شنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۵

كابوس جمعه ها



چه شده است

روزها را ورق مي زنم

صداي خودم را

نمي شنوم

ونگاه امروزم

به حرف هاي فردا

اعتماد ندارد


اين كفش ها

كه جمعه هاي مرا پخش مي كند

دركدام فصل

به دنيا آمده

كه جزبند

بردهانم

آوازي ديگر

نمي گذارد


اين جمعه را

تا شنبه

عجالتا / مي گوئيم

وكابوس جمعه ها را

ديكته ي بيدارخوابي مان

مي كنيم

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام

شعرزیبایی است.بافضای امروز