دوشنبه، دی ۱۵، ۱۳۹۹

بر اتفاق کلمه

 

سنگینم از کهکشان معمایی

که هستی را

در مارپیچ های بی انتها

رها می کند

 

سنگین تر از

مستی های عرق سگی

روی نیمکره های پاییزی یم

 

تکه تکه

 پراکنده می شوم

در این هوای مجهول

در مسیر کلمات

زخمی در میانه نفس می کشد

با صدای برهنه اش

و در شیب منتظر شب

خیره در افق

آب

     می شوم

 

هیچ نظری موجود نیست: