چهارشنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۶



اكبررادي درگذشت


بهزاد موسايي غروب با من تماس گرفت وبا اندوهي جانگداز، خبردرگذشت

اكبررادي را داد .اكبررادي مرد بزرگ نمايش نامه نويسي ايران .به شدت

متاثرشدم. مردان بزرگ عرصه ي فرهنگ وهنرما يكايك دروطن شان ،

غريبانه به انتظارضربه اي مي نشينند كه بر كوبه ي دروارد مي آيد .

اكبر رادي نمايش نامه نويس بزرگ ميهن مان امروز صبح با زندگي ،

براي هميشه وداع كرد . وياران خود را تنها گذاشت . هنوز بسياري از

دوستداران وي بي خبرند . وقتي دوست نويسنده ام بهزاد موسايي ساعاتي

قبل به من زنگ زد، با خود انديشيدم كه براي با خبرشدن اهل فرهنگ و

هنر، بهتراست كه خبرش را درپستي منتشرنمايم .

روحش قرين آرامش باد وآرزوي شكيبايي براي بازماندگانش

یکشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۶

تحديد ي ديگر


پيگيروضعيت كتاب جديديم ازسوي ناشركه بودم ، به وي تاكيد كردم كه در

يكي ازصفحات كتاب ، مشخصات وب مرا نيزبگذارد.همچون كتاب قبلي ام

كتاب كه ازچاپ خارج شد ، با كمال تعجب مشاهده كردم كه اين كارعملي

نشد. وقتي با ناشرصحبت كرده وعلت را جويا شدم؛ تاكيد داشت كه بخشنامه

ازسوي وزارت ارشاد صادر شده كه نشاني هاي وب سايت هايي را كه در

وزارت خانه نسبت به ثبت نام خود اقدام نكرده اند، ازدرج دركتاب شان

ممنوع مي باشند .

درراستاي ايجاد محدوديت هاي فرهنگي ، اين هم نوعي مداخله درقلمرو

خصوصي ترين شان مي باشد. وب سايت كه دفترچه خاطرات شخصي

دارنده اش مي باشد ، ازنگاه متوليان فرهنگي بايد تاخصوصي ترين لايه

هآيش را دراختيار قرار دهد تا بتواند همان خصوصي ترين حس خود را

پس ازكسب مجوز در اختيارمخاطب بگذارد . به هرجهت گويا چاره اي

نيست . يك بار شعر يا اشعاري سانسور مي كنند ودستور حذف آن را از

كتابت صادر مي كنند ؛ چنان كه نسبت به كتاب قبي ام اين كاررا كردند.

....يك بارممنوعيت دردرج نشاني وب سايت را اعمال مي كنند . يكبار

شنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۶


ادامه سطرها



صدايت را / غربال كن

دريا

واژه هايش را

كف كرده است


اين دست ها به سوي پنجره

حرف هاي تازه

درگلودارند

ادامه سطرهاي درزمان

واين پرنده

كه آوازش

دربال هاي بي رمقش

مي لرزد

جفتش را گم كرده است


شنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۶

پنجاه وسه ترانه عاشقانه
شمس لنگرودي
انتشارات آهنگ ديگر


گذري وتاملي


استعاره ها وكنايه ها كهنه اند
وقتي كه ازتوسخن مي شودگفت

تامل برلحن وخطوط يكدست وخطي كتاب پنجاه وسه ترانه ي عاشقانه

شمس لنگرودي ، به بازتوليد ذهنيتي درمخاطب مي انجامد، كه ازيك

سو فرايند كاركردي زبان شاعررا درطول چند كتاب شعرش از رفتار

تشنگي تا كتاب مورد بررسي ، درساختاروموقعيتي تك صدايي نشان

مي دهدكه مبتني برتصويرپردازي ها ورمزگان احاله شده به ابژه هاي

غيرزباني ست . چارچوبي كه شاعر، اگرچه درعاشقانه هايش احساس

بي نيازي ازساخت هاي تصويري مركب ازالگوهاي مستعمل وكليشه

شده مي نمايد؛ وبه همين جهت دركتاب فوق ، روند روايتگري را بر

مي گزيند كه عناصرحسي را دركنارخيال ورزي هاي شاعرانه ،

بنيان نوشتارخود كند؛ اما باز درفضاي توليد شده اثر ؛ شاعرناگزيربه

همان تركيب سازي هاي تصويري با استفاده ازتمهيدات متناسب روي

مي آورد. زيرا الزام خلق اثرهنري (= شعر) ، كنشگري بربنيان آشنا

يي زدايي اززبان نرم مي باشد، كه تخيل يكي ازاركان اصلي اين كنش

گري ست.

اماتعامل وتقابل درمناسبات دروني زبان درقطعات كتاب ، به جهت مو

قعيت شناسي فضاي كلي اشعار، اجرايي ازروابط عناصرزيبايي شنا

ختي را درساختاري كلي نشان مي دهد ، كه مخاطب را به سويه ي

ديگرفرا مي خواند. وآن پارادوكس منش شعري شمس لنگرودي با

رويكرد وموقعيتي ازشعرامروز است كه ازدهه ي هفتاد به اين سو،

درگستره اي وسيع تر موجوديت خود را اعلام داشته است . مؤلفه ها،

عوامل واسباب اين رويكرد ، بطورعمده بربنياد فرم ومناسبات دروني

زبان بنا نهاده شده است.ازهمين روموقعيتي بحراني را درشعرمعاصر

دامن زده كه درخورتوجه ودقت مي باشد.

نگارنده بحثي را درهمين زمينه درگذشته، تحت عنوان بحران موقعيت

درمجله ي گيله وا ويژه ي هنروانديشه به نگارش درآورده است.

اگرچه نقيضه ي ياد شده فاقد ايراد است.زيرا دوجريان ورويكردهنري

درعرصه ي شعر، با توجه به شناخت موقعيت تاريخي وفرهنگي جا

معه به موازات هم به خلق آثارشان مي پردازند .

دركتاب پنجاه وسه ترانه عاشقانه شاعرمنش روايتي اي را براي بيان

ايده آل ها ونگاه غنايي خود برمي گزيند، كه ريشه درآرمان وعواطف

عاشقانه اش دارد . اميدها ، ترديدها، آرزوها وخيالهاي رنگين شاعر،

درلحني تغزلي روايت مي شود. اما تمركز وتوجه سراينده بردوري از

كليشه هاي تصويري شعر،ونگاه معطوف شده به لحن روايي، قطعاتي

را دركتاب جاي داده، كه مركب ازعبارت ها وتركيب هاي ساده است

كه پشتوانه ي كنش زباني آن براي خلق موقعيت هنري بسيارنارساست

نمونه هايي چند ازاين دست اشعار

سپاسگزارم درخت گلابي
كه به شكل دلم درآمدي،
چه تنها بودم

يا

براي ستايش تو
همين كلمات روزمره كافي است
همين كه كجا مي روي، دلتنگم

براي ستايش تو
همين گل وسنگريزه كافي ست
تاازتوبتي سازم

يا

امشب
درياها سياه اند
بادزمزمه گرسياه است
پرنده وگيلاس سياه اند
دل من روشن است
توخواهي آمد

روندخلق سطرها دراشعاراين كتاب كه ازوحدت موضوعي برخوردار

است وتنها يك صدارا برمي تابد، ازويژگي حسي ، مؤلفه اي مي سازد

كه درخوانش شعرها وگوش سپردن به اين ويژگي، موسيقي لحن شعر

را توليد مي كند.

مخاطب هنگامي كه به وضعيت دروني شعريا شكل ذهني آن، پس از

قرائت يك يا چند باره اش ارجاع مي شود، طنين نيرومند مفهوم شعر

را حس مي كند. فارغ ازهرگونه تنش وتقابلي كه به وي فرصت گشتن

درتاويل ها وتعابيرزاده شده ازروابط متقابل زبان شعررا اعطا نمايد.

به باوراين قلم شمس لنگرودي درچند دهه كارشعر، به ويژه دردهه ي

شصت ازچهره هاي جدي ومطرح بوده است.نگاه اودرعرصه ي شعر

وانطباق آن با موقعيت تاريخي – فرهنگي جامعه ي ما، مؤيد اين كلام

است.

طي مدتي به تقريب يك دهه( دهه هفتاد) شمس شعررا درپستويي نهان

كرده يا فتيله ي خلق آن را پايين كشيده بود؛ كه ازاواخراين دهه، شعله

آن را يواش يواش برمي افروزد . اندكي تامل برساختارزبان ومنش

عمومي لحن جريان روبه رشد شعردو دهه ي اخيركه درتوازي با

رويكرد لحن تثبيت شده ي شعرمعاصر، به نشرآثارخود مي پردازد؛

ومهمترازآن، كشف لايه هاي دروني وپيچ اندرپيچ مناسبات في ما

بين زبان وبهاء دادن به زاينده بودن اين مناسبات درهنجارشكني از

زبان متعارف درساختارهاي متفاوت كاركردي آن،قادراست جاني تازه

برشعله هاي برافروخته شده ي شعرشمس بدمد .

صداهاي ريخته منتشرشد

كتاب صداهاي ريخته كه دربرگيرنده تعدادي ازاشعارجديد
مسعود بيزارگيتي مي باشد ،دريكصدوسي صفحه توسط
انتشارات فرهنگ ايليا چاپ ومنتشرشده است

دوشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۶

من مخالف عقيده شما هستم ، اما حاضرم جانم را بدهم تا شما بتوانيد آزادانه نظرتان را بيان كنيد
ولتر


شانزدهم آذر، نوزدهم آذر



شانزدهم آذرماه يادآوريك مقطع وحركت تحول طلبانه است كه منشاء آن از

دانشگاه بوده وتا به امروزمهرو نشان خود را درسمت بخشيدن وآگاهي دادن

نسبت به حقوق وتكاليف آنان كه هويت اين روز تاريخي را همواره پاس دا

شته وبراي نيل به اهداف انساني خود، ازهيچ كوششي دريغ نكرده ونمي نما

يند، بجا گذاشته است.

نوزدهم آذر نيز روزي تاريخي درجهان به شمار مي رود. روزي كه كه در

حافظه ي جهان ، يادآورتصويب اعلاميه ي جهاني حقوق بشردرسال يكهزار

ونهصدو چهل وهشت درسازمان ملل متحد مي باشد. اعلاميه اي كه درسي

ماده وچند ميثاق بين المللي درابعاد سياسي ، مدني ، اقتصادي وغيره ، دولت

هاي عضو را موظف به رعايت ، تامين ودفاع ازحقوق مشروع وقانوني و

بشري شهروندان خود مي نمايد. اكنون كه كميسيون حقوق بشرسازمان ملل

تبديل به شوراي حقوق بشرگرديده ؛ دراين سالروزشايسته است كه اين نهاد

بين المللي حقوق بشر، با تدبير وتامل بيشترنسبت به نقض حقوق بشردر

چهارگوشه ي جهان پيگيرتر بوده ودرانجام تكليف حقوقي وجهاني خود

مؤثرترعمل نمايد.

آقاي حداد عادل رئيس مجلس هفتم، كه اكثريت نمايندگان آن را جريان

راست كه موسوم به اصولگرايان مي باشد، تشكيل مي دهد ؛ درديدار

خود با دانشجويان ، ازشانزده آذر ياد كرده وبا اشاره به سخنان نمايندگان

جريان هاي دانشجويي كه با وي ديدار داشتند، مي گويد

وقتي اين سخنان را گوش مي كردم خدارا شكركردم كه دركشوروجامعه اي

زندگي ميكنم كه دانشجويان دانشگاه راحت وبي رودربايستي حرف شان را

مي زنند؛ اعتراض،انتقاد ومطالبه مي كنند.اين يك ارزش است وبايد قدردان

آن باشيم. به هيچ وجه ازاين موضوع ناراحت نيستم كه كسي اين گونه حرف

خود را بزند. اين همان چيزي است كه ما درانقلاب مي خواستيم.

آقاي حدادعادل

داشتن چنين نگاهي به وضعيت وحقوق صنفي دانشجويان بد نيست ، اما آيا

اين تنها حقايق موجود است. جناب حداد، عدالت ووظيفه ي نمايندگي كه

ازسوي مردم بردوش تان نهاده شده حكم مي كند كه پيگير آنچه بردانش

جويان ، كه برابر اعتقاد شما ، انتقاد، اعتراض ومطالبه مي نمايند وبا

مشكلات مختلف مواجه مي شوند، باشيد. درطول اين دوسال واندي آيا

براي دانشجويان منتقد ومطالبه گر، كه به چيزي جز حقوق صنفي و

قانوني شان نمي انديشيده اند، وبراي برخي ازآنان پرونده تشكيل شده

وبه كميته هاي انضباطي دانشگاه ها فراخوانده شدند ونيز آنان كه به

دانش جويان ستاره دار معروف گرديده وعواقب مطالباتشان را متحمل

شده اند وغيره ، چه حركتي جهت دفاع ازحقوق آنان به عمل آورده ايد

شايسته است كمي درعمل وبه عنوان تكليف نمايندگي واقع بينانه ترنسبت

صنف دانشجويان وحتي صنوف وقشرهاي ديگرجامعه ، كه تحت فشارهاي

گوناگوني هستند، برخورد به عمل آيد.

ماه آذردوروز به ياد ماندني وتاريخي را درعرصه ي ملي وجهاني، كه هر

دوروزدرتاريخ معطوف به حقوق انساني مي باشد، درخود ثبت كرده است.

اين مناسبت ها را گرامي بداريم وبا رويكردي مترقيانه ونوترازدستاوردهاي

آن حفاظت كنيم

یکشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۶

برخي ازدوستان واهالي قلم كه نسبت به حقيرلطف داشته وخواننده و

پيگيرنوشتارهاي اين قلم هستند ، سراغ كتاب يا كتاب هاي جديدم را

مي گيرند . لذا بدينوسيله به آگاهي اين دوستان مي رسانم ، كه به گفته

ناشركتابم اميد كه كتاب (( صداهاي ريخته )) درصورت روبرونشدن

با مانعي خاص ، طي چند روز آينده وارد بازار كتاب شود
با تشكرمجدد ازدوستان

چهارشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۶

انتظار



پرده را كنارمي زني

چشم برافق

اين جاده هاي بي حساب وكتاب

حساب كه پس نمي دهند


برقاب پنجره

نقش مي زني

درانتظاركدام صدا

اين موجها

التهاب شان را

به ساحل / مي بخشند

شنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۶

!تورم انتظاري


تركيب فوق كه عنوان اين يادداشت است ، متعلق به آقاي احمدي نژاد

رئيس جمهوراست . منش رئيس دولت نهم ، ايجاد موقعيت تعليقي و

اعلام غيرمترقبه يك خبرويا يك پيام است . اين منش دررفتاروعملكرد

سياسي وي كاملا مشهود است. گويا ايشان معتقد به وضعيت غافلگيري

هستند . اين روش درحوزه عملكردي مبتني برنگاه برپيامد واثرگذاري

ناگهاني است. وريشه دركنش هاي هيجاني – عاطفي دارد.

كاربرد اصطلاح تورم انتظاري ازسوي رئيس دولت نهم معطوف است

به اوضاع اقتصادي ، سياسي جامعه ومنتسب است به نيروها وجريان

هاي داخلي ، كه ازديد وي به تحريك شرايطي دست مي زنند، تا حالت

تورم انتظاري را در مردم ايجاد كنند. واقعيت اين است كه دولت نهم در

موقعيت هاي دشواري كه گاه قرار مي گيرد، دم دستي ترين ابزاري كه

بتوان به فرافكني وضعيت نسبت به آن پرداخت ، چسبيدن به گريبان

كساني است كه اززمره ي منتقدين حاكميت مي باشند . وانداختن توپ

به زمين آنهاست.

درحالي كه نيم نگاهي به زندگي مردم واوضاع اقتصادي كه مردم در

زندگي ي روزمره شان تجربه مي كنند، گواه وضعيتي است ، كه نافي

خوشبيني هاي رمانتيك برخي مسئولين دولتي ، مثل وزيراموراقتصادي

ودارايي ست. كه موقعيت اقتصادي ايران را خوب وروبه صعود مي

بيند. درحالي كه كارشناسان اقتصادي با ارائه تحليل ها ومستند به ارقام

وآمارخلاف اين نظر را دارند. حتي برخي ازمسئولين ونمايندگان مجلس

نيزاين نطررا كه اوضاع اقتصادي خوب وروبه تصاعد است را قبول

ندارند. عجيب است كه خوب بودن وضعيت اقتصادي كشور درشرايطي

ازسوي وزيراقتصاد ودارايي اعلام مي شود كه نرخ تورم ازسوي بانك

مركزي هيجده درصد اعلام شده است . اگرچه بنا به گفته ي كارشناسان

بسياربيشترازاين است. وبه گفته ي برخي نمايندگان مجلس نرخ تورم به

بيست وچهار درصد مي رسد. حجم نقدينگي كه يكي ازعوامل ايجاد

تورم مي باشد، تا پايان مهرماه به رقمي بالغ بريكصدوچهل وپنج هزار

ميليارد تومان مي رسد.همچنين درچند روز اخير بورس تجربه غمناكي

را پشت سرگذاشته است. بازار بورس كه بهترين نماد ونشانه ي اقتصاد

كشور است، دردوروز پياپي شكست درواگذاري سهام دوشركت بزرگ

دولتي ، يعني فولاد مباركه وايرالكو را تجربه كرده است.

درآمد نجومي حاصل ازفروش نفت كه درطول دوسال اخير، رقمي

بالغ بريكصدوهشتاد ميليارد دلار را وارد كشور كرده است، چه تاثيري

بروضعيت معيشتي مردم بجا گذاشته است. وضعيت مسكن با اين همه

تصميم ها وواكنش هاي مسئولين منتج به چه نتيجه اي شده است . حال

خريد مسكن يا اجاره بهاي آن

به راستي آيا نگاه انتقادي به تصميمات وبرنامه هاي دولت و انطباق

آنها با شرايط وموقعيت موجود اجتماعي وبررسي ي خوشبيني هاي

رمانتيك برخي ازمسئولين ، كه بيشتربه درد ادبيات هنري مي خورد،

تحريك مردم وايجاد موقعيت تورم انتظاري درآنان مي باشد؟

شنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۶

اين صداي بي هنگام



اين لنگه هاي ناهنگام

به كدام دست

سلام گفت

پنجره ها را ببند

درضجه هاي باد

چه وقت هواخوري


اين صدا

تلنگركدام شعر

خواب ترانه

مستي مي بخشد


كفش هايت را

جفت كن

درباد بي شكيب

اين در

خيال گشودن را

درخواب

تعبيرمي كند
درپستي كه تحت عنوان فرار به جلو نوشتم ، وپس ازيكي دوروزبه كامنت

هايي كه عزيزان برايم گذاشتند ، نظر انداختم ؛ به اظهارنظري برخوردم

كه حاكي ازجديت ونگاه ژرف وتاريخي يكي ازكامنت گذاران نازنين بود

ايشان محبت كردند وضمن اظهارلطف نسبت به شعراينجانب دراستقبال از

بيست وپنجم نوامبرروز جهاني حذف خشونت عليه زنان ، توضيحي دراين

خصوص مبني برتاريخچه پيدايش اين روز وچگونگي نام گذاري آن وهم

چنين سال تصويب اين روز تاريخي درسازمان ملل متحد نوشتند كه همه

علاقه مندان را دعوت به مطالعه اين نظر درپست فرار به جلو مي نمايم
.

چهارشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۶

فرار به جلو


عجيب است كه داستان دشمن يابي را درجامعه بحران زده ي ما حد و

مرزي نيست . به ويژه زماني كه جامعه درموقعيت بحران قرار بگيرد

هنوزاتهام كودتاي رسانه اي كه توسط برخي ازمسئولين و نزديكان

رئيس دولت نهم، به برخي مطبوعات منتقد وديدگاه هاي انتقادي شان

نسبت به قلمرو اجرايي حاكميت، وارد شده ، ازاذهان بيرون نرفته و

افكاراجتماعي را به خود مشغول كرده ؛ كه تازه ترين اتهام ديگراز

سوي سخنگوي دولت نهم، چون ردايي مخملين برتن منتقدين پوشانده

شده است.

براندازي نرم وانقلاب رنگين ومخملين ، توسط جريان هايي درداخل

كشور،اززمره اتهامات جديدي است كه طنين آن درجامعه پيچيده است

آيا وجود يك گفتمان انتقادي درجامعه درموقعيت هاي متفاوت زماني،

چه آنگاه كه جامعه درشرايط بحران به سرمي برد؛وچه آنگاه كه رنگ

آرامش مي پذيرد. چه آنگاه كه به فرصت هاي انتخاباتي نزديك مي

شود ؛ وچه آن زمان كه هيچ گونه كنش رقابتي سياسي درعرصه ي

انتخاباتي وجود ندارد ؛ بايد درقالب توهم دشمن يابي اندازه گيري شود

تا رقيب سياسي به هربهايي ازگردونه خارج گردد! آيا اين نشانه ي

عقب ماندگي جامعه ما دراعطاي فرصت به ديگران براي انديشيدن ،

آفريدن وبيان كردن نيست؟

تازه نيم نگاه به تحولات اجتماعي درقلمرو مسائل صنفي ، كه اززمره

مسائل مبتلابه جامعه ماست وكنش هاي اجتماعي پيرامون آن كه به

منظورتحقق خواسته هاي صنفي مي باشد وگاه بازخوردي نامناسب از

سوي قدرت دريافت مي كند ، چه فرصتي را بازمي يابد تا درانديشه

يافتن روزنه اي براي راه اندازي انقلاب مخملين باشد. يعني فرصت

انتقادي كوچك حتي بايد ازمنتقد سلب گردد؟ چرا كه مبادا به براندازي

نرم متهم نشود. آيا دراين موقعيت بحران ، كه دولت بايد بايك برنامه

ريزي درست به فكراين كنش هاي معترضانه ( جنبش زنان ، دانش

جويان ، اعتراض هاي كارگري ، مسائل مربوط به مطبوعات و...)

كه همه وهمه درچارچوب كنش هاي صنفي طبقه بندي مي شود،باشد

قدم به جلو گذاشته وبه جاي پاسخگويي ، وارد منازعه اي مي شود كه

خود مسئولين دررده هاي مختلف ودرعرصه هاي مختلف حاكميتي ،

نسبت به اين موضع دولت ، واكنش نشان داده اند.

تنها كمي تدبيرعميق تروواقعگرايي نوين را اگرجايگزين رمانتيسيم

موجود نماييم ؛ مي توان گامي درراه ارتقاء توسعه اجتماعي به پيش

نهاد. دل خوش كردن به شعارهايي كه مدتي طولاني ازتاريخ آنها مي

گذرد وبي توجهي يا كم توجهي به معضلات عديده ي مردم ، كه درآن

غرق مي شوند؛غفلتي تاريخي را درپي خواهد داشت، كه تاريخ هرگز

از آن نخواهد گذشت

دوشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۶

به استقبال بيست وپنجم نوامبر


نام من



جرم من چه بود


آرزوي بادباني سفيد

برقايقي كه

رؤياهاي مرا گرداگرد جهان

برافراشته / مي رفت

وبرگهواره ي كودكي

هجاي بلند عشق را

لبخند مي زد


گيسوي بلندم آيا

تا نسيم

عطرآرامشش را

برواژه هاي بغض كرده

دستي باشد

تا پرندگان شاد

ازدهان شاعران

پروازكنند


شايد چيدن ماه بود

تا كمي روشن ترشود

پنجره هاي به خواب رفته


برلكنت صدايت

نام مرا

چراغي بيافروز

چهارشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۸۶



تصويرمسعود بيزارگيتي درطرح بالا ، كارگرافيكي روي جلد

شماره 37 مجله آينه ها نخستين مجله ادبي اينترنتي ايران است

جمعه، آبان ۱۸، ۱۳۸۶


دنباله ي كدام صدا



نيمي ستاره ي پنهان

فروخورده / بغض منتظر

نيمي نگاه آويزان

ازمصراع هاي شعرمن

مگربالي گشوده شود

وتكه اي عشق

دست درازكند


سرانگشتان تو

ماه را

دردلواپسي كدام رؤياها مي جويد


اين فصل

خستگي صدايم را

درخاموش ترين عقربه هاي مضطرب

به باد مي دهد


اين كلمه هاي سنگين

دنباله ي كدام صداست


قطارانتظار

دركدام ايستگاه بايد

توقف كند

اين صداهاي لرزان

چشم هاي پنهان

درپشت پنجره

شكوفه هاي فروردين را

درخطوط دستان شان

استخاره مي كنند

چهارشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۶

خاطره ها



چقدرشبيه بال هاي بي گذرنامه ي اين پرنده است

نت هاي شكسته ي اين ساز

بي گام هاي منضبط


ازسطرها كه مي گذري

حرف به حرف

رؤياي كودكي ات را

دركوله پشتي ات بگذار

اين خيابان هاي مهاجر

براي هيچ عابري

كلاه برنمي دارند

وچشم هاي آن سوي ويترين

تنها

براي ورق زدن خستگي هايت

چشمك مي زنند


كمي پايين تر

تمام كه مي شوي

خاطره هايت

تورا

مرورمي كنند

یکشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۶

سخني ازسرتامل



وقتي با ناشركتابم پيرامون دغدغه هاي فرهنگي موجود صحبت مي كردم و

ازكاهش حجم كتاب خواني وكتاب خري وبالاخره دشواري هاي موجود در

صدور مجوزونشركتاب گفتگو داشتيم ؛ اشاره اي داشت به اينكه درسال گذ

شته كه كتاب نشان هاي بي جهت من را منتشركرده بود وبرابرمقررات همه

ساله كه مرسوم است نسخه هايي ازكتاب را دونهادواداره كل كه يكي شوراي

شهراست و ديگري اداره كل ارشاد اسلامي ، خريداري مي نمايند ؛ تا ازاين

طريق تعاملي فعال را با ناشركتاب يا نويسنده داشته باشند.

اما درخصوص كتاب ياد شده ، ناشراظهارداشت نه ارشاد ونه شوراي شهر

اين كتاب را ازمن خريداري نكردند. واين مسئله براي من بسيارعجيب آمد!

زيرا كتابي كه مجوزنشردريافت مي نمايد ، دليلي براي عدم خريد آن توسط

دو نهاد ياد شده وجود ندارد . چه دليل و توجيهي پشت اين موضوع هست؟

در حالي كه همين دو سا زمان ياد شده چه بسا برخي كتاب ها را با تيراژي

بالاتر وهزينه اي بيشتر به هردليلي ممكن است خريده باشند . يا بر اساس

مثلا را بطه اي ممكن است، صا حب كتابي ، پس ازفروش يك نوبت كتاب

خود ، همان كتاب را درزماني ديگربا يك درخواست مجدد براي فروش به

شورا ارائه نمايد! اما چطور كتاب من كه توسط ناشربه شورا ارائه شده و

چاپ نخست نيز بوده است ، براي يك بار هم خريداري نشود! دليل آن چه

مي تواند باشد؟ آيا كتاب من ازنظر شان به عنوان كتاب درجه ي دوم تلقي

گرديده ؟ همچون تلقي من به عنوان شهروند درجه ي دوم كه به محروميت

من ازكارمنجرشده است. يا دليل ديگري پس عدم خريد كتاب من وجود دارد؟

نكته جالب آن كه چند بارتلاش نمودم تا با تلفن همراه يكي ازاين اعضاء شورا

تماس حاصل نموده تا مسئله را جويا شوم ؛ اما به نظرمي رسد چون شماره

حقير براي اين عضومحترم شوراي شهر كه به نمايندگي ازمردم درشورا

حضوردارند، آشنا نبود ؛ ازپاسخگويي اجتناب ورزيدند.

!چاره چيست؟ شهروند درجه ي دوم؛ كتاب درجه ي دوم منتشرميكند ديگر

اينطورنيست؟

شنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۶


تصويرمسعود بيزارگيتي وهوشنگ ابتهاج(ه.الف.سايه ) شاعربزرگ معاصر
درعكس بالا در جلسه اي درخانه ي فرهنگ گيلان

سه‌شنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۶

انحصارطلبي فرهنگي



ديروز كه يكي از روزنامه هاي اصلاح طلبان را مي خواندم ، مواجه شدم با

خبري مبني براينكه دركنگره اي كه به مناسبت بزرگداشت يكي ازقله هاي

ادب پارسي وعرفاني يعني مولوي برگزار شده بود ، ازقرائت مقاله عبدالكريم

سروش ممانعت به عمل آورده بودند. واين مسئله براي برخي كه داعيه دمكرا

سي را دارند ، گران آمده وسبب گرديده بود تا واكنش نشان دهند . اي كاش

و اي كاش چنين احساس تعهدي را نه فقط در برهه اي ازتاريخ كه تنها به

منافع خويش وكسب قدرت مي انديشيم ، بلكه مسئولانه ودربرابرهرگونه ظلم

فرهنگي كه روا داشته مي شود ، ازخود نشان دهيم . با پديده اي كه نام دمكرا

سي فرهنگي را برخود دارد ، برخورد انحصارطلبانه نداشته باشيم .

واقعيت اين است كه با خواندن خبرممانعت ازقرائت مقاله سروش دركنگره

بزرگداشت مولوي ، به ياد شركت خود دركنگره بين المللي بزرگداشت نيما

يوشيج افتادم كه توسط سازمان يونسكو برگزار گرديده بود ومن هم بنا به

دعوت يونسكو درآن كنگره شركت نموده ، مقاله اي را ارائه دادم ومورد

پذيرش قرار گرفت ودر كنگره حضور يافتم ؛ اما نكته جالب اين بود كه ازقرا

مقاله من نيز ممانعت به عمل آمده بود وآنطور كه خود فهميدم ، دليل آن نيز

اعلام بررس مقاله با اين توجيه بود كه روش شناسي مقالهمن مبتني برروش

تاريخي – ديالكتيكي است . اگرچه عزيزان سازمان يونسكو نسبت به انتشار

مقاله من دركتابي كه به همين مناسبت منتشر نمودند ، همت كردند وبه نوعي

با ديدگاه انحصارطلبانه ي بررس مقاله مقابله كردند.اما اين همه ،رويدادهايي

ست كه تاريخ درجلوي چشم انديشمندان وسياستمداران مي گذارد. بايد آموخت

تصويرجلد بالا متعلق به كتاب جديد مسعود بيزارگيتي ست كه تاچند روز آينده


توسط ناشر كتاب فرهنگ ايليا وارد بازار كتاب خواهد شد . اين كتاب ششمين


كتاب منتشر شده وي مي باشد . سه كتاب ديگراودرزمينه ي نقد ومقالات وداستان


ونيز شعرآماده چاپ است

جمعه، آبان ۰۴، ۱۳۸۶


ماجراي كافه كتاب ها



طي چند روز اخير ، چند كافه كتابي كه در تهران فعاليت مي كردند وتعداد

شان هم ازانگشتان يك دست تجاوز نمي كرد ، به دستور اداره اماكن نيروي

انتظامي تعطيل گرديد. علت تعطيلي هم تداخل صنفي ذكر شده است . درحا

لي كه بسياري ازمراكزتفريحي مانند استخرها وباشگاه هاي ورزشي و...در

چارچوب فعاليت هاي تخصصي خود به عرضه ي مواد خوراكي و آشاميدني

مي پردازند ؛ وبا هيچگونه برخورد ازنوع تداخل صنفي مواجه نمي گردند.

كافه كتاب ها نيز، يكي ازاصلي ترين ويژگي هاي كاركردي شان ، ارائه

كتاب به كساني است كه فاقد قدرت خريد كتاب بوده ودرنتيجه با نوشيدن

يك فنجان چاي يا قهوه ساعتي را به مطالعه درآنجا اختصاص مي دهد .

يا نويسندگان وهنرمندان با حضور درچنين پاتوق هاي فرهنگي اي فرصت

ديدار با يكديگر را به دست مي آورند .

نگاه به چنين مراكزي با عملكرد وصف شده ،آيا جز به رونق وافزايش مطا

لعه وبه طريقي بهتر انديشيدن مي انجامد ؟ آيا جزاين است كه سطح سرانه

كتاب خواني افزايش يافته وبه بهبودي هرچه بيشترمطالعه مي انجامد. مخا

لفت با چهار پنج كافه كتاب ، مخالفت با رشد كتاب خواني وتوسعه فرهنگي

به شمار نمي رود . هرچند اگر تاثير آن ناچيز وكوچك باشد. تعطيلي وپلمب

اين كافه كتاب ها با خود چه پيامي را به همراه خواهد داشت؟

سه‌شنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۶




پلاگاردهاي سرخ



همواره در فواصل بين دو سال تحصيلي دانش جويان وفضاي به وجود آمده حاصل از

اين تعطيلي در دانش گاه ، نوعي رخوت وسكون گريبان گير فعاليت هاي صنفي دانش

جويان مي گردد وبدينطريق چراغ حركت هاي شان كه بر مدارحقوق قانوني شان به

چرخش درمي آيد ، كم سو مي گردد . اما با شروع سال تحصيلي استارت توجه به حقوق

صنفي وقانوني شان زده شده وبه فضاي دانش گاه دركنار فرايند تحصيلي؛به دليل فعاليت

هاي اجتماعي دانش جويان ، روح تازه اي دميده مي شود . به ويژه وقوع رويداد خاص

نيز مي تواند محرك مضاعفي براي چنين فعاليتي باشد .

اساسا محيط وفضاي دانش گاه با توجه به پيشينه ي آن در ايران ،با فعاليت هاي اجتماعي

سياسي وفرهنگي ، نشاط خويش را باز مي يابد و به تحكيم مناسبات خردورزانه ومنطقي

ميان دانش جويا منجرمي شود .

اززماني كه محمود احمدي نژاد رئيس كابينه نهم براي شروع ترم تحصيلي دانشگاه ، با

گزينشي خاص درميان دانش جويان حاضرشد وبرخلاف سياست وي كه در دانش گاه

كلمبيا به تبليغ آن پرداخت ، دردانشگاه ايرا ن حاضربه پذيرايي ازدانش جويان منتقد خود

نگرديد ؛ درحالي كه دانش گاه متعلق به همين دانش جويان مي باشد . دانش جوياني در

طيف هاي مختلف سياسي وبا گفتمان هاي مختلف . تابه امروز رويداهاي مختلفي را در

دانش گاه هاي كشورشاهد بوده ايم . كه به تقريب مي توان همه ي اين رويدادها را زير

پرچم دفاع ازحقوق صنفي شان تحليل وارزيابي نمود.

آخرين حركت دانش جويي مربوط به تجمعي است كه دردانش گاه پلي تكنيك درروزسي

مهر ماه صورت گرفت . تجمعي كه با حضورنيروهاي نظامي بوده وبا كنترل همراه بود

دونكته دراين تجمع قابل توجه بوده ونگاه هر تحليل گري را به خود معطوف مي نمايد .

نكته اول سربرآوردن گفتماني درميان دانش جويان است ، كه اگرچه داراي پيشينه بوده و

غريب نيست ، دردست داشتن پلاگاردهاي سرخ با مواضعي كه مبتني برانديشه هاي سو

سياليستي است . پارادايمي كه دركنارسايرپارادايم ها به نقطه ي اشتراك صنفي معطوف

است . طيف هاي متفاوت سياسي با شعاري واحد كه چشم انداز اين شعارها حقوق صنفي

شان را هدف مي گيرد. يعني يك نقطه ي مشترك كه همان شعارصنفي ست مي تواند اين

طيف ها را دريك نقطه مجموع نمايد . اما دراين ميان به دليل وجود فضاي امنيتي وسيا

سي اي كه سبب نگراني دانشجويا برخي ارطيف ها گرديده و منافع تحصيلي شان را در

خطر مي بينند ؛ اين حركت مي تواند به اختلافاتي درداخل اين طيف ها بيا نجامد كه در

واقع فضاي حاكم بردانش گاه از يك سوونگراني هاي دانش جويان كه ناشي ازنوعي نگاه

مبتني بر تامين منافع فردي است ازسوي ديگر، به پيدائي اختلاف و اجتناب از ديگري

منجرگردد. چنان كه آنگونه كه دراخبارتجمع دانش جويي دانشگاه اميركبيردرروزدوشنبه

بازتاب يافته بود ؛ برخورد جريان راست دانش جويي وانجمن اسلامي نسبت به پلاگارد

هاي جريان چپ ، ازنوع برخوردهايي بود كه ظرفيت اين تشكل را نسبت به فعاليت هاي

طيف ديگر بسيارپايين نشان مي داد . و اين موضوع نشانگرآن است كه بايد ياد گرفت

كه چگونه دركنارهم بود وچطور با بيماري انحصارطلبي با يد مبارزه كرد ومحدوده ي

دفاع ازحقوق صنفي ورهبري طلبي را نبايد با روش ومنش استيلا طلبي به پيش برد .

متاسفانه درجوامع توسعه نيافته ، به دليل عدم وجود احزاب قوي با پشتوانه ي نظري و

مردمي قوي ازيك سو ، وعدم وجود دموكراسي كه ظرفيت سازي ها را افزايش بخشيده

وچگونه با مدارا دركنارهم زيستن را با گفتمان هاي مختلف آموزش دهد ، ازسوي ديگر

فضا ومحيط را براي تدوين فعاليت ها دشوارمي سازد
.

شنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۶

كارسياه



دستمزد سه شيفت كاردرهفته را ، هميشه پايان آخرين شيفت كه ساعت

چهاربامداد بود ، پرداخت مي كرد. منتظرمي ماند تا وسايل به دقت شست

وشو شوند ؛ كف مغازه با تركيب اسيد وپودروآب به خوبي شسته شود تا

هرگونه لكه هاي چربي ازكف مغازه محو شود . بعد دستمزدها را پرداخت

مي كرد. با اينكه مي شد نظافت را روز بعد ، كركره مغازه كه بالا ميرفت

وقبل ازاينكه مشتري ها سربرسند ، انجام داد. وسواس داشت. يك شب سر

نظافت كف زمين بحث مان شد. مي گفت كف زمين بايد برق بزند. همولا

يتي ما هم بود. فكرمي كردم كه همولايتي ها بيشتربايد هواي همديگررا

داشته باشند. ساعت نزديك چهارصبح بود. تازه كاررا تمام كرده بوديم ،

كه بي توجهي درتميزكردن كف مغازه را گوشزد كرد. چاره اي نداشتيم.

درهفته دو سه شيفت كاربد نبود. سه شيفت درهفته نود پوند دست ما را

مي گرفت. پانزده پوندش صرف بليط قطارمي شد. راه خانه تا ايستگاه

قطاررا هميشه پياده مي رفتم. اينطوري درهفته شش پوند بابت بليط

اتوبوس نمي دادم. صرفه جويي خوبي بود. سرساعت بايد ايستگاه مي

رسيدي. قطارها توقف شان بسياركوتاه بود. منتظرهيچكس نمي ماندند.

بليط مرا كه ديد ( بليط رفت وبرگشت بود) اشاره اي به نقطه اي درواگن

جلوتركرد ، تاجايم را عوض كنم. منظورش را فهميدم. بلند شدم. درواگني

ديگرنشستم ومراقب تابلوهاي ايستگاه بودم . چند دهكده وشهركوچك را برا

ي رسيدن به محل كارم ، بايد رد مي كردم. نشانه هايي را اطراف ايستگاه

شهري كه پياده مي شدم، درنظرمي گرفتم. تا موقع پياده شدن دچاراشتباه

نشوم. دستي به پشتم خورد. برگشتم. مامورقطاربود. بازهم اشاره به دور

مي كرد. منظورش اين بود كه نبايد درآن كوپه باشم. متوجه دستپاچگي من

شد. بلند شدم به كوپه ديگري بروم. دستم را گرفت واشاره به نشستن كرد.

گفت مهم نيست. سرووضع آدم هاي آن كوپه، شيك ومرتب بود. احساس

كردم كه بليط من بايد مربوط به كوپه ديگري باشد.

قطاردرايستگاهي توقف كرد. تابلو را نگاه كردم. اسمش چندان آشنا نبود.

ساعتم را نگاه كردم. زمان مسافت هم برايم غريب بود. احساس كردم

بايد تاكنون مي رسيدم. قطارشروع به حركت كرد. نمي دانستم بايد چه

كاركنم. آيا پياده شوم. بروم. نمي دانستم. مامورقطارهم رفته بود. دستپا

چه شدم. چنين اتفاقي برايم نيفتاده بود. با مسيرها ومنطقه ها هم خيلي

آشنا نبودم هنوزداغي بحث من وصاحبكارم سرتميزي مغازه سرد نشده

بود. اين مسئله بيشترنگرانم كرد. دوروبرم را مي پائيدم شايد مامورقطار

را دوباره ببينم. اگرازمحل كارم ردشده باشم، خيلي بد مي شد. نه تنها

سگرمه هاي درهم رفته صاحبكاررا بايد تحمل مي كردم.دوتا شاگرد قديمي

مغازه هم مدعي بودند. چون توكارشان هميشه احساس استاد شاگردي دا

شتند. قطاركه توقف كرد بدون معطلي پريدم پائين. ازماموري كه درايست

گاه درست درمجاورت درب قطارايستاده بود، سوال كردم. حاليم كرد كه

ازآن شهرگذشتم. بليطم را نشان ندادم. چون براي برگشت شبانه نگهش دا

شتم. به اوفهماندم كه من حتما بايد برگردم. اشاره به صندلي انتظاردرايست

گاه كرد وگفت چند دقيقه ديگرقطارمي رسد. احساس كرده بودم كه زمان

كمي طولاني شده. اگرچه تا آنوقت ده دوازده شيفت درمغازه كاركرده

بودم. نفهميدم چطورتابلوي ايستگاه به چشمم نيامد .



ساعت چهارونيم صبح بود كه به ايستگاه قطاررسيدم. هوا تاريك بود. سر

ماي باد برچشم هاي خسته من شلاق مي زد. روي نيمكت نشستم. خلوت

بود. نه مسافري بود ونه مامورقطار. تجربه ي روزهاي قبل به من ياد داده

بود كه حدود نيم ساعتي بايد منتظربمانم. توان راه رفتن نداشتم. ازمغازه تا

ايستگاه به زحمت پياده خودم را مي رساندم. پاها وكمرم نه توان حركت دا

شتند ونه ايستادن. روي نيمكت ايستگاه درازكشيدم. چشم هايم اززورسرما

به خواب نمي رفت. سوزسرماي سحرگاهي درتمام تنم دويده بود. بدتراز

همه وقتي به ياد پياده شدن ازقطارورفتن به طرف خانه كه مي افتادم ، به

شدت منزجر مي شدم. چون با حالي كه داشتم ،توان حتي چند قدم برداشتن

درمن نبود.درحالي كه با پاي پياده تا به خانه برسم، كمي بيشترازنيم ساعت

طول مي كشيد. آن وقت صبح هم كه هنوزهوا تاريك بود ، اتوبوس ها شر

وع به كارنمي كردند.

وقتي دستمزد سه روزرا به من پرداخت ، به چشم هاي من زل رد وگفت

(( پنجشنبه نيا ، فقط جمعه وشنبه ))

خيلي كوتاه وجدي گفت. كمي مكث كردم. برايم عجيب بود. نه فقط ازحر

في كه زد. همولايتي من نبود كه دستمزدم را پرداخت مي كرد. شريكش

بود. آن هم سال ها پيش ازايران آمده بود.

هردوموضوع براي من كمي مشكوك بود. گفتم

(( تازه مي خواستم كه شيفتم را درهفته اضافه تركنيد. يكي ازروزهاي
سبك ترهم من سركارباشم. ))

خنديد. نگاهش را كمي با مكث به طرف من كرد

(( حالا پنجشنبه چون خبري نيست ، شما نيا ))

حرفي نزدم . درسكوتم جا خوردنم را احساس كرد. قادرنبودم موضوع به

اين سادگي را حل كنم. وقتي فاميلم ازطريق زنش پيغام شريك همولايتي ام

را به من داده بود ، اول متوجه نشده بودم. به من گفته بود

(( فعلا سركارنروم. چون بچه ها گفتند پليس ها گيرميدن. چون كارگرها
سياه كارمي كنند. بهش بگيد فعلا نياد ))

يك روز شد ، هميشه. بازبيكاري شروع شده بود. كارگرسياه ، سياهكاري

بود. داستان چيزديگربود. چون سه تا كارگرشيفتي ديگرهم سياه كارمي كر

دند. وقتي فاميلم به زنش گفت

(( بيزينس است ديگه. كاريش نميشه كرد ))

فهميدم كارسياه ، سياهكاري هم دارد. راست مي گفت. وقتي همين بيزينس

حاشيه نشينم كرد ، تابغض انباشته شده ام يك دفعه بتركد ، تازه داشتم سر

درمي آوردم
.

پنجشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۶




بعد ازاينكه نوبل ادبي امسال دردستان قدرتمند بانويي از

بريتانيا قرارگرفت ، كه متولد كرمانشاه خودمان بود ؛ و

توانست مردان ميدان ادبيات را درحاشيه بگذارد ونام دور

يس لسينگ هشتاد وهشت ساله را نه تنها درخيابان هاي

مشهورلندن ، بلكه درچارگوشه ي جهان بدرخشاند ؛ جايزه

بوكرامسال نيزبه بانويي چهل وپنج ساله ازدوبلين ايرلند

تعلق گرفت ، تا ازيك سوبرفرازادبيات جهان اقتدارزنان

مؤلف را به رخ كشد ، وازسوي ديگردوچهره ادبيات را از

كشوربريتانيا ، درزمره برندگان اين جوايزارزشمند قراردهد

آن انرايت ، رمان نويس ايرلندي كه به خاطررمان گردهم

آمدن، جايزه بوكرامسال را نصيب خود كرد
.

دوشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۶

خبرانتشاركتاب جديد


كتاب جديد مسعود بيزارگيتي ، كه مجوز نشرآن صادرگرديده ، به

زودي منتشرمي شود . اين كتاب هم اكنون مراحل چاپ را طي مي

نمايد .نام اين كتاب كه دربرگيرنده بخشي ازاشعارجديد مي باشد ،

صداهاي ريخته است كه توسط نشرفرهنگ ايليا منتشرمي شود

The suppressed noises (صداهاي ريخته )

علاوه برآن سه كتاب ديگرتوسط نويسنده آماده براي انتشاراست

يك مجموعه داستان به نام آن سوترازصداي خط خورده

يك كتاب درنقدها ومقالات به نام درنگي برزبان (( اثر ))

وكتاب شعري ديگركه هنوز نامي براي آن برنگزيده ام
آقاي احمدي نژاد رئيس جمهور، پس از سخنراني دردانشگاه كلمبيا كه ازآزا

دي ويك رشته مقولات متعلق به فرهنگ ومسائل اجتماعي سخن رانده بود و

حتي دعوت ازاساتيد ودانشجويان براي شركت درهريك ازدانشگاهها به عمل

آورده بود ، تا فضاي آزاد را تجربه نمايند وبا كيفيت ونوع تعامل آزادانه در

دانشگاه هاي ايران آشنا شوند وشركت درمجمع عمومي سازمان ملل ، به

كشور بازگشت ، تاسال تحصيلي جديد دانشجويان با حضور وي ، آغازش را

رسميت بخشد . ازآن زمان تاكنون اتفاقاتي درگوشه وكنارافتاده وبازتاب نوع

تعاملي ست كه رئيس جمهور به آن اعتقاد دارد . حضورآقاي احمدي نژاد در

دانشگاه درميان جمع اساتيد ودانشجويان گزينش شده وجلوگيري ازحضور

سايردانشجويان منتقد وي كه براي پرسش ازاو خواستارحضور بودند، تا به

برخي ازپرسش ها ازجنس سخناني كه وي دردانشگاه كلمبيا ايراد كرده بود،

پاسخ دهد؟ كه البته مانع حضور انبوهي ازاين دانشجويان گرديدند . وآقاي

رئيس جمهور براي عدم مواجهه با منتقدانش دردانشگاه ، راه شان راكج

كرده ، مسيري ديگررا براي خروج انتخاب مي نمايند. اين يك واقعه بود ؛

آن هم درشروع سال تحصيلي ؛ آن هم درست پس ازسخنراني دردانشگاه

كلمبيا !

چند روزي پس ازآن حكم داستان نويس جوان كشورمان ازسوي دادگاه صادر

مي شودوادبيات نيزمحكوم مي گردد. باعنايت به اينكه ادبيات گزارش صرف

آنچه درواقع مي گذرد نيست. ويعقوب يادعلي محكوم مي گردد.

چندروز بعد عمادالدين باقي فعال حقوق بشرورئيس انجمن دفاع اززندانيان ،

پس ازاحضار، بازداشت وبه اتهام اقدام عليه امنيت مليروانه زندان مي شود

ويا احضاردوفعال حقوق زنان به دادگاه، به نام هاي طلعت تقي نيا ومنصوره

شجاعي درروزهاي اخير ؛ آيا مفهوم تعامل وفضاي آزادي كه آقاي رئيس

جمهورازآن تعبيرمي نمايد درذكرچنين مصاديقي جاي مي گيرد؟

آيا ايجاد ظرفيت براي گسترش گفتمان انتقادي ودفاع ازحقوق هرگونه تشكل

وصنفي كه جهت تحقق منافع وحقوق شان تلاش مي نمايند ، تازه آنهم درچار

چوب صراحت قانون اساسي ، ازجمله وظايف رئيس جمهور نيست؟ وبه

گفتاروي دردانشگاه كلمبيا معناي حقيقي اش را نمي بخشد؟ بهترنيست كمي

بيانديشيم؟
!

سه‌شنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۶

محاكمه ي ادبيات



يعقوب يادعلي داستان نويس ، كه كتاب هاي حالت ها در حياط و آداب

بيقراري دركارنامه ي وي هست ، خلاصه حكم محكوميت خود را ازشعبه
شعبه 104 دادگاه كيفري ياسوج دريافت كرد.به گفته وكيل وي آقاي صالح

نيكبخت ، يعقوب ياد علي به اتهام نشر اكاذ يب درداستان هست ونيست

به استناد بندهاي دوم ونهم ماده 6 قانون مطبوعات وتبصره 2 الحاقي همين

قانون ، به يك سال زندان محكوم شده است. البته درحكم صادره توسط قا

ضي ذكرگرديده ، به علت جوان بودن متهم ونداشتن سابقه كيفري ، نه ماه

ازاين يك سال به مدت دو سال تعليق ، مشروط براينكه وي چهار مقاله حد

اقل دريك صفحه دريكي ازنشريات محلي استان كهكيلويه وبويراحمد هر

شش ماه يك بار چاپ كرده ودو نسخه آن را براي دادگاه ارسال نمايد .

پرسشي كه مطرح مي شود اين است كه تاكيد رئيس قوه قضائيه ، مبني

برزندان زدايي وتعيين حداقل مجازات براي كساني كه درمعرض اتهام

قرار مي گيرند ؛ آن هم چنين اتهام هايي كه پرسش برانگيز است، چه

جايگاهي دارد. ازطرف ديگر ومهمتر اينكه آيا بهتر نبود تا قاضي صادر

كننده حكم ، باپديده ادبيات ودراينجا داستان ، كه مقوله اي متفاوت ازساير

سوژه هاي قضايي ست،با استفاده ازكساني كه دراين رشته داراي تخصص

هستند مشورت به عمل مي آورد ، وسپس اقدام مي كرد.

آقاي قاضي

جهان ادبيات ،نه جهان روزمره گي ها ست. وزبان آن نيز نه زبا ن حقيقي

ناپايدار وزودگذر. جهان ادبيات علاوه برآن كه ازدالا تو درتو وپيچ اندر

پيچ تخيل خلاق آفريننده ي آن مي گذرد ؛ بلكه زبان ادبيات نيز ، نه زبان

گذران روزمره وفاقد هويت ؛ بلكه زبان مجا زهاست . وزبان مجازها ،

زباني ست كه برقطعيت ها حكم نمي كند؛ بلكه برمدارنسبيت ها مي چرخد.

وازهمين روست كه عنصرتاويل درادبيات راه مي گشايدوبه تعداد مخاطب

تاويل گرزاده مي شود. براين اساس چگونه مي توان با پديده ي ادبيات ،

همچون ساير پديده هاي روزمره وحقيقي كه بر بنيان هويت شفاف وقطعي

شده قرار گرفته اند برخورد كرد؟ درواقع حكم يعقوب يادعلي ، حكمي

بي سابقه براي ادبيات است.

دوشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۶

توهم يا واقعيت



گاه آدم حيرت زده ومتعجب مي شود ، وقتي سخناني را مي شنود، كه هيچ

انطباقي با واقعيت نداشته ونمي توان درمحاسبه حقاقيق برپايه ي مدارك و

فاكت موجود تناسبي براي آن قائل شد.

مسعود ميركاظمي ، وزيربازرگاني دولت نهم ،ديروزدرخصوص وضعيت

بازارو نرخ كالاها اظهاركرد ((امسال خوشبختانه بازار آرام وموج گراني

كمتر پديداربود )) .

به نظرشما اين سخن عجيب نيست . درحالي كه به گواه اسناد ، رسانه ها

ومهمترازهمه حضور ملموس مردم دربازارها وهنگام تهيه ي مايحتاج

عمومي شان ، پرواضح است كه نرخ رشد تورم وگراني هاي بيدادگرانه

هردم افزايش مي يابد ؛ چطوروزيربازرگاني به خود اجازه مي دهد ، كه

چنين آشكارچشم برواقعيات ببندد. آيا چنين سخني تنها حاوي جنبه تبليغي

براي دولت نيست؟ آنچه كه عيان است ، چه حاجت به بيان است .

جدا ازگزارش رسانه ها وكارشناسان اقتصادي كه هراز چند گاه بررسي

هاي شان درخصوص وضعيت اقتصادي ومعيشتي مردم ، دررسانه ها

منعكس مي شود ؛ آخرين گزارش بانك مركزي كه مربوط به قيمت كالاها

درمرداد ماه است ، ازافزايش قيمت كالاها دراين ماه نسبت به سال گذشته

حكايت مي كند. براساس اين گزارش ، قيمت خوراكي ها ووآشاميدني ها

نسبت به سال گذشته 4/22 درصد افزايش يافته است. پوشاك وكفش

حدود13 درصد افزايش داشته است .

حال پرسش اين است ،اگردركشوري ديگرمسئولي قادربه پيگيري وتحقق

بر نامه اش نباشد،خود را درچه وضعيتي قرار مي دهد!آيا همچنان به ميز

وزارت مي چسبد ، وچشم بسته به واقعيت براي چند صباحي نفع مسئول

بودن را برمنافع مردم ترجيح مي دهد؟ به گمانم حقايق دست كم آنچه ما

گاه درخبرها ورسانه ها شاهد بوده ايم ؛ پاسخي ديگربه ما مي دهد !

یکشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۶

رسانه، روزنه اي براي عبور



رسانه دردنياي امروز، كليدي ست براي گشودن . رمزگشايي ابهام ها و

بغرنجي ها . عبور ازسدها وموانعي كه به اراده ايجاد مي شود ، تا آن

روزنه اي كه ازآن نام برديم ، به انسداد گرفتارآيد .

هنوزگرماي سخنان دومسئول كابينه نهم درخصوص رسانه به سردي نگرا

ئيده ، كه يكي ازآن دو، درسخني تازه ، به كشف كودتاي رسانه اي نائل

گرديده است . آقاي صفارهرندي وزيرفرهنگ وارشاد اسلامي وآقاي علي

اكبرجوانفكردومسئولي بودند كه به تازگي درخصوص رسانه اظهار نظر

فرمودند . يكي ازكودتاي خزنده گفته بود وديگري ازكودتاي رسانه اي .

دراقدامي جديد آقاي علي اكبرجوانفكرمشاوررسانه اي رئيس كابينه نهم

درميزگرد بررسي تعامل دولت ورسانه ها ، ازتخريب وتضعيف سخن

مي گويد كه درنظروي به ساقط كردن تعبيرمي شود وساقطكردن هم

ازديد ايشان يعني كودتا . وبه تعبيرمن سنتزحرف هاي ايشان ، يعني

مسدود كردن راه هاي انديشه وبيان.

عجيب است كه دولت قدرت وظرفيت تعامل با رسانه هاي منتقد را تا

حد مظنون شدن به طرف مقابل يعني هرگونه رسانه را، درخود به شدت

كاهش داده وتاب تحمل ازكف نهاده است .

اگررسانه اي درخطوط تعيين شده ازسوي قدرت ، حركت كند ، وبه

تاييد وتشويق هرآنچه به قدرت مربوط مي شود ، عنايت داشته باشد ، نه

تنها موضوع نقد وانتقاد درجامعه منتفي خواهد بود ، بلكه هرچه ريشه ي

خلاقيت ونوآوري درهرعرصه اي خواهد خشكيد . وتا زماني كه حاكمان

درحوزه ي قدرت،ازسرترس ازنقادي عملكردهاي شان توسط انديشه وران

دررسانه ها و... تنها به انسداد راه هاي انتقادي بيانديشند ، دستاورشان نيز

جز هدايت انديشه ها ونگاه ها به سمت روزنه هاي حتي كوچك وخردي كه

ازمسيري ديگر مي آيد ، نخواهد بود. آن هم درجهان ارتباطي امروز، كه

ازهرسو مخاطب را به سمت خويش فرا مي خواند .

بي مجوز




برهرچشمي كه خط مي كشي

نگاه ها كه نمي زخمند


دل خوش مي كني

كه چشم ها را / يكايك

به خط داري


اما خطوط ديدن را

با كدام شكل

ترسيم مي كني


اين نگاه

براي گذر/ نامه نمي خواهد

شنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۶

درخبرها آمده بودكه ناصرزرافشان وكيل قتل هاي زنجيره اي كه گويا به تازگي سفري به آلمان داشته ودركنگره قاضيان آلمان نيز
حضوريافته وسخنراني كرده است ؛ جايزه ي حقوق بشر را ازسوي اتحاديه ي قاضيان آلمان دريافت كرده است . ناصرزرافشان كه
وكيل وفعال حقوق بشرمي باشد ، درآلمان با كهلررئيس جمهوروگويا با مقامات وزارت امورخارجه آلمان نيزديداروگفتگو كرده است

سه‌شنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۶


شعرزير كه حاصل ديدن صحنه گلوله باران پدر وفرزندي فلسطيني

است كه شش سال پيش توسط اشغالگران اسرائيلي ، درگوشه ديوار

به رگباربسته شده وبدون دراختيارداشتن هرگونه وسيله دفاعي درراه

ميهن شان جا باختند ؛ دركتابم به نام شكلي كه نام تودارد ، درهمان

سال به چاپ رسيد . روزگذشته درششمين سالگرد اين تيرباران نا

جوانمردانه ، شايسته ديدم تا با انتشارآن دراين پست ، يادشان را

گرامي بدارم
.نام آن قهرمان شهيد،محمد الدوره بود


كودكان جهان


-آخرچرا هيچ پرنده اي

ازآسمان آتش وآهن نمي گذرد

من دلم گرفته است

مي خواهم اين ابرهاي سياه را

گريه كنم

شايد صدايي ازآن سوي جهان / بشنوم

چقدربايد منتظربمانم پدر!


چنين گفت :

كودكي كه آغوش پدررا

براي خوابي طولاني برگزيده بود

وگهواره لرزان نگاه پدر

برشتك خون آرزوهايش

كه جهان را رنگين ساخته بود


خوابيده اي خاموش

اما درياها سرودشان را

درچشم هاي ما / نشانده اند

ومن ترانه هاي به لب برنيامده ام را

پروازمي دهم

با خاطره هايي دور

برصورمي نشانم واژه واژه هايم را

برصيدا

وبرگورتو فرزندم !


من شمع شاعران جهان را

.... ،سياه ،سفيد

درشب تنهائي ات

روشن مي كنم


خاموش باش

تمامي كهكشان خاموش مي شود

اما فروغ صدايت

درنگاه عميق صدايت

جهان را برمي آشوبد :

آخر-

چرا هيچ پرنده اي

ازآسمان آتش وآهن

نمي گذرد

من دلم گرفته است

جمعه، مهر ۰۶، ۱۳۸۶

(بانوهيپاتي (شهيد راه دانش



سيرتاريخ پرپيچ وخم وهمراه با فرازونشيب است . پراست ازتناقض ها وتنوعات.

مادرتاريخ حوادث ووقايع بسياري را در دامن خود پرورانده است . رويدادهايي كه

گاه بنيان سازتمدن هايي فرهيخته بوده ؛ وگاه نيز سدي درمقابل حركت تكاملي تاريخ

ودراين فرايند جان فرسا ، كه سمت تحول را درتاريخ پي مي گرفت ، زنان ومردان

دوشا دوش هم ، درعرصه هاي مختلف مي رزميدند . چه باك ، اگرمرگ است ؛

يكسان براي هردوجنس خواهد بود ؛ وگرزندگي ، آن نيزبراي هردو .

وتاريخ قهرمان هاي بيشماري را ازآن دست كه جان برسرجانان نهاده اند به خود

ديده است .

درتاريخ ازبانو هيپا تي رياضيدان وعالم فلسفه ياد شده است. يكي ازقهرماناني كه

جان برسرعقايد وآرا خود نهاده بود . بانو هيپاتي درسال 370 ميلادي درخانواده اي

رياضيدان زاده شد . با استعداد فوق العاده اي كه داشت درفراگيري اين علم كوشيد و

به عنوان مشهورترين رياضيدان زن درميان دانشمندان يونان باستان ازيك سو ونيز

نخستين رياضيدان زن ازسوي ديگرشناخته شد. بانو هيپاتي علاوه بررياضيات به

فلسفه نيزمي پرداخت . اوپيرو افلاطون بود وفعالانه نظريه ها وعقايد نئوافلاطونيان

را تبليغ مي كرد. به جهت كارومطالعه گسترده در فلسفه ، كه حاصل نبوغ گسترده

وي بود ، دراسكندريه ي آن زمان كرسي فلسفه را به وي پيشنهاد كردند . مقامي كه

فقط به مردان تعلق داشت . علاوه برمطالعه وتحقيق دررشته هاي دانش وفلسفه، وي

فعالانه درامورشهري نيزمشاركت مي جست . درسخنراني ها ، سخنان بانو هيپاتي

چنان ازفصاحت وبلاغت برخوردار بود ، كه مردم درخيابان ،كنارساختمان ، براي

شنيدن سخنانش ازدحام مي كردند . وحتي ازشهرها وكشورها براي شنبدن سخنان و

آرا ء اوبه اسكندريه مي آمدند.

اما اقتدار وتسلط كليساي آن زمان برفضاي اجتماعي ومخالفت ورزي با هرگونه

پيشرفت وتحول علمي ازيك سو ، وجهالت وناداني بخش زيادي ازمردم آن روزگار

ازسوي ديگر،هميشه تهديدي براي پيشرفت دانش وفرهنگ بود. بانو هيپاتي نيزدر

همين فضاي اجتماعي مي بايست اهتمام به دانش وبينش خود مي كرد. بديهي ست

كه دراين شرايط وي نمي توانست ازگزند قشريون مذهبي ، كه همواره تحت عنوان

بي ايماني براي انديشمندان پرونده مي ساختند ، دوربماند . همين بود كه دريكي از

روزهاي ماه مارس 415 ميلادي ، هنگامي كه وي ازكتابخانه مركزي اسكندريه

بازمي گشت ، انبوهي ازجمعيت خشمگين وخرافاتي كه خون درچشمانشان موج

مي زد وتوسط كليسا تحريك شده بودند ، وي را ازدرشكه اش بيرن كشيده وبه طرف

كليساي كساريون كشاندند . ابتدا دستان پرتوان وي را كه همواره بدان وسيله به ساده

كردن وهمه فهم كردن رياضيات مي پرداخت ، شكستند .سپس بدنش را زير ضربات

سخت خرد كرده ، لباسش را پاره پاره كردند . وزان پس نوبت به چاقوهاي صدفي

جهالت وبي خردي رسيد ، تابدان وسيله پوست تنش را بكنند . ودرپايان جسد بي جان

اين نماد مقاومت درراه اعتلائ دانش وبينش را برروي خرمني ازحقارت ، دنائت و

تعصب كورمذهبي كليساي آن زمان سوزاندند .

آري ، دريكي ازروزهاي بهاري 415 ميلادي اين بانوي دانشمند را كشتند . واين

كارازسوي مردماني صورت گرفت كه نماد جهالت وناداني درآن زمان بودند واز

سربي خردي ، توسط سراسقف اسكندريه ، سيريل تحريك به اين كارشده بودند .

تاريخ هرگز چنين چهره هايي را ازياد نخواهد برد .

اگرچه كليساي مسيحي بسياركوشيد تا اين ننگ سراسقف سيريل را پاك نمايد . اما

خاطره ي اين شهيد راه دانش ، همواره چراغي ست فرا راه دانش وزندگي .

بعدها كليساي مسيحي تلاش بسياركرد تا ازبانو هيپاتي چهره ي يك قديسه ي

شهيد ساخته وزندگي وي را براي تنظيم زندگينامه ي يكاترين اسكندراني ،

قديسه ي افسانه اي دنياي مسيحيت ، مورد استفاده قرار دهد .

جون تولاند ، جامعه شناس سده ي هيجدهم انگليس مي گويد (( هيپاتي ،

معصوم ترين ودانشمندترين وبرازنده ترين بانويي بود كه به دست روحانيون

اسكندريه قطعه قطعه شد ، تا احساس غرور و درندگي سراسقف شهررا راضي

((كرده باشند

چارلزكينسل ، نويسنده ي انگليسي نيزرماني را به بانو هيپاتي اختصاص داد .

سه‌شنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۶


!آقاي رئيس جمهور


شب گذشته كه سخنان آقاي محمود احمدي نژاد رئيس جمهوري اسلامي را دردانشگاه

كلمبيا ، كه به دعوت مدريت آن دانشگاه ، درآنجا حاضرشده بود گوش مي دادم ، منش

عمومي وي را درساختار سخنانش، معطوف به منشي آكادميك - ديپلماتيك يافتم .روشي

كه آقاي رئيس جمهوردرگذشته آنگونه كه بايد درمنش عمومي سخنانش به كارنمي برد .

اما نكته ي جالب وقابل توجهي كه درسخنراني وي مرا وادار به تامل كرد ، دعوت وي

ازاساتيد ودانشگاهيان دانشگاه كلمبيا بود ، براي حضوردرهريك ازدانشگاه هاي ايران كه

خود تمايل داشته باشند. نفس اين دعوت وآن هم بدين شكل قابل توجه وتقدير است. زيرا

مجالي را براي تحكيم گفتمان ديالوگ و شناخت متقابل ظرفيت ها ي انتقادي ، آشنايي با

فرهنگ وتمدن يكديگرو... ايجاد مي كند . اما نكته اي كه بايد اندكي واقعگرايانه و نه

ديپلماتيك بدان پرداخت ، اين است كه چنين دست ودل بازي اي را اي كاش رئيس دولت

نهم درعرصه ي داخلي درپيش مي گرفتند وبگيرند ، تا فضاي انسدادي دانشگاهي شكسته

شده ودانشگاهيان آزادانه به ديالوگ نشسته وبه بيان آرا وانديشه ها ونقد گفتماني بپردازند

نه اينكه با يك سخنراني ويا صدوراطلاعيه ويا نوشتن مقاله وانتشارآن درنشريه و يا

وبلاگي ، اخراج شوند ويا به كميته ي انضباطي فراخوانده شده وتنبيه انضباطي شوند

مصداق آن دردانشگاه ها فراوان است . نمونه اي ازآن ، خود بنده هستم كه بخاطر

قلم ونوشتن ازعرصه ي دانشگاه به بيرون رانده شدم . آنهم چند ماه پس ازيك سخنراني

كه بنا به دعوتي انجام شده بود . يا نمونه ي بسيارپرسروصداي دانشجويان ستاره دار كه

به دليل فعاليت هاي دانشجويي ، با آنان برخورد تنبيهي صورت گرفته است .

آقاي رئيس جمهور

به يقين شايسته ترآن است ، كه ابتدا اين منش دمكراتيك را درعرصه ي داخلي اجرا نما

ئيد . زيرا براي تحكيم وتقويت پايه هاي پارادايم گفتگو وگسترش فرهنگ تعامل ومدارا

مؤثرترخواهد بود
.

شنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۶


اين روزها چه درعرصه ي داخلي وچه درعرصه ي بين المللي سوژه حقوق بشر و

مباحث و مقولات مربوط به آن ، از زمره مهمترين والويت دارترين مبا حثي ست

كه كانون توجه روشنفكران ، سياستمداران وروزنامه نگاران قرار گرفته است. اگر

چه بحث پرونده ي هسته اي ايران ونظرهاي متفاوتي كه دراين خصوص اظهار مي

گرددوتلاش آمريكا جهت جلب توجه 1+5و تحت فشارگذاشتن شوراي امنيت سازمان

ملل متحد ، جهت صدورسومين قطعنامه تحريم نيز توجه همگان را به خود جلب نمو

ده واززمره موضوعات مهمي است كه مركزنگاه ها قرار گرفته است . اما مباحثي

درخصوص مسائل مبتلابه جامعه مانند دمكراسي ، آزادي بيان وانديشه ، توجه به

حقوق زنان ورفع تبعيض دراين خصوص ، مسائل فرهنگي وانسداد موجود دراين

قلمرو مانند صدور مجوز براي نشر كتاب كه نه تنها با سانسور همراه مي باشد ،

كه حتي انتظاربراي دريافت مجوزنشرگاه به ماه ها وسال ها كشيده مي شود. حقوق

دانش جويان ورفع تظلم ازآنان ، مشكلات مربوط به روزنامه نگاران ونويسندگان

وبلاگ ها و... اززمره بحث هايي است كه ذهن تحليلگران را به خود معطوف كرده

است.

در همين خصوص اكبر گنجي گويا به تدوين نامه اي براي دبيركل سازمان ملل

پرداخته وآن را به امضاء سيصد نفرازروشنفكران جهان رسانده است . اين نامه

يك نامه ضد جنگ بوده ، كه آمريكا مي كوشد با طرح وتبليغ آن به بهانه ي توليد

سلاح هسته اي توسط ايران ، جغد جنگ را برفراز كشورايران به پرواز درآورد.

وبا اين كار مسائل مبتلابه اجتماعي را تحت شعاع قراردهد. وي اين نامه را درديدار

با لين پسكو معاون سياسي دبيركل سازمان ملل ، تسليم وي كرده وامضاء كنند گان

اين نامه ازدبيركل سازمان ملل خواسته اند تا به مقابله با فعاليت هاي جنگ طلبانه

آمريكا برخيزد. ناصرزرافشان نيزگويا با حضور دركنگره قاضيان آلمان درورتس

بورگ ، درباره حقوق بشرسخن گفت و ازنقض حقوق بشردراروپا انتقاد كرد. در

اين كنگره هرتا دويبلرگيلمن ، رئيس كميسيون حقوق بشر پارلمان آلمان ازناصر

زرافشان به عنوان وكيل مبارز وديده بان حقوق بشرنام برد .

دوشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۶

كلمه هاي بي انضباط



اين خط كه مي رود / كج ومعوج

اين كلمه هاي بي انضباط

كه بي اجازه

محصلان شلوغ كلاس اند


آقاي معلم

اين صداي سمج را

به تخته نبنديد

اين برگ ها

بي حساب وكتاب اند

شنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۶

پديده حزب



نگاه به احزاب وجريان هاي ساختارمند كه هدف مند وبا برنامه ، رفتارها وعملكرد هاي

شان را تنظيم مي نمايند وبه اتخاذ مواضع مي پردازند؛ ناشي ازضرورت ها والزام هاي

تاريخي بوده ، وتكوين وپيدايي اين الزام ها ، وابسته به درجه ي رشد تاريخي جامعه است

امروزه با توجه به رشد سريع فرهنگ وتكنولوژي ارتباطات ،همچنين گسترش آگاهي مردم

وآشنايي با حقوق وتكاليف فردي واجتماعي ، ونيزتحول جوامع به سمت مدرنيسم وگسترش

تجربه ي تاريخي دراين زمينه ( اگرچه برخي جوامع پيشرفته به مرحله ي پسا صنعتي فرا

روي كرده اند) بسياري ازجوامع به ويژه جوامعي كه اساس قدرت را درآن آراي مردم

تعيين مي كند، قائل به وجود احزاب بوده ومشاركت شان را براي تعيين سرنوشت شان

حول برنامه هاي احزاب متمركز مي نمايند. كه دراين رابطه نمونه هاي بسياري ازجوامع

مختلف مي توان ارائه نمود.

طي چند روز اخير، گفتارمحمود احمدي نژاد رئيس دولت نهم ، درخصوص وامدار نبودن

به هيچ حزبي وباج ندادن به احزاب ؛ واكنش ليدرهاي حزبي چپ وراست را به معناي متد

اول آن برانگيخت . به گونه اي كه ، جريان موسوم به اصولگرايي نيز دراين خصوص

واكنش نشان داده وموافق اين موضعگيري نبوده است. جريان موسوم به اصلاح طلبي نيز

دراين خصوص واكنش نشان داده وبا مواضع رئيس جمهورمخالفت ورزيده است.

اين قلم براين عقيده است ، كه نگاه طيفي ازمسئولين وجريان ها به فرايند حزبي سازي

يه دليل ماهيت نگرش توده اي به مناسبات مردم با قدرت ، واعتقاد به فرديت وحل هر

مشكل با اتكاء به اراده ي فردي ، به خاطرتوسعه نيافتگي جامعه ي ما به ويژه مسئله دار

بودن پديده حزبي ، كه آن نيز ريشه درعقب ماندگي جامعه ما دارد؛ چنين مواضعي را در

پيش رو قرارمي دهد .نگاه اين طيف مبتني برمقوله ها ومناسبات مدون جامعه مدرن نيست

اين نگاه جامعه را هنوزبربسترپديده حقوق شهروندي كه اقتضاعات خود را به تعبيرمدر

نيستي دارد، به ارزيابي درنمي آورد. به همين جهت پديده ي حزب درجامعه كه نگاه

برنامه ريزي شده به فرايندهاي اجتماعي داشته وازيك سومبارزه براي كسب قدرت را

سامان مي دهد وازسوي ديگررقيب قدرتمند جريان حاكم مي تواند باشد وعملكرد حاكميت

را بطورمستمرزيرنگاه نقد قرارداده و مانعي سر راه اقتدارگرايي فردي و... باشد ، مورد

قبول اين طيف نمي تواند قراربگيرد. اگرچه جريان هاي مدعي حزبي ، درسالهاي موسوم

به دوران اصلاحات نيز، درعملكرد اجتماعي خود‌، تعبيرمنطقي وصحيحي كه ناظر بر

ساختاروبرنامه وعملكرد حزب بوده باشد ، ارائه نكرده اند. بيشترمنافع درون حاكميتي

وقدرت طلبانه ناظربرفعاليت هاي حزبي شان بوده است. يكي ازدلايل شكست جريان

موسوم به اصلاح طلبي با آن پشتوانه قدت مردمي ، عدم درك درست برقراي ارتباط

با همين پشتوانه بي كران ازيك سو وچشم دوختن به سهم درون حاكميت ازسوي ديگربوده

است. اميدوارم كه بتوانم درآينده اين بحث را پي بگيرم
.

پنجشنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۸۶

دهان بي دغدغه



اين نگاه ها

كه طنابي كشيده است

تا كودكان فردا

تاب بازي خاطره ها را

ورق زنند


كجاست

دهاني بي دغدغه

تا انتظار بوسه اي را

داستاني

بر شانه هاي نسيم

تازه كند

چهارشنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۸۶

وبلاگ



بسياري ازوبلاگ نويسان براين باورند كه دنياي وبلاگ مبتني برنوعي ازآزادي

عمل است . آزادي عملي كه سايررسانه ها ازآن برخوردار نيستند. واين آزادي

عمل مبتني ست برگستره بي حد احساسات وعواطف وانگيزش هاي هيجاني و

فكري . درحقيقت پديده ي وبلاگ را دفترچه خاطراتي مي پندارند، كه خصوصي

ترين رؤياها ، خاطره ها ، تجربه ها وغيره را به خود راه مي دهد.وازاين جهت

حوزه ي كاربرد آن بسيارگسترده ، متنوع وبي شمار است.

اگر چه پديده ي وبلاگ به لحاظ كاركرد وساختار ومنش عمومي اش ازويژگي

برخوردار است كه آن را ازساير رسانه ها متمايز مي سازد. وگستره كاربردي

آن بسياروسيع وپرتنوع است . با تاكيد براينكه وبلاگ يك رسانه مجازي ست و

همين خصيصه سبب مي گردد تا دردنياي گسترده وپرمخاطب مجازي ، كه هر

روز كه مي گذرد ، قلمرو آن گسترش بيشتري يافته وبرمخاطبان آن افزوده مي

شود.اما كمي باريك بيني وظريف انديشي درحوزه ي عمومي ومناسبات اجتماعي

درجوامع مختلف ، ايجاب مي نمايد تا اندكي با احتياط نسبت به ارائه چنين اظهار

نظري بپردازيم . تامل درمناسبات سياسي – اقتصادي – اجتماعي – فرهنگي در

ساختار جوامع، نشانگر درجه اي ازپيشرفت يا پسرفت بوده وحركت جوامع را

با توجه به برنامه هاي كوتاه مدت وبلند مدت آن ، واهداف پيشرو، تنظيم مي نما

يد . در عين حال ، بر پايه ي گفته ي فوق، نسبت رابطه ي قدرت حاكم با مردم

و فضاي اجتماعي آن معين مي شود . وظرفيت جامعه براي آزادي بيان و تكثر

صداها به سنجه درمي آيد.

آيا دريك جامعه اي كه بر اساس الگوهاي علمي تاريخي ، در فرايند رشد خود

به مرحله ي صنعتي يا پسا صنعتي نائل گشته والگوهايي را براي نوع زندگي

به لحاظ حقوقي ؛ فرهنگي وسياسي ارائه داده واز مدنيتي پيشرو برخوردار گر

ديده است ، يك نويسنده ي وبلاگ درچه محدوده اي از آزادي به سرمي برد و

چقدر اقتدار ومؤلفيت خود را درنوشتن وگسترش آزادانه قلمرو متن مجازي اش

نشان مي دهد؟ ودريك جامعه توسعه نيافته و عقب مانده به لحاظ همان الگوي

پيش گفته ي تاريخي ، چقدر آزادي براي نوشتن آزادانه براي يك وبلاگ نويس

وجود دارد؟ بررسي تمايز وتفاوت اين دو وپاسخگويي به اين پرسش كه دريك

جامعه ي توسعه نيافته كه رسانه هاي عمومي اي كه بيرون از ساختارقدرت به

فعاليت مي پردازند و رسانه هاي منتقد مي باشند، وبراثرنوع سياست هاي قدرت

ناگزير از خودسانسوري مي باشند ( اين موضوع را دريادداشتي بررسي كرده و

درهمين وبلاگ موجود است . درعين حال دريكي ازشماره هاي مجله نقد نو نيز

چاپ شده است) اين سياست شامل دنياي مجازي نيز مي گردد واثرخود را بر

روي سايت ها و وبلاگ ها نيز به جا مي گذارد . فراروي ازمحدوه ي تعيين شده

توسط قدرت و مجموعه قوانين موجود در جامعه ياد شده ، مي تواند به برخورد

و تعطيلي آن رسانه منجر شود . به عبارت ديگر درچنين جوامعي، اگر قصد

ماندن وادامه فعاليت باشد ؛ بايد خود سانسوري نيز همچون شمشيرداموكلس بر

فراز سر قرار گيرد .

دويچه وله گويا چهارمين مسابقه وبلاگ برتر را برگزارمي نمايد. اقدام مناسبي

است اگرتلاشش معطوف شود به اينكه ،قلمرو اين دنياي مجازي را درمحورهاي

دوستي بين فرهنگها ؛ گسترش حقوق بشرواخلاق انساني ؛ يكسان بيني نژادها

به لحاظ منافع انساني و فارغ از هرگونه تبعيض طبقاتي و ... قرار دهد.

شنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۶

معضل مسكن وسرگرداني مردم


مدتي ست كه دولت نهم درخصوص تنظيم بازار مسكن طرح وبرنامه ها وشعارهايي

سرمي دهد ، تا فضاي ملتهب ناشي ازنرخ بالاي تورم دراين حوزه را آرام نگه دارد.

حوزه اي كه درسطح جامعه ودرقلمرو بازار هيچگونه نظارت و بازرسي اي درآن

وجود نداشته وآسيب درنرخ موجود بازار مسكن متوجه طبقات فرودست جامعه هست

درنرخ گذاري هاي معاملاتي ، درخصوص مسكن ، چه به شكل خريد وفروش وچه

به شكل رهن واجاره ، بنگاه ها وبازارمسكن تابع هيچ قاعده ي منطقي نيستند. به همين

جهت، به هيچوجه نبايد درجست و جوي يك نرخ مشخص وتقريبا ثابت دراين حوزه

بود.

نكته ي قابل تامل وپزسش برانگيز دراين رابطه ، نقش بانك ها درافزايش بي رويه ي

نرخ ها دربازار مسكن است. جدا از تسهيلات اعطائي بانك ها كه درهرسال افزايش

بسياراندك آن كه بايد ازهفت خوان رستم گذشت، تابه آن دست يافت،نرخ خريد وفروش

املاك چندين برابر مي شود ومشتري را ازدريافت تسهيلات نه تنها پشيمان، بلكه متنفر

مي كند. نقش بانك ها درساخت وسازواحد هاي آپارتماني ، كه بطورعمده مسكوني مي

باشند، است. اين بانك ها با تشكيل شركت هاي اقماري، كه تحت نظارت آنها فعاليت

مي كنند. وهمچنين دراختيارگذاشتن منابع بانكي ، اقدام به ساختن واحدهاي مسكوني

نموده وسپس به فروش آن اقدام مي نمايند. نكته جالب اينجاست كه دروضعيت فعلي

نرخ واحدهاي مسكوني كه توسط چنين شركت هايي به فروش مي رسد چندان تفاوتي

با نرخ معاملات مسكوني صاحبان خصوصي ندارد. با اين تفاوت كه آن شركت ها كه

درواقع خود بانك مي باشد با سپرده هاي مردم براي منافع بانك كاسبي پرسودي راه

مي اندازد. درواقع با شپرده مردم زحمتكش كه ازجيره غذايي خود حتي مي زنند، تا

ازكابوس اجاره نشيني وارهند؛ گرفتاركابوسي بزرگتروبي دروپيكرترمي شوند.

ودست آخرپيدا نيست كه دولت چگونه وبا چه راهكارقابل وصولي بحران عظيم مسكن

را براي توده ي زحمتكش جامعه ما حل خواهد كرد؛ ونيزچرااقدامي درخصوص سود

جوئي هاي بانك ها كه خود عامل گراني وتورم مي باشند، انجام نمي دهد
.

چهارشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۶

كارت ويژه ي تبعيض



يك روزبيشتراز اعلام اختصاص يكصد ليتر بنزين توسط رحيم مشاعي معاون

گردشگري رئيس دولت نهم نگذشته بود كه ، ماجراي اختصاص كارت ويژه ي

سوخت يك هزارو دويست ليتري به نمايندگان پارلمان روي آنتن رفت. خبراختصاص

يكصد ليتربنزين براي دارندگان خودروهاي شخصي مشروط مي باشد . شرط

آن نيزچنين است كه درصورت سفروطي كردن بيش ازيكصد كيلومترمسافت؛

وپركردن فرمي مخصوص درسايتي كه متعاقبا اعلام خواهد شد؛ درآن صورت

پس ازبررسي ممكن است برخي موفق به دريافت بنزين گردند.

درواقع يك دارنده خودروي شخصي بايد ازهفت خوان رستم بگذرد، تا شايد

موفق به دريافت بنزين گردد! عجيب است ، اينطورنيست؟

درحاليكه كارت ويژه ي سوخت نماينده ي پارلمان به مقداريك هزارودويست

ليتر درداخل مجلس به وي اعطا مي گردد. يعني ششصد ليتر به علاوه يك هزار

ودويست ليتر، مساوي است يك هزارو هشتصد ليتر.

نكته جالب وقابل تامل دراين مورد اين است كه وقتي خبرنگاري ازحداد عادل

رئيس پارلمان ايران كه رهبري اكثريت محافظه كاران را درمجلس به عهده

دارد، مي پرسد كه آيا نمايندگان براي سركشي به حوزه هاي انتخابيه ي خود

مگرنمي توانند با وسيله ي نقليه ي عمومي بروند؟ حداد عادل زيركانه جواب

مي دهد: بالاخره استفاده ازوسيله نقليه عمومي نيز نيازمند مصرف بنزين است

بنا براين تفاوتي دراين زمينه وجود ندارد! البته آقاي حداد عادل درهمين راستا

بين نمايندگان ومردم عادي تفاوت قائل است وخود به صراحت مي فرمايد : كه

بين نمايندگان ومردم تفاوت وجود دارد!

حال چرا كابينه محمود احمدي نژاد به چنين دست ودل بازي اي دراختصاص

بنزين براي نمايند گان روي آورده جاي پرسش است؟ آيا به انتخابات هشتمين

دوره ي مجلس نزديك مي شويم وبايد زمينه براي جلب ديگران فراهم گردد؟ يا

شايد عدم ارائه گزارش برنامه چهارم توسط رئيس دولت نهم، كه ازوقت آن مد

تي گذشته وسروصداي بسياري ازنمايندگان را درآورده ؟ ويا شايدهايي ديگر؟

یکشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۶

عشق



اين همه راه رفتن

روي نگاهم

اين همه ضرب

روي كوك خسته ي اين ساز


اين ماهي ي بي شكيب

كه چنين ليز مي خورد

ازكف هردستي

نامش

به چه مي ماند


بوي كدام نسيم

به پاهايش

دويده است

شنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۶

خانه نشيني اجباري



هنوزچند روزي به شروع سال تحصيلي دانشگاه ها باقي مانده وآغازفعاليت هاي

تحصيلي واجتماعي- سياسي دانشجويان ، تا جامعه ازحالت رخوت تابستاني به در

آيد. حقيقت اين است كه تحرك دانشجويان به فضاي جامعه نشاط وجنبش خاصي

مي بخشد. هنوزچند روزي به آغازسال تحصيلي جديد دانشگاه ها باقي مانده كه

خبراخراج جمعي ازاستادان دانشگاه ها برروي آنتن مي رود. در ادامه صدور

احكام بازنشستگي هاي اجباري واخراج هاي گذشته ؛ آقايان كزازي، سمتي ،

شاهنده وبشيريه اخراج مي شوند. اساتيدي كه نه جزء مخالفان نظام مي باشند

ونه جزء متفكران دگرانديش . واين نوع برخورد نشان ازسوء ذن وكم ظرفيتي

نظام آموزشي ما دارد.

درآن زمان ، به ويژه دردوران حاكميت اصلاح طلبان نيزما شاهد چنين جارو

زدني درقلمرو نظام آموزش عالي بوديم . حال چه درسطح اساتيد دانشگاه وچه

درسطح پرسنل اداري دانشگاه؛ كه به ويژه به جرم دگرانديش بودن محروم از

هرگونه فعا ليت هايي مي شدند. انگار جزء شهروندان اين جامعه محسوب نمي

گردند. حتي به اندازه شهروند درجه دو هم براي شان اعتباري قائل نبودند. نمونه

زنده ي اين موضوع صاحب اين قلم است، كه بماند چه ها برمن گذشت! نامه من

به رئيس جمهور وقت آقاي خاتمي ، كه درروزنامه آفتاب امروز آن زمان به چاپ

رسيده بود وشرح بسيارمختصر آن چه برمن گذشته بود! متهم بودن به صراحت به

نويسنده روس بودن و... كه اگرچه پيگيري هاي من هيچ حاصلي نداشت. حتي جر

ئت اين كه دوسطر نامه به من بدهند وزنگ تعطيلي مرا دردانشگاه اعلام كنند را

نداشتند! اگرچه به نهاد رياست جمهوري درخيابان پاستور احضارشدم وبسياري

حوادث ديگر، كه سرانجامي هيچ وبه اعتباري بسيار تلخ و اندوهبارداشت!

اگرهمان زمان دولت اصلاحات نسبت به چنين برخوردهاي فراقانوني وسليقه اي

مصمم مي شد وقاطعانه جلوگيري مي كرد، امروز شايد كمترشاهد چنين اتفاقات

گسترده اي مي شديم! اتوپياي قدرت وچسبيدن به آن ، وفراموش كردن منافع مردم

دربخشي ازقدرت حاكم، سبب سازچنين اتفاقاتي بود.

جمعه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۶

باران تازه


وقتش رسيده

فرياد پرده ها

درگوش پنجره ها / نشيند


اين عقاب

كه چنين دريده چشم

بركدام ماه

خرده مي گيرد


پشت اين نگاه معطل

عرياني ي آوازي ست

چشم به راه

باراني تازه

پنجشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۶

يك گام به پس

قائم مقام حزب اعتماد ملي طي سخناني اخيرا اظهار داشت كه براي انتخابات مجلس
هشتم ، مهم ورود افراد موجه طيف موسوم به اصلاح طلبان درعرصه ي رقابت هاي
انتخاباتي ست. هدف وي ازبيان اين موضوع ، پيشگيري ازردصلاحيت كانديداهاي
اين طيف توسط شوراي نگهبان است. با توجه به سابقه موجود ردصلاحيت كانديداهاي
اين طيف درطول انتخابات پارلماني طي سالهاي گذشته .
وي تاكيد كرد كه براي انتخاب كانديداها بايد درميان افراد وگروه هايي جستجو كرد، كه
كه آن افراد ازمقبوليت برخوردار بوده ورويه اعتدالي داشته باشند.
هرچقدرفشارازسوي نهادهاي اجرايي وبه خصوص نظارتي درقلمرو برگزاري انتخابات
مختلف بيشترشود؛كه گاه به تعبيربسياري ازجريان هاي سياسي چپ ونيز برخي مسئولين
فراقانوني بوده واين فشارها ناشي ازاعمال سليقه است نه قانون؛ كه يكي ازمهمترين بحث
هايي كه زمان انتخابات ، موضوع بررسي ها وتحليل هاي جريان ها ومطبوعات قرار
مي گيرد؛ موضوع نظارت استصوابي ست؛ به جاي واكنش هاي معترضانه وانتقادي
جهت تبيين مسائلي چون ردصلاحيت ها ؛ نظارت استصوابي ؛ نحوه بررسي صلاحيتها
و... كه حتي خود دبيركل حزب اعتماد ملي به دفعات نسبت به رويه فراقانوني ردصلا
حيت ها وموضوع نظارت استصوابي؛ موضعگيري كرده ونظرمخالف خود را قاطعانه
ابراز داشته است؛ عجيب است كه چگونه به جاي بررسي ونقد روش ها ومنش هاي
موجود دراين قلمرو كه مورد اعتراض جريان اصلاح طلب مي باشد ازيك سو؛ ومعرفي
اشخاصي كه صريح ترين ،صادق ترين وقاطعانه ترين مواضع را درحوزه هاي اجرايي
دارند ازسوي ديگر؛ اين حزب جريان اصلاح طلبي را هدايت به گونه اي عقب نشيني و
اتخاذ روش نيمه منفعلانه مي نمايد، صرفا به جهت اينكه قادرباشد تعدادي ازكانديداها را
روانه مجلس نمايد! آيا هشت سال دوران اصلاحات كه هم رياست جمهوري وهم اكثريت
پارلمان دردست اصلاح طلبان بود قادر به پيشبرد اهداف خود بودند.
آقاي منتجب نيا قائم مقام حزب اعتماد ملي كه چنين توصيه هايي را مي نمايند ودرواقع
تسليم يك نوع خودسانسوري مي شوند؛ درمقابل تازه ترين موضع يكي ازمسئولان دولت
يعني آقاي سقاي بي ريا كه مشاوررئيس جمهور درامورروحانيت است ومي فرمايد،
مبادا غافل شويم وبارديگراصلاح طلبان را به مجلس بفرستيم تا چوب لاي چرخ دولت
بگذارند؛ چه خواهند گفت؟ اگرحلقه محدوديت تنگ ترشود سياست حزب اعتماد ملي
چيست؟

سه‌شنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۶

آقای حداد هرنهاد مدنی ای که آمریکایی نیست



عجیب است که ظرفیت برخی مسئولین درخصوص پدیده هایی که می تواند معرف و

منعکس کننده ی ویژگی ها ومنش مدرن ورو به توسعه یک جامعه درحال گذار باشد

وملاکی برای تمرین دمکراسی دردرون آن جامعه به حساب آید, به شدت پایین آمده و

به محض اینکه دربرابر مشکل یا مشکلاتی قرار می گیرند, دربرابر آن پدیده ها واکنش

نشان می دهند.

آقای حداد عادل که رئیس قوه ی مقننه بوده ویکی ازبزرگترین مسئولیت ها را درنظام

قدرت دراختیاردارد, اخیرا درسخنانی , نهادهای مدنی را یکی ازمسیرهایی تلقی کرده

است که مجرای ورود آمریکا بوده وبستر مناسبی است برای پیشبرد سیاست های امر

یکا , درداخل کشورهایی که توسعه نیافته هستند. کشورهایی که آمریکا طی سال های

اخیرتحت عنوان انقلاب های مخملی , فرایندهای تحولی را درآن کشورها نشانه گرفته

است. رئیس فوه ی مقننه کشورایران را نیز درتیررس این هدف آمریکا دانسته واندک

تشکل های مدنی درایران را نیزمجری برنامه های آمریکا دانسته است.

مخاطب سخنان رئیس قوه ی مقننه این استنباط را می کند که هرچقدربه زمان انتخابات

پارلمان نزدیک می شویم , گویا ظرفیت برای انتقاد منتقدین اجتماعی نظام کاهش یافته

تا حدی که چنین توجیهی درخصوص اندک تشکل های مدنی بوجود می آید.

آیا آن سوی سخنان جناب حداد عادل , که همسو با نگاه کابینه نهم بوده و نگاه مشترکی

را درعرصه اجتماع باز می تاباند , ایجاد ممنوعیت های جدید برای منتقدین نیست ؟

با این توجیه چه تصویری ازحوزه ی عملکرد دولت درعرصه ی اجتماع به نمایش

گذاشته می شود ؟ آن هم ازسوی رئیس قوه ی مقننه که مروری بربرخی از اصول آن

کاملا نافی این دیدگاه می باشد.

هنوزمخالفت برخی مسئولین وجمع زیادی ازنمایندگان درارتباط با تعطیلی نشریات ,

سایت ها وبرخورد با دانش جویان , ازیادها نرفته است. خوب بود آقای حداد عادل

کمی هم پیگیر مواردی می شدند که اخیرا درنامه های نمایندگان درخصوص تعطیلی

نشریات , برخورد با نویسندگان ودانش جویان منعکس شده است. گمان نکنم این

پیگیری چندان بی ارتباط با وظایف نمایندگی ایشان بوده باشد.



پنجشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۶

ماهي بي تاب



هيچ بويي ازدهانم

اين پرده هاي مكدررا

شاد نمي كند


اين حرف ها كه مي آيند

تا جويده شدن / هنوز

پلك ها سنگين اند

واين ماهي بي تاب

كه ليزمي خورد

ازدهان من

تا آب

تنهائي اش را

شست وشو دهد


پائين تر

نه ساحلي

براي پرسه زدن

سه‌شنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۶

پنجشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۶

قناري خسته



جهان

پشت صداي من

صداي تو

دست دراز مي كند

اين قناري خسته را


پشت پنجره

اين خيابان

شكل ديواراست

وچشم هاي ازحدقه درآمده

كدام بوسه را

درصليب تنهائي شان

پاس مي دهند

چهارشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۶

هفده مرداد



براشك هاي تان

درنگ مي كنم

هفده بار

هفتصد

.../هفت هزاربار


ورق مي زنم

گام هاي مانده براي پيمودن را

درخيزهاي مهربان تان

ماتم گرفته است

تيتراول خبر

وسطرها را

رمقي براي رفتن نيست

سه‌شنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۶


نام كتاب – به كي سلام كنم؟
نويسنده – سيمين دانشور
ناشر – انتشارات خوارزمي


به سوي روايت هاي نو


مجموعه داستان(( به كي سلام كنم؟)) سيمين دانشورمتشكل ازده داستان

است. داستان هايي كه برخي مشخصه هاي مشترك بين آنها هم به جهت

ساختارروايي وشخصيت پردازي وهم به جهت نوع رويكرد نويسنده به

جامعه وفرهنگ، آنها را دركنارهم قرارمي دهد. درعين حال وجود بر

خي عناصرو تكنيك هاي نو درمنش وظرفيت روايي داستان دربعضي

ازداستان هاي كتاب، اين مجموعه را ازويژگي متمايزكننده اي درميان

كتاب هاي داستان با توجه به زمان نگارش آن، برخوردار مي سازد.

وقوف نويسنده بر اوضاع اجتماعي جامعه ايران به لحاظ اخلاقي ،

سلوك رفتاري، آداب ورسم ها، مناسبات بينافردي و ... سبب گرديده تا

وي درانتخاب تم داستان وگسترش طرحي كه به ابعاد زندگي اجتماعي

- فرهنگي مي پردازد؛ توانائي متعهدانه اي را ازخود نشان دهد. ازحا

شيه روي ها وحاشيه پردازي هاي بي مورد درسيردرونمايه داستانهاي

مجموعه پرهيزنمايد ومخاطب را به سمت كشف خصلت ها وويژگيهاي

آن سوي رويدادهاي روايت شده هدايت كند.

تلاش نويسنده معطوف به عمل وكنش شخصيت هاي اين مجموعه است

تا مخاطب درخوانش خود، براي شكل دهي به فهم خود وتدوين اثر، به

مشاركت با نويسنده ي آن همت گمارد. درواقع يكي ازتوانائي هاي ارز

شمند نويسنده دراين مجموعه، كه به نظرراقم اين سطورقابل تاكيد است

رويكرد نويسنده درداستان ها، به فرايند تحول جامعه است. چه آن زمان

كه طرح داستاني وي درروستا وآبادي مي گذرد؛ وچه آن زمان كه به

ژرفكاوي مناسبات زندگي روزمره شهري مي پردازد.

نگاه وي به فرايند تحول درداستان ها دردوسوبربنياد موازنه اي خلاق

انجام مي شود. اگرچه داستان هاي اين مجموعه بطوركامل بربستراين

موازنه حركت نمي كنند. اما نكته به ياد ماندني دردوسوي برخي داستان

ها كه ازآن ياد كرديم؛ توجه ونگاه نويسنده به سلوك رفتاري واخلاقي ،

منش وعملكرد شخصيتي درروابط بينافردي واجتماعي شان، كنش هاي

عملي وباورهايي كه بنيان اين كنش ها مي باشند و... است ازيك سو؛ و

شناخت وآگاهي ازظرفيت هاي بديعي وتكنيكي داستان ازسوي ديگرمي

باشد. به گونه اي كه اين مجموعه تركيبي ازمنش هاي متفاوت روايتي

را درساختارخود جاي داده است.

توجه ورويكرد انتخابي اي كه درفرايند گسترش داستان ها، نويسنده به

آن متكي است، سوگيري داستان ها را به سمت نگاه مدرن درقلمرودا

ستان نويسي نشان مي دهد. به ويژه استفاده ازظرفيت هاي روايي دا

ستان، اين مشخصه را بيشتربازمي تاباند.

داستان هاي (( تيله شكسته))، (( چشم خفته))، (( به كي سلام كنم))،

(( يك سرويك بالين)) و (( سوترا)) ازاين جهت درخورتوجه هستند.

داستان (( تيله شكسته)) اززاويه ديد يكي ازاشخاص داستان، به رصد

رويداد ها مي نشيند وفضاي داستان را گسترش ني دهد. يكي ازخصو

صيات مدرن روايتي اين داستان، تركيب متداخل روايت هاي بيروني

داستان ازيك سو ومنش ذهني روايت ازسوي ديگراست. راوي كه به

صحنه پردازي داستان سرگرم است، با توجه به سن وسال وبافت مو

قعيتي درونمايه؛ روايتگرآرزوهاي ابتدايي، كودكانه وكوچك خود است؛

كه دوگونه روايت را به هم مي آميزد. تلاش خانم دانشور به جهت

ظرفيتي كه به ساختار روايي اين داستان مي بخشد، قابل تحسين

است. نشانه ها دررفتار وديالوگ ها وبرخي كلماتي كه بيان مي شود؛

تجربه هاي سنتي ومدرن را دركنارهم درپروسه فراروي به سمت مدر

نيسم نشان مي دهد.

وقتي كه اززبان راوي مي شنويم


به عوض(( كندن)) مي گفتند (( حفاري)) ص20


يا عده اي ازباستان شناسان كه براي حفاري آمده بودند، با فرهنگ و

آداب خودشان، كه درواقع حاصل نمادهاي مدرنييت بودند؛ وقتي راوي

داستان با آنها مواجه مي شود ومشاهده مي كند كه تعدادي ازآنها خانم ها

يي هستند كه كت وشلوارپوشيده اند و... مي گويد


بعدها فهميدم كه دوره ظهورحضرت نزديك است ص21


كاربرد زبان گفتاري راوي،كه گاه امروزي ست به گونه اي با تجربه ي

سنتي وي تلفيق يافته وبرهم منطبق مي گردد ودرفرايند عمل به آگاهي

او درمي آيد؛ كه چنين ساختارآگاهي اي را فراهم آوردن، توانايي ومعر

فت هنري مدرن نويسنده را به نمايش مي گذارد.

درونمايه اين داستان بازتاب يك روند تقابل وتعامل بين دوگونه سنت،

فكر،فرهنگ ومنش رفتاري ست.وازاينجاست كه مخاطب دراين داستان

فراروي ازسنت به مدرنييت را به حوزه ي آگاهي خود منتقل مي كند.

برخورداري اين داستان ازچاشني طنز مانند يكي دو داستان ديگركتاب،

لذت خواندن را براي خواننده افزايش مي دهد.

سايرداستان هايي كه به موازات ((تيله شكسته)) ازآن ها نام بردم، هر

يك به دليل منش روايتي شان، انعكاس كوشش نويسنده دررا ستاي فهم

مدرن ازموقعيت داستان است.

(( يك سرويك بالين)) بربنياد سرنوشت زنان درجامعه اي كه ازكمترين

حقوق برخوردارند، شكل مي گيرد. مناسبات بين زنان محورروايت دا

ستان است. مشخصه روايتي اين داستان، قصه درقصه گويي آن است.

(( چشم خفته)) برمبناي دو تك گويي استوارمي گردد، كه حجم بيشتر

داستان را به خود اختصاص مي دهد. پاساژ آخرداستان با ديالوگ ميان

دوراوي به پايان مي رسد. كل اين داستان بيانگرفرهنگ ومنش ريا و

دوگانگي شخصيتي درزندگي است. نويسنده به گزارش وتوصيف چنين

درونمايه اي نمي پردازد. تلاش دانشور معطوف به كنش راويان است

كه مخاطب ازوراي آن به شناخت ماهيت مناسبات پنهان شده درآن

سوي عمل شان، پي مي برد.

(( به كي سلام كنم)) روايت هاي پراكنده، نامنسجم وفاقد انتظام كوكب

سلطان است، ازطريق نقب به خاطره هاي دورونزديكش. اگرچه نو

يسنده نيزگاه براي چينش تمهيدات روايي كوكب سلطان حضورمي يابد

وي مي توانست براي جلوگيري ازخستگي خاطرخواننده، ازانبوهي روا

يت هاي پراكنده ي كوكب سلطان درچارچوب حفظ ويژگي هاي يك دا

ستان كوتاه، اندكي بكاهد.

(( سوترا)) كه آخرين داستان كتاب است؛ ازساختارمحكم بيان ولحن

روايي درگسترش فضاي داستان برخورداراست. ناخدا عبدل شخصيت

اصلي داستان است. دركنش روايتي وي ما به باورداشت هاوعلائم و

اسطوره هاي مردمي برمي خوريم، كه دراسامي وتركيب ها بيان شده

است.كه نماد وسمبل پديده هايي موهوم هستند،كه ريشه درذهنيات قومي

شان دارد. بافت روايي داستان كه بطورعمده درتك گويي ناخدا عبدل،

موجب گسترش فضاي داستان مي گردد؛ سلختارداستان را علاوه بر

كاركرد نماد شناسانه ومردم شناسانه آن به جهت درونمايه، به سمت

منش روايتي مدرن هدايت مي كند.

تك گويي ناخدا عبدل ازيك سو وگسترش فضاي داستان بربنياد كنش

روان شناختي اين روايت ازسوي ديگر، برتوانايي ساختارمدرن دا

ستان افزوده است.

يكي ازمشخصه هاي داستان مدرن، حتي اگر اززاويه ي يد سوم شخص

يا داناي كل روايت شود، كه البته درداستان هاي مدرن ظرفيت هاي روا

يي داستان بيشتر معطوف به زواياي ديد دروني – تك گويي ذهني ، اول

شخص و... - مي باشد، تاكيد وتوجه نويسنده بردنياي ذهني وكشف

ژرفاي دروني وروحي قهرمان ها واشخاص داستان است. درداستانهاي

مدرن روان – محوري يكي ازمؤلفه هاي اساسي درشناخت اين گونه

داستاني ست.

سيمين دانشوردربرخي ازداستان هاي مجموعه ي (( به كي سلام كنم؟))

نگاه وتلاش خودرا معطوف به بازآفريني داستان درشكلي كرده است،

كه حاصل آن تجربه هاي نوين درفرايند نوشتن با تكيه برزيبايي شناسي

مدرن بوده است.

یکشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۶

كدام صدا



چقدراين كلمات

تنهايند

اين آينه ي شكسته

سروصورت اين حرف ها را / خونين

چرا مي كند


نمي توانم

برحيات شعرها

نيمكتي حتي / بگذارم

سربه بيايان

با كدام / صدا

جمعه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۶




ديداربا سايه


خانه ي فرهنگ گيلان، روز پنجشنبه شاهد حضورشاعر معاصرايران هوشنگ ابتهاج بود، درواقع ايشان به زادگاه خود آمده بودند و

گويا درفرصت كوتاهي كه داشتند، ديداري هم با جمعي ازدوستان شاعرونويسنده داشتند . عليرضا پنجه اي دوست شاعرمن ،تلفني به

من اطلاع داده ودعوت به حضورم كرد ، كه متشكرم . عكسها ي بالامربوط به آن جلسه مي باشد

پنجشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۶










اندرباب ارائه خدمات شهري


آقاي رئيس جمهور


عكس هاي اين پست را كه ملاحظه مي كنيد، قديمي نيست، متعلق به

امسال وسال گذشته است. ابتدا مي خواستم بدون شرح منتشرش كنم،

اما ترجيح دادم، اين توضيح را برآن بيافزايم. گفتم حال كه مرا ازنان

خوردن انداخته اند، آن هم پس ازسال ها كاروتجربه اندوختن دردانش

گاه ، وشايسته تران را به جاي من به كارگمارده اند، شايد اين عكس ها

كه شايستگي مديران خدمات شهري را نشان مي دهد، كه چقدروقت
صرف بازرسي هاي امورخدمات متعلقه را مي نمايند. آقاي رئيس جمهور

را خوش آيد وجايزه اي نفيس را شامل حال ما گرداند.خلاصه زندگي خيلي

سخت است . به ويژه براي آدم بيكار،كه غم عالم را بردوش مي كشد

آقاي رئيس جمهور

اين عكس ها همه ازيك نقطه برداشته شده است.درمركزشهرومركزاستان

الف – تيربرق روشنايي، كه بدون شرح وتوضيح، خودش با شما سخن

مي گويد

ب – لوله ي علمك گاز، كه بي نياز ازهرگونه توصيف وتفسيرمي باشد

پ – روكش آسفالت، كه براي درست كردن ابروي يار، چشم اورا كور

كرده وگذاشته ورفته اند.

یکشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۶

گريه هاي پير



اين ساعت

كه ديرزماني ست

خنده هاي مرا

زنگ مي زند


برآينه ها

تامل مكن

كه رد باد

حرف هاي ناگفته را

خاموش مي كند


ازخنده هاي گيج

تا گريه هاي پير

اين مسافت بي پايان

پنجشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۶

اين ملودرام بي انتها


ماجراي سهميه بندي بنزين گويا هردم، داستاني تازه را مي آغازد. در

ميان بلبشوي نظرات مختلفي كه دراين خصوص داده مي شود ازيك سو

وپافشاري دولت برتصميم خود درخصوص نحوه اجراي پروژه سهميه

بندي ازسوي ديگر،درزندگي روزمره مردم، كه بي واسطه ترين ارتباط

را با روزمره گي ها دارند، برخلاف برج عاج نشينان وآناني كه تنهانام

مردم را يدك كش مي كنند براي روزهاي مباداي شان؛ واقعيت ها در

اوضاع جاري به گونه اي ديگرمي گذرد.

دوستي تعريف مي كرد كه، درروزهاي آغازين سهميه بندي بنزين، كا

رت سوخت خود را گم كرده بود. درتاريخ ششم ماه براي ابطال آن به

اداره مربوطه مراجعه نموده وبا دريافت يكصد هزارريال ازوي نسبت

به ابطال آن كارت اقدام مي نمايند. مي گفت كه ازآن تاريخ ازبنزين آزاد

استفاده مي نمايد. وهرليترپنج هزارريال سرداخت مي كند. وازمن خوا

ست كه هروقت دچاركمبود بنزين شدم، به راحتي ليتري پانصد توماني

تهيه ميشود. نكته جالب تر اين بود كه مي گفت ، درتاريخ سيزدهم همين

ماه براي دريافت پرينت تراكنش كارت ابطال شده درتاريخ ششم ماه به

اداره مربوطه رفتم، وپساز دريافت برگ پرينت با كمال تعجب وحيرت

مشاهده كرده كه ازكارت سوخت من هنوزبنزين دريافت مي شود. معني

اين بود كه كارت سوخت من، بادريافت مبلغ ده هزارتومان ازمن هنوز

باطل نشده است. تازه ده هزارتومان ديگرهم براي كارت المثني ازمن

دريافت كردند، كه بعدازگذشته چندين روز، هنوزبه دست من نرسيده

است. حيران برگشتم ونمي دانم چه كنم.

آري اين هم يكي ازصفحات كتاب سهميه بندي ست، كه صفحات بعدي

آن يقينا درآينده خوانده خواهد شد.

سه‌شنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۶

ملودرام بنزين



حدود بيست روز ازسهميه ي بنزين توسط دولت نهم مي گذرد. دراين

مدت شاهد واكنش هاي متفاوت ازسوي قشرهاي مختلف جامعه بوديم

هدف كابينه احمدي نژاد ازاجراي اين سياست، صرفه جويي درمصرف

بنزين وحذف واردات آن كه رقمي بيش ازپنج ميليارد دلاررا درسال به

خود اختصاص مي دهد ازيكسو، ونيزسامان بخشي به نحوه استفاده آن

وكاهش آلودگي محيط زيست ازسوي ديگربوده است. بررسي نحوه ي

سهميه بندي بنزين هم، سبب اعتراض گروه هاي مختلفي شده، كه از

خودروهاي متفاوتي استفاده مي كنند.

درطول اين بيست روزگذشته، نگاه به عملكرد دولت درسامان بخشيدن

به مصرف اين انرژي، به ملودرامي شبيه گرديده، كه مردم را به تما

شاي اين نمايش نشانده است. قاچاق سوخت ازيك سو، خريد وفروش كا

رت سوخت ازسوي ديگر، دزديده شدن كارت هاي سوخت ازمراكز

توزيع كننده مانند اداره پست ازطرف ديگر، همچنين نوع سهميه بندي

غيراصولي كه منجربه فروش بنزين ازسوي صاحب خودروگرديده و

درآمد بيشتر وي را با استهلاك كمترخودرو درپي خواهد داشت. مانند

خودروي تاكسي، كه راننده خودروبخشي ازبنزين سهميه ي خودرا كه

هشتصد ليتردرماه مي باشد، فروخته وبه جاي مسافركشي، استراحت

مي كند.اين مسئله باعث شد تا مسئولين مربوطه اعلام نمايند كه بررسي

هايي را براي كنترل اين موضوع درسطح شهر،توسط بازرس ها انجام

خواهند داد وبا متخلفين برخود قانوني خواهند كرد. برخوردشان هم به

اين قرار است كه كارت سوخت شان باطل وپروانه ي تاكسي راني آنها

هم ابطال مي گردد. درواقع دورتسلسلي كه دولت براي مردم ايجاد نمو

ده وهدفش را به سامان رساندن اعلام مي نمايد. معلوم نيست اين همه

بازرس براي كنترل تاكسي ها چگونه تامين خواهد شد؟تازه اگربرخورد

انضباطي با رانندگان خاطي به شرحي كه گذشت، صورت گيرد، جواب

زن وفرزند آنان راكه خواهد داد؟ با اعتراض هاي شان چگونه برخورد

خواهد شد؟

ماجراي سهميه بندي هم يك ملودرام ديدني ست

یکشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۶

دريغا



سوداي هم بال شدن

درآوازي يكسره

دريغا

آهي كه / دريغ مي شود


صداهاي جهان را

به پاي كوچه ها بخشيدم

وپنجره هاي نمناك

پرده كشيدند

دريغا

چشم هاي عاشق

درنگاه بي عصب شان