یکشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۵

صلیب ها



بهارازراه می رسد

تا درنگاه های کودکی مان / کودکان مان

اشک های تازه بنشاند


این دست های بی رمق

کدام حرف را

بردیوارهای شهر

دسته گلی باشد

چشمان بی سوی انتظاررا


1386

تحویل مان می شود

بی اراده ی حضور

وطرح لبخندها

بازی بی خنده ئی ست

تا صلیب ها / به نوبت

کشیده شود

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام

چشم اندازدراماتیکی زیبایی را

این شعرترسیم می کند.ماهریک

صلیب مان رابردوش می کشیم

برای تان آرزوی موفقیت می کنم


پ. یگانه

ناشناس گفت...

شعرزمانه ما

با درود