جمعه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۶

مسئله ی مهمی ست ، اینطورنیست؟

در خبرها اینگونه منعکس شده بود که وزارت ارشاد تصمیم به پاکسازی کتب

غیرمفید از کتابخانه های کشور گرفته است . به عبارت بهتر ، بر آن است تا

کتب ضاله را آنگونه که خود تعبیر وتاویل می نمایند ، از کتابخانه های عمومی

کشور پاکسازی نمایند .

نگاه به فرهنگ وتعیین حدود وثغور آن ؛ و همچنین خط کشی نمودن برای آفرینش

فرهنگی از سوی قدرت؛ در طول تاریخ همواره مانعی فرا راه تولید آثار فرهنگی ، که

مبتنی بر آزادی آفرینش می باشد ؛ وهمچنین مخالف فرایند خلاقی ست ، که تنها در

چارچوب آزادی ، امکان ظهور وبروز می یابد .

اگر چه این خبر چنان در حاشیه قرار گرفت که هنوز مورد بررسی و نقد قرار نگرفته است .

اما ایجاد محدودیت در انتخاب آزاد برای مطالعه ، بررسی و تحقیق فرهنگی از سوی قدرت

حاکم وسمت دهی به نوعی از خوانش که رضایت مندی قدرت را درپی دارد و فاقد منطق

درونی خلاق است ؛ تنها به انباشت ذهنیت هایی می انجامد که به دنبال خوشامد این و آن

بودن ، بوده واحیانا صله ای دریافت داشتن و از وادی اصحاب قدرت ، امتیازی بر گرفتن .

بدیهی ست که در خطوط موجود در روایت این گونه خوانش ، نمی توان به دنبال دریافت ها

و رویکردهای انتقادی بود . زیرا مسیر تعیین شده برای تولید فرهنگی از سوی قدرت ، این

امکان را از این نوع خوانش پیشاپیش سلب می نماید . دراین صورت در وضعیت فرهنگی که

از بالا دیکته میشود ، چه اتفاقی رخ خواهد داد ؟! در کدام صفحه این رویکرد ، باید به دنبال

خلاقیت فکری وآزادی انتخاب در آفرینش بود . مسئله ی مهمی ست ؛ اینطورنیست؟

هنگامی که لودویگ وان بتهوون آهنگساز شهیرآلمانی را که تجسم والاترین حد نبوغ موسیقایی

است ، بعداز مرگش بر سر دست تشییع می کردند و از مقابل خانه وی به سمت گورستان

می بردد ؛ ازسمت دیگر او ماموران معذور به دستور حاکم به خانه ی او هجوم می بردند ،

تا در کتابخانه ی او کتب ضاله را پیدا کنند .

موضوع مطلب فوق ، به ناگاه مرا به سمت تداعی این اتفاق هدایت کرد .

۶ نظر:

ناشناس گفت...

درود . زیبا بود . بخصوص آنچه در باره بتهوون نوشتید

ناشناس گفت...

مسئله مهمی است . با شما موافقم . واقعیت این است که تصمیم گیری ها برپایه مواضع جناحی اتخاذ می شود . از اینها جز این تصمیم چه انتظاری می شود داشت

ناشناس گفت...

دیدگاهتان در نوشته ها ارزشمند است

ناشناس گفت...

خسته نباشی . با تبریک سال نو

ناشناس گفت...

مقاله قشنگی بود . داستان بتهوون که تعریف کردید ، خیلی به دلم نشست . روزگار بدی ست

ناشناس گفت...

در جامع اقتدار فردی نمی توان انتظارآزای داشت