سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۶

سازديگر



اين قارقاربي جهت

وسوسه مي كند

قلم تپش مي گيرد

به رنگ قارقارو

بي شباهت به تهاجم صداها


آن سوترازصداي شان

ازمهتابي كه مي نگرم

سوسوي ستاره اي

كوك مي كند

سازي ديگررا

برولوله ي نسيم


آوازي ديگر

۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام

زبان استعاري شعرتان بيارشكوهمندوعالي

است.آرزوي موفقيت برايتان دارم

ناشناس گفت...

آقاي بيزارگيتي،سلام

ازشعرتان لذت بردم.به ويژه ازمفهوم

متعالي اش

ناشناس گفت...

سازدیگرقشنگ بود

بیشتر شعرهای تان را

منتشر کنید.