دوشنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۵

...





مي خواهم صداي تورا

درخاك گلداني بنشانم

ودرحس گنگ وجود

نه چيزي نمي بينم

چيزي نمي شنوم


نمي دانم نگاهي هست

كجا هستم


ازحس صدايت

آغازمي شوم

حرف به حرف


پائيزدرصداي تو/ سبزشد

وماه ازشرم

شبانه هارا

وانهاد


امشب

خاطره ها را تا دوردست

ورق زدم


آنسوتر

صدايي منتظر/ نگاهي

ودوماهي بي قرار

درمنظومه‌‌ً تنهائي ام

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام

دراين زمانه بي رحم و بيگانه

عاشقانه شما بسيار زيباو صميمي

بود شعرهاي ديگرتان نيز همچنين

نقد شما برپابلو نروداخيلي خوشم

آمد آرزوي موفيت دارم

م