سه‌شنبه، آذر ۰۴، ۱۳۹۳

دوردست خاطره ها



دلم را به باران می دهم

پا به پای خاطره ی خاک و علف

پاییز

چهره اش را در نام تو می جست

و یاد شبانه های سخاوتمند

بر پست و بلند گیسوی شب

آواز تمدنی بی پایاب

در زنجره های مداوم


بر ارتفاع خاک     لرزش دست ها

بر رویای بیکران

آوازی شکل می گرفت

روی نگاهی   

 بودن     آغاز فاجعه


باران

بر ساق کلمات می ریخت

و شکل شبانه     خاطره ای/ دوردست


هیچ نظری موجود نیست: