وقتی که ابلیس شب
با قاه قاه ظلمانی
روی نگاهها
هلهله بر پا میکند
چگونه مرا
به شنیدن صدایت
نیاز نباشد
ای که نام تو
سرآغاز خلق واژههاست
مبتدا لحظهها
به نوازش انگشتانت
بر پردههای راز
که زخم جهان را
با طعم لبانت
التیام میبخشد
ببین چگونه برهنه میشود
این پرنده
در پژواک قامتت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر