دوشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۹۶

از رها شدن


از مسیر کابوس های سکوت می آیم

با خاطره های متفرق

در پناه ساکت لب ها

واج ها آرام گرفته اند


از کوچه های بسی خواهش من می خواهم

از عبور دردناک آفتاب

در هجوم تردیدهای جاری


از حضور رسیدن به تو گذشتن از حضور خویش

به درنگ های طولانی تو در تو ماندن

از به حرف های تکه پاره شده در جنبش اصوات

گذشتن چون عابری به پینه ی سطرها

در امتداد زایش


رها شدگی در فراخی کلمات

 آسودگی

در بازوان خلوت خاموشی


شنبه، دی ۱۶، ۱۳۹۶

تزئین می کنم،پس می توانم


از گیسوان خسته ات بال می گشاید
در عصر بی قرار دست ها
بر آسمان
پرنده ی باران خورده ی کلمات

ساعت به پنج می رسید
و ابرها
حلقه می بست
در مدار نگاه ها
رقصی شکوهمند را
در سمفونی صدایی ممتد

بادمجان می کاشت زیر چشم
حلقه بر گردن حرف و
انجماد زمستان
روی لبان ترک بسته
آب می شد
بادمجان دور قاب
تزئین می کنم
پس می توانم
استعاره ی عقربه های به نفس افتاده

ساعت پنج بود
در روز بی کدام
در
      شامگاه
و کوله بار نت های جهان
روی شانه هایم
صلیب می کشید
تا جلجتای عاشقانه ی یک آواز