سه‌شنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۵

......




هرشب

كه زمان پوست مي اندازد

وسالخوردگي جهان ورق مي خورد

زيرنقره ماه

مرا نامه مي نويسم

وخنده صبح فردا را

ذخيره مي كنم


درغياب خودم

امتداد ساحل را به خزرمي رسم

چه آشتي غمناكي


اسم اين جزيره چيست

نگاه پرت شده من

به صدايي مي نشيند

ادامه بدهيد

شايد صدايي/ حرفي

پايين افتاده ببينيد

هیچ نظری موجود نیست: