سه‌شنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۹۱

خاورمیانه


به صدای پرندگان
بال می گشایی
بر پیشانی ماهی ها / اما
خطوط ناوگان ات
اندوه آب را
سرخ/ مویه می کند

 حافظه ی جهان
از گلوله های کینه
باد کرده است
و چشم های کودکان مان
اشک به اشک
کشتی هاتان را
به رویا می برند

خاورمیانه
و معبر تاریک آرزوها
که بر نگاه مان می پاشد

شنبه، تیر ۱۷، ۱۳۹۱

برگردان شعری به زبان فرانسه


         ترجمه ی انگلیسی شعری از من که چند وقت پیش از سوی خانم دکتر فرشته وزیری نسب Fereshteh Vaziriمنتشر گردیده بود ، اکنون به زبان فرانسه از طرف خانم فاطمه روحی Fatemeh Roohi عزیز که خود به جد شاعری نو اندیش و ... هستند ، ترجمه گردیده ، که من همینجا سپاس و قدردانی خود را از زحمت ایشان اعلام می کنم:

Lorsque l'hiver se noie dans souhaits
Toute la mémoire ne passera pas par nos rêves
IL n'ya pas de route qui veut les oiseaux volent sur la
Même un mot magique ne sera pas allumer une lumière
pour la mort de cette allée

Fatemeh Roohi

به رویا که می رسد
زمستان
نه خاطره ای
از آوازمان می گذرد
نه جاده ای
به پرواز پرندگان
دل می دهد

هیچ وردی حتی
بر غروب این کوچه
چراغی
روشن نمی کند

پنجشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۹۱

نقض آسان حقوق...


عجیب است که از دانشگاه به راحتی و بدون هیچگونه دلیل مستند و مدرکی با دوسطر نامه ی حراست

و گزینش و گزارش های .... اخراج می کنند ؛ هیچگونه حق و حقوق قانونی و مطالبات به حق را

به آدم پرداخت نمی کنند . به هر دری که متوسل می شوی و از هر راهکار قانونی که وارد می شوی،

مسدودش می کنند ؛ تازه به دیوان به اصطلاح عدالت اداری شکایت می بری با انبوهی از مدارک مستند

و ... ، دو سطر نامه ی حراست و ... چنان کارا و ریشه دار است که حکم صادره ی شعبه ی دیوان ،

قادر به عبور از آن نبوده و انشاء رای اش همان می شود که خواسته ی دیگران ! را برآورده سازد ؛ نه

مطالبات قانونی شاکی را بعد از عمری کار و.... این هم نمونه ای از رعایت حقوق شهروندی که از همه

چیز به راحتی محروم می شوی ؛ و باید علف بچری تا زنده بمانی . چرا که دست همکاری ندادی و ساز

انسانی خودت را نواختی . طرفه این که در گوشه ای از حکم شعبه ی دیوان اشاره ی کوچکی به حق ام

می شود ( به خاطر وضوح بیش از اندازه ی نقض حقوق قانونی و شهروندی ام ) و دانشگاه محکوم به

تسویه حساب می گردد ؛ اما جالب این است که دانشگاه هیچ وقعی به حکم مورد اشاره در دیوان نمی نهد

و همچنان به نقض بیش از پیش حقوق قانونی و شهروندی من پای می فشرد! آیا مرجع دیگری هم برای

رسیدگی هست؟! که البته من می دانم هیچ مرجع قانونی دیگری وجود ندارد! و این یعنی مهر باطل زدن

بر پیشانی زندگی و ....

و این (9009970900101187) شماره ای ست که بر پیشانی دادنامه در دیوان می خورد تا برای ابد

قطعیت ابطال زندگی را اعلام کند!

چهارشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۹۱

ترجمه ی شعر

ترجمه شعری از من توسط مترجم دکتر فرشته وزیری :

When the winter reaches(prevails) the dreams
Neither a memory goes through our songs
Nor a path
Dedicates itself to the flight of birds
No magical incantation
Sheds light
On the sunset
Of this alley

Fereshteh Vaziri

به رویا که می رسد
زمستان
نه خاطره ای
از آوازمان می گذرد
نه جاده ای
به پرواز پرندگان
دل می دهد

هیچ وردی حتی
بر غروب این کوچه
چراغی
روشن نمی کند

پنجشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۹۱

این سرود پهنان

از دقایق کوچه ها
بالا می زنم
و سطرهایم
پس پلک های پنجره ها
ذخیره می شود

شب است و
تا مهتابی / هنوز
سرودی در عقربه ها
درد می کشد

فریاد

انگشت به انگشت
سایه به سایه
قدم
به قدم
دیری ست / تا صدایت
در جانم
شکل دیگر فریاد است

بر این سکوت نهفته

مانده ام با ریزش بی دغدغه ی جمعه و
بی حوصله گی های خاموش
زیر لب زمزمه می کنیم
کبودی های نشسته بر حنجره را
مگر
عبور نسیمی
در این میان
التیام سکوت مان باشد

جمعه، خرداد ۱۹، ۱۳۹۱

ترجمه یک شعر

ترجمه ی شعری از من توسط خانم میترا رستمیان :

A poem by Masood Bizargiti
Translation: Mitra Rostamian

I pass by my memories
with eyes full of questions
and my dreams which become
... housemate with the wind

in which pot
your name
will germinate?

Still my words
Breathe
your body’s perfume.


از کنار خاطره هایم می گذرم
با چشمانی پر سوال
و رویاهایم
که با باد
همخانه می شود
 
 نامت
در کدام گلدان
سبز خواهد شد

 هنوز کلماتم
بوی تن ات را
نفس می کشد

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۱

بهار

بی پروا می شوم
در کلامی تازه
خاطرم را
به باد می دهم
و نخستین نگاهم
به بهار می رسد

علف ها و
در ختان
ستاره ها و
...آسمان
به قدم هات
رشک می برند

کمی این سو تر بیا
سایه بیافکن
این سطرها
بی قرار تو اند

گوجه فرنگی

به رویا می برم
هستی گوجه فرنگی را
در عشقبازی طولانی
با هجاهای رنگینش

نه یارانه
نه
خوان خوشبوی نفت

شب / در می رسد
 با خیال مضطرب بامداد
و روز
بر شکیبایی لهجه هامان
تفاُل می زند

دوشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۹۱

در باره شعر...

((گفتگوی دکتر فرامرز سلیمانی با مسعود بیزارگیتی))

چندپرسش فرامرزسلیمانی ازمسعودبیزارگیتی برای آوریل،ماه شعر..
مسعود بیزارگیتی عزیز شعرخودت وشعرخوزستان را چگونه می یابی؟…به شعرامروز ایران چگونه می نگری؟…ایا اینترنت توانسته است جای چاپ رادر انتشاروپیشبردشعربگیرد؟…ازکارهای شعری ات درگذشته و اینده برایمان بگو…
ج ۱) آنچه شعر خوزستان را در شرایط متفاوت جغرافیایی اش در شعر معاصر ایران ، از تشخص برخوردار می سازد ؛ تلاش هایی ست که در طول چند دهه با آگاهی و شناخت از موقعیت شناسی منش به اجرا در می آید. حرکتی که مبتنی ست بر تحولات در قلمرو اقتصادی – اجتماعی از سویی؛ و نیز پیشرفت فرهنگی و کسب آگاهی های تازه ی فکری و ادبی از سوی دیگر.
میان دست و دلم
یک ماه و یک علف خوابست
و آنچه می کشد مرا
شعرهای مرده است
((هرمز علی پور))
این حرکت در دو دهه ی چهل و پنجاه که ملهم از تحولات پیش گفته بود ، ویژگی ای به شعر خوزستان در قالب برخی چهره های شاخص می بخشد، که حاکی از دریافت شاعر از موقعیت تاریخی خود و گام گذاشتن به قلمروی از آفرینش است که هنجارهای آزموده شده را وامی نهد و با ذهنیت و زبانی که حاصل لمس پرسه های قلمرو جدیدتر دریافت های ذهنی است ؛ هستی شاعرانه اش را اجرا می کند .
چه می گویدم باز
نفس نمناک این مه دور
چون همین رخت های آویخته
از لمس پرسه های من
غریب تر
اما؛
((سیروس رادمنش))
در فرایند آفرینش ، اقتدار بخشیدن به ظرفیت تخیل و عملکرد زبان (= خود ارجاعی) شعر را به سمت فرم گرایی ، تاویل پذیری و تجربه های جدید شکلی هدایت می کند ، که وجه تمایز شعر خوزستان با سایر موقعیت ها با سایر موقعیت های جغرافیایی شعر می گردد. متفاوت بودن در اجرای زبان و لحن ، و وارد کردن مولفه هایی از رویکرد مدرن دانستگی ادبی در ساختار شعر ، موید این سخن است.
اگر چه همان زمان شعر حجم را داریم با مولفه ها و مانیفست صادر شده اش.
به نظر راقم این سطور تجربه های ((شعر دیگر)) ((شعر حجم)) ((موج ناب)) و … در بسیاری از مولفه های خود مشترک بوده اند . این امر سبب می شود تا کمی با تردید به نام گذاری ها ، که حتی از دهه ی سصت به این سو دوباره شاهد شکل گیری آن می شویم ، نگاه کنیم.
توجه به ویژگی ها و عناصر ذهنیت تصویری ، چرخش زبان و ذهن در اجرا ، رویکرد فلسفی – فرهنگی ؛ مهمترین عواملی ست که سمت و سوی حرکت فردی شاعرانه را تعین می بخشد.
بر بستر درک و دریافت مدرن از پروسه ی شاعرانگی ؛ در دهه های پس از انقلاب نیز( با افت و خیزها و تجربه هایی متفاوت تر گاه) شعر خوزستان با حضوری فعال و پشتوانه ی پیشین خود ، همچنان به ارائه ی تجربه های جدید در حوزه ی اجرای زبان و فرم شعر می پردازد. انعکاس این حضور در نشریات و جنگ ها و همچنین با انتشار کتاب ها میسر می گردد.
در سه دهه ی پس از انقلاب ، برخی چهره های شاخص شعر مدرن خوزستان از دهه های چهل و پنجاه همچنان حضور داشته وبه انتشار کارشان می پردازند . و در کنار آنان به اسامی شاعران جوان تری برخورد می کنیم که شعرهای شان بیانگر دریافت منطقی تجربه های پیشینیان شان می باشد. چهره هایی که که تنی چند از آنان با حضور فعال شان در صفحات ادبی نشریات در دهه ی هفتاد و … با انتشار اشعار و نقطه نظرات شان ، نشان می دهند که درک و دریافت شان از مناسبات درونی شعر ، مبتنی بر تحولات شعر امروز است.
اگر چه نام گذاری ها و موج گرایی ها از دهه ی شصت به این سو ؛ همچنان ظهور و بروز می یابد و بحرانی را دامن می زند که متاسفانه دامن برخی از دوستان شاعر را نیز می گیرد.
متاسفانه چه پیش از انقلاب و چه طی دو سه دهه اخیر ، موضوع موج گرایی و … و هیجانات و حاشیه های مربوط به آن محتاج آسیب شناسی جدی ست؛ تا به شناخت دقیق تر قلمرو شعر معاصر و تبیین اصالت حقیقی آن کمک بیشتری نماید .
شعر خوزستان جایگاهی در خورد را چه پیش از انقلاب و چه در دهه های پس از انقلاب به خود اختصاص داده است ، که در بررسی شعر معاصر ایران ، یکی از قاعده های اصلی آن به شمار می آید .
ج ۲ ) اظهار نظر در خصوص شعرهای راقم این سطور ، با عنایت به تجربه ی انتشار هشت کتاب شعر و یک کتاب در حوزه ی نقد ادبیات ، و حضور در مطبوعات، در صلاحیت خوانندگان است .
اما به اختصار ، محور و بنیان شعرهایم بیشتر معطوف به شکل هایی از فردیت تغزلی زبان که به سمت دریافت های مدرن در حوزه ی اجرا گرایش می یابد از یک سو ؛ و ترکیبی از ارجاع پذیری ابژه های مادی و زبانی از سوی دیگر است . در دو سه کتاب آخرم، خطوط کلی کارها به سمت فاصله گیری از هنجارهای آزموده شده و تلاش برای اجراهای جدیدتر گرایش می یابد . البته به گونه ای که رابطه ی درونی کارها با متنیت تاریخی حفظ شود .
هنوز هم رویکرد و نگاه صاحب این قلم مبتنی بر دیالکتیک دریافت تاریخی دوره ای هست که در آن به سر می بریم. و تلاش بر آن است تا حضورو غیاب منش کارها را بر این مناسبات استوار سازد.
در آینده اگر فرصت ها و امکان ها بدون ایجاد موانع اجازه دهند ، شعرها و برخی نقدها و مقالاتم انتشار خواهد یافت.
ج۳) در مقاله ای تحت عنوان (( بحران موقعیت )) که بررسی وضعیت شعر در دهه ی هفتاد بود و در سال ۸۱ در مجله ی گیله وای هنرو اندیشه به سردبیری مرحوم صالح پور منتشر شده بود ، به موقعیت بحرانی شعر به موازات بحران در ساختار عمومی زندگی پرداخته بودم . وضعیتی که تداخل نگره ها ، هیجانات و منش های مختلف شعری را در پی داشته و نوشتارها در یک بی توازنی و ابهام ؛ با تاکید بر ایجاد روش و سبک از یوس آفریننده اثر نشر می یافت .
وضعیتی شلوغ و بی قاعده ؛ که عوامل مختلف درونی و بیرونی در شکل گیری آن موثر بود. نام گذاری ها و موج بازی ها در این شرایط بیش از گذشته ( به علت به هنجار نبودن وضعیت ) خودنمایی می کرد . و مخاطب جدی در این فضای پر ابهام و … قادر به سوگیری و هویت یابی ادبی برای خود نبود . یا به سختی می توانست وضعیتی پایدار را برای خود تعریف نماید . از همین زمان در حقیقت رویکرد پست مدرن در ادبیات ، تلاش برای ایجاد یک منش و هویت ثابت برای خود کرده و وارد قلمرو کار تعدادی از شاعران متعلق به دهه های پیش از انقلاب و برخی شاعران جوان پس از انقلاب می شود.
رویکرد فکری پست مدرنیسم اگر چه توانست توجه بخشی از شاعران و … را در دهه های یاد شده به خود معطوف کند و غوغایی را در عرصه ی اجرا به وجود آورد ؛ اما به دلیل بی انطباقی تاریخی و همچنین گاه عدم درک و دریافت درست از ماهیت و مولفه های آن از سوی برخی شاعران درآن موقعیت ؛ خود عامل بحران زایی دیگری شد و بر ابهام حرکت های شعری افزود. جامعه ادبی ایران به دلیل دوره ی تاریخی و ظرفیت تحولات فرهنگی هنوز قادر به جذب و هضم این جنبش فکری به شکل وارداتی آن نبود . به ویژه که برخی از دوستان شاعر که در حوزه ی نقد شعر نیز آثارارزشمند از خود به جا گذاشته اند ؛ گاه در آفرینش شعرها ؛ چنان هیجانی از نوع پست مدرنی از خود بروز می دادند ، که شعرشان گاه بازتاب مستقیم مقولات این رویکرد فکری می شد.
در همان دهه گفتارها و نقدها و بررسی هایی در این حوزه انجام می شد که حاصل آن ایجاد آرامش و اندیشیدن بیشتر در حوزه ی شعر و حذف تدریجی شتابزدگی ها و عمیق تر شدن افق نگاه ها در حوزه ی آفرینش در دهه ی هشتاد بود. حجم انتشار شعر رو به کاهش نهاد . اگر چه وضعیت اجتماعی هم در محدود کردن شاعران و انتشار آثارشان موثر بود . اما تامل ، دقت و بردباری بیشتر در خوانش ها و… در دهه ی هشتاد ، جایگزین هیجان زدگی ها ، شتابزدگی ها و خودنمایی های غیر حرفه ای شده بود .
شعر دهه ی هشتاد دوران تامل و ژرف نگری خود را در مقایسه با دهه ی پیشتر آغاز کرده و تن به ذوق زدگی های عجولانه و غیر هنری نمی داد . اگر چه در گوشه و کنار ، گاه حاشیه های دهه ی هفتاد را در برخی شعرها قابل ملاحظه بود . اما روند عمومی و غالب در شعر دهه ی هشتاد در ایران ؛ با تفکر و بازیابی مجدد از سوی شاعران همراه شده بود . این امر باعث شد تا با عملکرد شعر دهه ی هفتاد با دقتی نقادانه برخورد شود . و حرکت ها و عناصر آفرینشی ، اثرگذار و آموزنده ی آن تلاش ها دیده شده و موقعیت یابی دوباره ای صورت گیرد .
بی تردید حرکتی که در شعر بالاخص از دهه ی هفتاد شروع و در دهه ی هشتاد با تامل و ژرف نگری بیشتر ادامه یافت ، دستاوردی را با خود به همراه آورد ؛ که قادر شد وضعیت شعر معصر ایران را در نوع نگاه ، محورها و … تغییر داده ؛ و هنجارهای آزموده شده گذشته را به چالش بکشد . در واقع شعر به سمت صاهای متکثر و روایتی دیگر ( جدا از موج بازی ها و نام گذاری ها ) رفته که با مولفه های خود به دفاع از وضعیتش می پردازد.
ج ۴ ) حضور عملی صاحب این قلم در طول چند سال در فضای مجازی، و بررسیهایی که حاصل تجربه ی ارتباطی در این محیط می باشد ؛ دو نکته را به وضوح نشان می دهد.
از یک سو روندی ارتباطی و متقابل بین شاعر و مخاطب در گستره ای شکل می گیرد که خوانش اثر وی و تا حدودی گفتگوی متقابل را در پی دارد . گفتگوی زنده و گاه انتقادی و ثمر بخش. این ارتباط به مرور زمان گسترده تر شده و بر حجم مخاطبان فعال و نیز گفتگو های متقابل و اظهار نظرها از سوی خوانندگان شعر افزوده شود . این نکته ی بسیار مهم ، قابل توجه و تامل برانگیز است. که تفاوت این محیط را با فضای نشر کاغذی نشان می دهد .
از سوی دیگر در همین فضا به موازات نکته ی پیش گفته ، امکان بروز و پیدایش شکل های غیر شاعرانه ی متن هایی نیز وجود دارد ، که بازخورد آن نیز به دنبال کشاندن مخاطبان آسان پسند بوده ؛ که به گونه ای عدتی ذهنی را در رابطه با شعر شکل می دهد و این هم از منش دمکراتیک رسانه ی مجازی در این موقعیت می باشد .
در ارتباط بین شاعر و مخاطب در فضای مجازی ؛ مخاطبان از هر دیدگاه ، سلیقه ، قشر و … حضوری فعال دارند. همین ویژگی به پویای این مناسبات کمک کرده و رابطه متقابل را همیشه فعال نگه می دارد.
اما هنوز نتیجه گیری برای جایگزین کردن نشر ازطریق رسانه ی مجازی ( نشر الکترونیک) به جای چاپ کاغذی ؛ کمی عجولانه بوده و لاید این تجربه ی ارتباطی در اینترنت ، در جوامعی مانند ایران ، هنوز آزموده شده و گسترش یابد .
نا گفته پیداست که گاه دلایل و موانع سیاسی – فرهنگی می تواند علت انتشار آثار ادبی از طریف رسانه های مجازی باشد .
دو شعر از مسعود بیزارگیتی :
۱
نهایت پنهان
وسطرهای سنگین
تا آغازم
انتهای نگاهت باشد
حجم جاری
و رگان خاموشم
چقدر به لب هایت
شبیه می شوم
جاری شو
حرف به حرف
شهر
از من آغاز می شود
۲
به درنگی / بسنده می کنیم
با چشم های مان
و دست ها
که آوازشان را
تهی می یابند
خیابان ها
در امتداد حنجره ها
کش می آیند

دوشنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۹۱

آنچه باید گفته شود

چون فکر کردن به ریشه‌هایم
بر ذهنم سنگینی می‌کرد و گیجم کرده بود،
...

دو سطر از یک شعر بلند گونتر گراس ( Gunter Grass ) روشنفکر و رمان نویس و ... معاصر آلمانی که نوبل ادبیات را در سال 1999 از آن خود کرد. نویسنده اثر معروف ((طبل حلبی)) به تازگی با انتشار شعر بلندی به نام ((آنچه باید گفته شود)) موجی از نظرهای متفاوت را در باره اثر خود به وجود آورد.
این شعر (البته با احتیاط می گویم اگر این اثر به نثر... در می آمد شاید بهتر بود) با درونمایه ی کاملا سیاسی که محور آن تقابل دو کشور است و قلمرو آن به خاورمیانه کشیده می شود ؛ به شکلی مبین رابطه ی بین ادبیات (=شعر) و سیاست (= موضوع اجتماعی) است . مولف در این اثر فارغ از هر گونه رابطه ی بین مولفه های زیبایی شناختی و کارکردهای متقابل آن در حوزه ی زبان ، به گزاره هایی اتکا می نماید که حوزه ی عملکردی آن نثر ،، موضوع سیاسی - اجتماعی و ... است . اگر چه با تامل دقیق روی اثر به ریشه های عاطفی و گاه شاعرانگی متن نیز برخورد می کنیم.
ولی آنچه در این شعر توجه مخاطب را بیش از همه به خود جلب می کند ، کارکرد سیاسی - اجتماعی شعر و اثربخشی آن می باشد ؛ که بدون شک برای گونتر گراس در تالیف اثر مطمح نظر بوده است. متن کامل این شعر :

((آنچه باید گفته شود))

چرا ساکت باقی مانده‌ام، ساکت برای این مدت طولانی

چه‌چیزهایی آشکار است و ما آن‌ها را به

بازی جنگ‌ها کشانده‌ایم – جنگ‌هایی که بازماندگان‌اش شده‌ایم

جنگ‌هایی که تنها ارجاع‌هایش بوده‌ایم.

این حرف حق است و پرخاشگران رسماً منع می‌کنند بگویی

این حرف حق است و می‌خواهند مردم ایران را به‌خاطرش محو کنند

این حرف حق است و ماموری بر آن گذاشته‌اند و جمعی گذاشته‌اند

برایش هلهه کنند،

چون آنان به شایستگی رسیده‌اند و

حالا انگ بمب اتم به آنان می‌زنند.

در این میان چرا من پرهیز می‌کنم

کشوری را به نام خودش بخوانم

- کشوری که سال‌هاست وجود دارد – هرچند این را چون رازی پنهان کرده‌اند

حالا قدرت هسته‌ای کشوری دیگر گسترش می‌یابد،

از کنترل‌شان رها می‌گردد... فقط چون از هر نوع جست‌وجویی و از هر نوع کنکاشی

پنهان نگه داشته شده است؟

فکر می‌کنم همه در این میان سکوت اختیار کرده‌اند،

سکوت‌ها سکوتم را به بردگی خود کشانده است،

مانند دروغی غمگین شده‌اند دروغی که ساکنین‌اش مجازات امروز شده‌اند

هرچند ما توجه‌ای نخواهیم داشت؛

عبارت «ضد سامی» امروز همه‌گیر شده است.

اکنون به سرزمینم می‌نگرم

- که هر از گاهی گناهانی یگانه و منحصر به فرد گریبان‌اش را می‌گیرد،

که موظف است تا خود را توجیه کند،

دوباره می‌گویند فقط اهداف تجاری دارند، هرچند ما

با تند زبانی‌مان آن را «جبران و تاوان» می‌خوانیم –

آیا باید زیردریایی دیگری[1] را به اسرائیل تحویل دهیم،

همراه با امکاناتی ویژه

برای پرتاب موشک‌هایی ویژه – جایی‌که

وجود یک بمب اتمی اثبات نشده است

نباید لولو سر خرمن هوا کرد،

آن‌چه باید گفته می‌شد را گفتم.

چرا تا الان ساکت باقی مانده بودم؟

چون فکر کردن به ریشه‌هایم

بر ذهنم سنگینی می‌کرد و گیجم کرده بود،

و از این واقعیت پرهیز می‌کردم،

مثل حقیقتی که توسط دولت اسراییل اعلام شده باشد

دولتی که می‌خواستم همراه‌اش شده باشم.

چرا الان این حرف‌ها را می‌زنم؟

پیر شده‌ام و این آخرین جوهرهایم است:

مگر قدرت اتمی اسراییل

صلح جهانی را تهدید نمی‌کند؟

باید الان حرف را زد

چون فردا خیلی دیر خواهد بود؛

چون – چون مثل آلمانی دیگری و با تمام

وزنه‌ی گناهان گشته –

ما توانایی این را داریم که سر میز جهان حاضر شده و پیش‌بینی

گناهان آینده را بکنیم، و هیچ توجیه‌ای وجود ندارد که بتواند مشارکت ما در جرم را

پاک کند.

و اعتراف می‌کنم: ساکت باقی نخواهم ماند

چون به‌اندازه‌ی کافی از ریاکاری‌های غرب کشیده‌ام؛

آن‌قدر کشیده‌ام که دیگر باید از شرِ این سکوت خلاص شوم،

نصیحت می‌کنم درباره‌ی علتی مهود

درباره‌ی خطر کناره‌گیری از این جریان، و از جهان می‌خواهم کنترلی آزاد و همیشگی

بر قدرت اتمی اسراییل اِعمال کنند

و پایگاه‌های اتمی ایران

توسط هر دو کشور ساخته شود

با نظارتی جهانی.

راه‌حل تنها به همین شکل خواهد بود، برای اسراییلی‌ها، برای فلسطینی‌ها، و برای همگان،

راه‌‌حل تنها به همین شکل خواهد بود،

کشوری که شهروندان‌اش آن را اشغال کرده باشند

راه خودش را پیدا خواهد کرد،

Günter Grass

جمعه، فروردین ۰۴، ۱۳۹۱

بر بغض صدای مان

معصیتی کدام
جهان را
به صدای گرگ
راه می برد

پرندگان می گذرند
بر زخم صدای شان
و بادبان ها
افقی دور را
در صدفی خاموش
به زیر می کشند

امید شکفتن

به تفالی
فتیله می گیرانم
شب
اگر چه تاریک می کند
گیسوی مهربان تو را

هنوز/ اما
از دریچه ی نفس هایت
امید شکفتن
در لبانم
سبز می شود

پنجشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۹۰

پرسه گردی


حوالی نگاهت
پرسه می زنند
این واژه ها
و لبانت
به تنفسی تازه
گشوده می شود

دست ات را
روی خاموشی ام بگذار
بهار
در انگشتانت
دویده است

دهانم با هیچ صلیبی به سکوت نمی رسد

در پاسخ برخی دوستان که محبت کرده و چگونگی تهیه ی کتاب جدیدم (( دهانم با هیچ صلیبی به سکوت نمی رسد )) را
طی پیامی پرسیده اند؛ ضمن سپاس لینک تهیه ی کتاب که در سایت آمازون عرضه شده را در زیر می آورم :http://www.amazon.com/gp/product/1780831072/ref=as_li_tf_tl?ie=UTF8&tag=hsm03-20&linkCode=as2&camp=217145&creative=399373&creativeASIN=1780831072 There is no cross which could silence my mouth: Dahanam Ba Hich Salibi Be Sokoot Nemiresad (Persian.

پنجشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۹۰

کازی موتوی مهربان*

به صلیبی کوتاه


جلجتا را نشانه می رویم

آه

به آه

و تیرگی آسمان

نگاه تماشائیان را

آلوده می کند



خاموش می گذرم

بر آیه های زمینی

و نا قوس صداها

که آونگ می شود

این ذهن خسته را



دوزخ

که چنین چشم می درد

و کازی موتوی* مهربان

رگ های مرا تازه می کند



*کازی موتو : شخصیت گوژپشت ( ناقوس بان کلیسا )


دوشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۹۰

حضورت


در انتظار کدام بهار/ نگاهت جمعه هایم را
ورق می زند

به فصل ها دیگر
اعتمادی نیست

انگشتانت را
برای این کلمه ها بگذار
همه ی جهان
پیشکشت

سه‌شنبه، مهر ۰۵، ۱۳۹۰

نیلوفرانه6

گلی که نگاهم را ربود
نام تو را
زمزمه می کرد

به صدایم می رسی
می دانم
و فاصله ها خاموش می شوند

نیلوفرانه5

در عبور ناگزیرش / جهان
به کوچه ات که می رسد
نیلوفری کنار پنجره می نهد
نگاهش را و
دلش را

قفل صدایش را

جمعه، مهر ۰۱، ۱۳۹۰

پائیزی ها5

حنجره ای به تبعید و
پنجشنبه ای
که غربت پائیز را
به سکوت هفته می رساند

نگاهم کن
دلتنگی این نت ها
از معبر دست های تو
به دریا می رسد

وب سایت جدیدم

وب سایت جدید مسعود بیزارگیتی به نام ((سطرهای هنوز)) به آدرس :

www.bizargiti.com

آغاز به کار نموده است .

پنجشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۹۰

پائیزی ها3

خاطره هامان را
در همین بگو مگوهای روزمره
مبادله می کنیم
هزاره ی پائیزی و
تعبیر رویاهای شبانه
در قهوه ای که می نوشیم

شاخه ها یکایک
قد می کشند
و سطرهای مرا
تاریک روشن بامداد
آشفته می کند

میدان التحریر

همه ی راه ها
کوچه های بن بست که نیست
میدان التحریر
یا سکوت مان
که گویایی یقینی ست

و نو برگ های جوان
که آوندهای امیدشان
به پائیز رسیده است

می دانم
معشوقه ای به راه
چشم سفید می کند

عبورکن

کمی نگاه کن
نگاه / جام بی قرار را
قرار می شود
از حضور تو

شراب سالیان کهنه را
که خفته است
زیر زخم ها / سکوت ها

عبور کن
عبور

شنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۹۰

نیلوفرانه3


نگاه کن
غروب جمعه و
پائیز بی تقویمش

دستت را به من بده
به بادهای آبان
هنوز
چند اشک فاصله است

برگ برگ ورق می زنم
نام کوچکت را
می دانم
شادی های دخترکی غمگین
چشم می گرداند

نیلوفرانه2

به سپیده دمان
نگاهم را به دریا می بری
در تو غروبی نیست
می دانم
اگر چه نامت به هر شامگاه
افسرده می شود

هزاره ی نام تو
تا فصل ها
عاشقیت شان را
مرور کنند

نیلوفرانه 1

نیلوفرانه بیا
این کوچه هزاره هاست
با زخم عمیق پائیزش
نفس می کشد

پرده را کشیده ام
عطر تو می آید
این اتاق
بی قرار صدای توست

یکشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۹۰

صدای پای...

خطوط عابران بی گذر
و سطرهای خسته ی مادران
به نگاهی
که از کوچه ها می گذرم
به ازدحام سکوت خیابان ها
و روزنامه ها
از شلیک الفبای سربی شان
باز می مانند

غروب
تردیدش را در صدایم می ریزد

شب بخیر
آقای شاندور پتوفی

خاورمیانه


1
از خاورمیانه
به افقی خاموش
دست هایی
به سوی پنجره می آیند
و خطوط جهان
که سطر سطر
همه ی نگاه ها را
جاری می کند

فرصت دیدارمان
ستاره ها که رسیدند
میدان
یا خطوط خاموش چشم هامان

2

افسانه نیست
بهار به خیابان که می رسد
لهجه ها به رنگ شعر می شوند
و شادی ها
دست ها را به کبوتران می بخشند

افسانه می شود
امروز/ فردا
گلدان تاقچه ات
سبز که می شود
نسیم
طرح عاشقانه اش را
به پنجره می کوبد