و مثل شعلههای گرم شقایق
در چشم یاران همصدا
پرواز میداد
چلچلههای امید را
دریغ و درد
چو آفتاب منهزم
اکنون فرو شکست
در زیر آسمان مطلق مغرب
با سوگسرود شبی پر خون
در عالم هراسان
ز شادی راههای روشن فردا
و از کنار پنجره اکنون وزید
بر ریشههای قلبم
سوز شبانهترین فریاد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر