شنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۵

كمي فاصله



به رؤياگردي كودكي هايم

دركه مي گشايم

اين باران بي موسم را

مي رهم

كه رد همه صداها را

تاريك مي كند


هاشوراين آفتاب بي رمق

پرده كه مي كشم

ازجوهرشعرهاي من

مي چكد


ناگزيري دوست داشتن را

برف كه مي باريد

دسته گلي بخشيدم

وروزهاي تقويم را

رفته گرمحله

جاروكشي ديرينه بود


سايه هايم را ول مي كنم

باداباد

خواب كودكي ها

سرپناه شبانه اي ست

كه روزرا

روشن مي كند

هیچ نظری موجود نیست: