سه‌شنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۵

نام كتاب: سال بلوا
نويسنده: عباس معروفي

نقد كتاب


مجاورت زمان وزبان



حضورنگرش نوومدرن وتلفيق منطقي باوضعيت اجتماعي درانعكاس حقيقت نما

ئي رمان بربسترتكنيك جديد، (( سال بلوا)) را درزمره رمان هاي موفق معاصر

قرارداده است.

وجود دوجريان موازي كه البته درپي هم داستان را به پيش مي برند، ودرحقيقت

نوعي ويژگي داستان درداستان بوده، درعين ارتباط شان باهم، خود برارزش –

تكنيكي داستان افزوده است.

به عبارتي دقيق ترنويسنده رمان (( سال بلوا )) را مي توانست دردوداستان بادو

ويژگي كاملا متمايز، هم به لحاظ ساختارارائه زبان شناختي آن وهم به لحاظ تم

گسترش يابنده آن، ارائه دهد. زيرا روايت هائي كه شب هاي اول وسوم وپنجم و

هفتم را يگانه مي كند وبربستردرونما يه اي واحد تشخص مي بخشد، برون فكني

هاي ((نوشا)) ست. روايتگرعاشقي كه رابطه پنهان- آشكاروي با (( حسينا )) ،

ديگرشخصيت افسانه اي رمان، محورشكل گيري وگسترش داستان است.

وروايت هاي دوم وچهارم وششم به ترسيم حوادث اجتماعي دوران رضا شاه

مربوط مي شود. درگيري بين نيرو هاي سرهنگ آذري وسروان خسروي با

با حسين خان دركافرقلعه، مركزبسط داستان است.

دقت درانتخاب عنوان داستان بقدري منطبق با حوادث جاري كتاب است كه –

تحسين نويسنده را درپي برمي انگيزد.

شب هاي اول، سوم، پنجم وهفتم بلواي روان شناختي است. بلوايي كه ساختارزبا

ن وموقعيت روان اشخاص داستان را درپروسه اي ازتناقض ودرگيري وتفاهم

- وحدت اضداد- برمي تاباند. تناقض ودرگيري درسطوح بيروني شخصيت و

تفاهم دررؤيا واعماق تفكرنوشا. توجه نويسنده به مشخصه هاي اعمال وژرفاي

روان نوشا وساختار شخصيت حسينا، كاربرد عنصرنگرش فرويدي ازناخودآگاه

وبي انسجامي آن است.اما يك وجه تمايزاين كاربرد،رويكرد دقيق ترواجتماعي تر

به برخورد با نگرش فرويديستي ازعنصر ناخودآگاه است. بازتاب آگاهي اشخا

ص درشب هاي ياد شده – بطور عمده نوشا- ازطريق ژرفكاوي رؤياهاوآگاهي

آنان وعدم پايبندي به خط مستقيمي كه زمان درپيش پاي نويسنده ترسيم مي كند،

زبان شب هاي فوق را ازساختاركلا سيكي اش جدا مي سازد.

نويسنده به ماهيت رؤياها وآگاهي نوشا كه محوركليه خاطره ها ورويدادهاي شب

هاي ياد شده است، ازطريق روايت نوشا نه ديالوگ ها ونقل قول هاي رسمي، ا

مكان برون فكني مي دهدوحيطه پروازاين رؤيارا درهمه زمان ها ميسرمي سازد

واين بي زماني درمحدوده زمان، فضاي شب هاي اول وسوم وپنجم وهفتم را در

گستره اي روان شناختي كه بي مرزاست، مي گسترد.

اما شب هاي دوم، چهارم وششم بلواي جامعه شناختي است.بلواي حيات اجتماعي

دوره اي اززندگي مردم كه تركيبي ازرخدادهاي سياسي واجتماعي بوده است. بلو

ايي كه حاصل فرهنگ عمومي جامعه بوده وبرآن نيزاثرمي گذاشت.بلوايي كه در

منطقه اي خاص رخ مي داد اما ازويژگي عام جامعه بود . ونويسنده به انعكاس

بحران حيات اجتماعي آن دوره به مفهوم عام خود درحادثه اي كه دركافرقلعه –

سنگسراتفاق مي افتاد، مي پرداخت. تعهد نويسنده درهمزماني وهماهنگي باحيات

اجتماعي درشب هاي دوم وچهارم وششم، اصل مجاورت زمان وزبان را در((سا

ل بلوا)) تضمين مي كند. هرچند كه هفت شب داستان دردوساخت جدا وموازي

گسترش مي يابند.

چهارشب داستان، بازتاب سياليت روان نوشاي عاشق است كه به روايت وي

داستان را درساختي يكدست، منسجم مي كند. باقت زبان، فضاي ترسيم شده و

عدم رعايت تسلسل زمان وخاطره درداستان گويي، چهارشب ياد شده را ازوحد

تي ساختاري برخورداركرده است. انسجام ووحدت دروني اين چهارشب، برتري

فرم شناختي خودرا نسبت به سه شب ازداستان كه اززاويه ديد داناي كل روايت

مي گردد، حفظ كرده است.

روايت سوم شخص همواره عوارضي را، هنگامي كه نويسنده تسلط همه جانبه

درحوزه اشخاص داستان، ذهنيات آنان واتمسفروپيرنگ داستان نداشته باشد، به

همراه دارد. و(( سال بلوا )) آنجا كه ازروايت فوق سود مي جويد، به چنين عوار

ضي نيزگرفتارمي آيد.

شب ششم توسط نويسنده روايت مي گردد. درصفحات 298 و299 نويسنده تصو

يري ازبحران اجتماعي عميقي كه دامن گسترشده، ارائه مي دهد: بي نظمي، بي

قانوني، تجاوزوفحشاء، گرسنگي وجذام و... درادامه بيان وضع موجود، ازپل سا

زي (( ملكوم)) مي گويد كه قصد دارد، كوه پيغمبران را به كافرقلعه وصل نمايد.

سپس درهمان صفحات اززبان ملكوم روايت مي كند كه :

(( ... ما آلماني ها معتقديم كه عاقبت همه چيزبرخاك مي ماند وآدمي مي رود. جهان

باتلاقي گنديده ومرگباراست كه نبايد دست وپا زد، آرام آرام بايد زندگي كردومردورفت

ببينيد چقدرآشغال بر جاي گذاشته اند! علت عقب ماندگي وگرسنگي مردم درچيست؟

همه بايد متحد شويد، دشمن را بشناسيد وبجنگيد...))

چنين روايتي اززبان يكي ازشخصيت هاي داستان كه درهمان لحظه حضورندارد

وما گفتارفوق را نه اززبان وي بلكه اززبان نويسنده مي شنويم، ازجمله عارضه

اي است كه نقص فضاي داستاني را برمي تاباند.

نويسنده نگرش وذهنيت خودرا بجاي ديد گاه ونحوه نگرش ملكوم مي نشاند. وخوا

ننده ازسيرطبيعي داستان وقرارگرفتن درفضاي صميمي آن بازمي ماند. به دليل ا

ينكه سنگيني شعاروانديشه نويسنده را درذهن خود احساس مي كند.

(( سال بلوا)) ميدان خضوردوروند موازي فرم داستاني به لحاظ زبان، تكنيك روا

يت، فضا ودرونمايه است. اين داستان درعين پيوستگي خود درسطح به لحاظ تم،

ازدوساخت فوق تبعيت مي كند.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام

نگاه تازه ای دربررسی کتاب

سال بلوای عباس معروفی ارائه

دادید.ازخواندنش لذت بردم

خسته نباشید