شنبه، دی ۱۶، ۱۳۹۶

تزئین می کنم،پس می توانم


از گیسوان خسته ات بال می گشاید
در عصر بی قرار دست ها
بر آسمان
پرنده ی باران خورده ی کلمات

ساعت به پنج می رسید
و ابرها
حلقه می بست
در مدار نگاه ها
رقصی شکوهمند را
در سمفونی صدایی ممتد

بادمجان می کاشت زیر چشم
حلقه بر گردن حرف و
انجماد زمستان
روی لبان ترک بسته
آب می شد
بادمجان دور قاب
تزئین می کنم
پس می توانم
استعاره ی عقربه های به نفس افتاده

ساعت پنج بود
در روز بی کدام
در
      شامگاه
و کوله بار نت های جهان
روی شانه هایم
صلیب می کشید
تا جلجتای عاشقانه ی یک آواز

هیچ نظری موجود نیست: