چهارشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۶

انتظار



پرده را كنارمي زني

چشم برافق

اين جاده هاي بي حساب وكتاب

حساب كه پس نمي دهند


برقاب پنجره

نقش مي زني

درانتظاركدام صدا

اين موجها

التهاب شان را

به ساحل / مي بخشند

۸ نظر:

ناشناس گفت...

درود

شعرقشنگي بود

ناشناس گفت...

ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم
موجيم كه آسودگي ما عدم ماست

تصويرسازي در اشعار شما عالي وشگفت انگيزاست

ناشناس گفت...

انتظارت زیبا بود

باز در انتظارزیباترها می مانم

ناشناس گفت...

جهان در انتظار آن صداست

درود برتو

ناشناس گفت...

درود
درود

ناشناس گفت...

تنها صداست كه مي ماند

درود شاعرغزيز

ناشناس گفت...

سلام آقاي بيزار گيتي
خسته نباشيد
زيبا بود لذت بردم
از كتاب جديدتون چه خبر

ناشناس گفت...

سلام

شعرت را خواندم. جزاينكه بگويم عالي بود، چيز ديگري ندارم