جمعه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۷

کمی پایین تر



این حر

ف

ها

ی

تکه تکه

که آوار می شوند

از چشم های هنوز پشت چراغ های قرمز


این صدا

که پیشانی معصوم این صفحه را

صلیب می کشد


کدام کلید

جلجتای این سفر را

کوتاه می کند


چشم می چرخانم

گرده ی نسیم را

شاید

آن سوتر از سطرهای روزمره گی هامان

شهابی بگذرد



می خواهم رؤیاهایم را / کمی

خلوت کنم

با پرنده ای که

دانه هایش را

در سطرهای پایین

می جوید

۴ نظر:

ناشناس گفت...

این شعرتان در زبان و فرم تغزلی اش

فضایی سخت تیره به جهت اجتماعی را

ترسیم می کند. جند بار این شعر را

خواندم . لذتی که حاصل شد ناشی از

ظرفیت و فضای عاشقانه شعر بود .و

تامل من ناشی از نگاه شاعر بر فضای

سنگینی که جامعه را در سراشیبی قرار

داده است

استاد

شعرهای دیگر تان را که مرور کردم، به

نگاه هشیارانه تان درود می فرستم

ناشناس گفت...

مدتی شعری از شما نخوانده بودم .اکنون که این شعر را می خوانم از فضای خاصی که در آن می یابم ،متاثر می شوم . یک جوراحساس غیر قابل بیان . اما ازنحوه بیان شعر لذت بردم

ناشناس گفت...

ماهم منتظر آن شهاب می مانیم که درشعرپراحساس و زیبایتان انتظارش را می کشید

ناشناس گفت...

شعرکمی پاین تر شما محشره.لااقل من چنین احساسی بعد از خواندنش داشتم