراغ نگاه تان ميكند

جمعه سياه/ سرخ
جمعه بي حوصله
وپچپچه هاي مادران
واضطراب شهر

صف عزاداران
درالتهاب تيترهاي درشت
ونوبت عزيزانشان
درفرصت ميان خبرها


2


معناي هيجدهم
درانضباط تاريخ است
ولي من
مي خواهم
ازفروغ نام يكايك تان
پيراهني به تاريخ بپوشانم
با رنگ ونقش قدم هاتان
برسنگفرها
وديوار ها
باشتك خون تان
وبرخاطره ي زمان
بدوزم
ورق هاي پاره پاره شده تان را

--يادم باشد كه پيراهن شان را
به شادي هاي كودكان
هد يه كنم


3

اگرنتوانم تورا
به سوژه ي جانم تبديل كنم
سطرها يم/ مي خشكند

ازستاره هامددي
تايكايك كلماتم
عاشق
ازچشمه ي حضورشان باشد

دفترها ي تان رابگشاييد
خطوط پنهان/ مي درخشند
وصداها
كه رنگ سكوتند
نام عاشقان را
ازياد
نمي برند

جمعه، تیر ۱۰، ۱۳۹۰

در لبانت

به نغمه ای بی صدا
دل خوش کرده ایم
سطرهای روز و
عاشقانه های شب را
و دوره می کنیم
در نگاه منتظرمان
خاطره ی نسیم را

در صبوری لبانت
شکفته می شوم
و دستانت
مهربانی همه ی سرودهاست

مهتابی سکوت و
چراغ چشمانت
و تکه پاره های دلم
که نت های جهان را
رنگین می کند

فردا

خاموش می گذریم
شبان بی روزن مان را
و فردا
شهادت رویاهای ماست

دست هایم را
به موج می بخشم
صدایم را
به منقار کبوتران

نسیمی اگر گذشت
پنجره ات را بی اعتبار کن
بر دروازه ی شهر
طبال می کوبد

طرح

این هم ترجمه ی شعر کوتاه من با تاویل و خوانش
هنرمندانه ادورا ارجمند که سپاس مرا به همراه دارد :
Adora Arjmand

My memory is burning up
On the little fish
Whose tearful eyes
Sheds drops of her soul!....

My translation
of Masood bizargities’ poem:

خاطرم شعله می کشد
از نگاه ماهی کوچک
که چشم گریانش
آبچک حیاتش بود