دوشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۷

هزینه ی مشارکت

به دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری مدت زیادی باقی نمانده است . به

همین جهت مبا حث پیرامون این موضوع بین گفتمان های مختلف هرچقدر

که فاصله زمانی نسبت به برگزاری انتخابات کوتاه تر می شود ، بیشتر شده

ودر این میان نسبت دادن ها ونارواگویی ها و . . . جهت تخریب و باژگونه

نمایی چهره رقیب افزون تر می گردد.

روی سخن صاحب این قلم با سید محمد خاتمی رئیس بنیاد باران است.فردی

که در نزد خیلی از هوادارانش ، نقش ناجی را بازی می کند . قهرمان بلا

منازعی که این کشتی درگیر در امواج نابود کننده را ، قادر است به سلامت

به ساحل آرامش هدایت نماید . نوعی از نگاه که متعلق به جوامع ماقبل مدرن

می باشد . که به نظر من خود آقای خاتمی چندان موافق نگرش خیل عظیمی

از هوادارانش نمی باشد . قهرمان سازی و قهرمان پروری به دورانی تعلق

می یابد ، که مناسبات حاکم بر جوامع مبتنی بر گفتمان پوپولار بوده است .

اولین گام لیدر اصلاحات باید امحای چنین ذهنیتی درجامعه ی معطوف به

تجربه ی مدرن ما در خیل طرفدارانش باشد .

اما دغدغه ای که سبب نگارش این یادداشت نسبت به آقای سید محمدخاتمی

که شاید کمی شخصی شده است ، گردیده ومنطقا نمونه ای از اتفاق اجتماعی

دوران ریاست جمهوری ایشان بوده،ماجرایی ست که در عنوان این یادداشت

خود را مستتر نموده است .

جناب سید محمد خاتمی !

زمانی که جنابعالی ردای رئیس جمهوری را برشانه افکندید و بربنیان آرای

مردمی که به گفتمان اصلاحات آری گفتند ، برتخت پاستورتکیه زدید، برخی

از مشارکت کنندگان در انتخابات و آری گویان به گفتمان اصلاح طلبی ، هز

ینه سنگینی را پای رای شان پرداخت نمودند . هزینه ای که نه تنها بارمالی

آن سنگین بود ، بلکه مهمتر ازآن بارعاطفی ، خانوادگی و اجتماعی آن به

مراتب سنگین تر، سهمگین ترو . . . از بار مالی آن بوده است . هزینه ای

که در طول صدارت شما ، قادر نبودید به حل آن همت کنید . اگر چه این

مسئله در مقیاس برنامه های بزرگ به قدری کوچک است که چندان به دید

نمی آید .اما اگر کمی اندیشیده شود که همین اتفاق برای خیل عظیم جویندگان

اصلاح طلبی رخ داده ، بدیهی ست که تامل بر انگیز خواهد بود .

صاحب این قلم به عنوان یک نویسنده ، شاعر،روزنامه نگار ومنتقد فرهنگی

در نخستین دوره انتخابات که شما با اکثریت آرا برنده شدید،به همراه بسیاری

شرکت کنندگان با نگاه به تقویت جامعه ی مدنی،رای خود راعلیرغم ناامیدی

موجود به شما دادم . چند ماهی نگذشت که به دلیل سوابق فرهنگی از یک

سو و تایید گفتمان اصلاح طلبی درجامعه ی امروزما ، حکم اخراج من از

دانشگاه پیام نور، توسط حراست و هسته ی گزینش دانشگاه صادر گردید .

چه دلایل و عواملی مسبب این عمل ضد مدنی شان بود تا کنون برمن اشکار

نگردیده است . پیگیری های من ره به جایی نبرده اند . بنیان خانواده ای را

این چنین به راحتی متزلزل کردند و هیچکس پاسخگوی این عمل شان نگرد

یده است . نکته اینجاست که بعد از سالها کارو حضور در دانشگاه ودردوره

شما چنین اتفاقی رخ داده است ؟!

جناب سید محمد خاتمی !

جالب است بدانید که این محرومیت از حقوق اجتماعی من به عنوان شهروند

ایرانی ، زمانی که پیگیر مطالبات به حق وقانونی خود بودم ، دردر دومرکز

احضار شدم . بماند که قبل ازاخراجم مکلف و موظف به پاسخگویی درجایی

بودم و لابد از هیبتی غیر شهروندی برخوردار بودم ، بر اساس گزارشی به

جاهایی دیگر، حق من را کف دستم گذاشتند . دو مرکزی که از آن یاد کردم،

یکی هیات مرکزی گزینش مستقر در وزارت فرهنگ و آموزش عالی دوران

جنابعالی بود . و دومی هیات عالی گزینس مستقر در نهاد ریاست جمهوری!

شرح ماجرا نیز بماند که چه گذشت !؟ اما همینقدربدانید که در مجموعه تحت

اختیار جنابعالی در یکی از ساختمان هایش ، معممی که ملبس به لباس جنابعا

لی بود و پرسش کننده و . . . و نیزاز دستکاه فتوکپی موجود در اتاقش ، از

جلد و صفحات خاص کتاب های من کپی می گرفت ، پس از چند ساعت که

گفت و گوی ما خاتمه یافت ، فرمودذند که چند روز بعد زنگ بزنید تا نتیجه

را به شمااعلام کنیم . ورد مقابل درخواست من که چرا پاسخ کتبی نمی دهید

گفتند ما فقط شفاهی الام می کنیم. وچند روز بعد ازیکی از ساختمان های در

اختیار جنابعالی به من اطلاع می دهند که شما شایستگی کار در دانشگاه را

( آن هم پس از چندین سال کار دردانشگاه ) ندارید .

حال آن که در وازرت آموزش و عالی ، پرسش کننده من ، می گفت آقای بیز

ارگیتی پرونده ی قطور شما به نظرمن بررس پر از توطئه ای ست که درمو

رد شما انجام گرفته است .

جناب سید محمد خاتمی !

گوش کردن به چند کانتات باخ و یا برخی قطعات مشهورترین آهنگسازان

جهان که به تالیف موسیقی کلیسایی پرداختند نمی تواند توجیه مناسبی برای

تایید اخراج از یکی از ساختمان های تحت اختیاردوران شما باشد . این نقض

گفتگوی فرهنگ ها ست که شما در جهت گسترش آن تلاش می کنید .

باز گرداندن چنین هزینه سنگینی بردوش چه کسی ست . آیا شهروند ایرانی

در وطن خود باید غریب باشد .

شما در وضعیت بیش از سه سال دورماندن ازعرصه ی قدرت ، که گفتمان

دیگری در جامعه ی ما پایه های خود را مستحکم ترنموده و حامیان رسمی

و غیررسمی بی شماری دارد ؛ چگونه می خواهید به نهادینه کردن گفتمان

خود بپردازید . آیا به فکرکسانی که هزینه های سنگینی برای ایجاد جامعه ی

پرداخت نموده اند، هستید ؟ یا چون گذشته با روش مماشات و نشنیدن صدای

پائینیان ( بزرگترین معضل اصلاح طلبی در ایرا ن که منجر به شکست شان

شد ) امور را تمشیت خواهید نمود !؟

کمان می برم که بیش از این سخن جایز نیست . اما امید دارم که به عنوان

لیدرگرایش اصلاح طبی نگاهتان را دردوره ی جدید نسبت به این مفهوم و

رابطه ی بین مردم وقدرت مورد بازسازی قرار دهید . به یقین که مردم در

این دوره قادرند دراین بازسازی نگاه به یاری شما بشتابند .

۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام .با نگاه شما در خصوص جنبش اصلاح طلبی موافقم.

ناشناس گفت...

خسته نباشید استاد

مطلب قابل تامل بود

ناشناس گفت...

با سلام . اینها توان راهبردی جهت تغییر را ندارند