یکشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۶

مونالیزا با چشم های عریانت


نمی دانم توفان می وزید
یا زلزله آوار شد
بر چشم و دهان مان
هنگامی که
نگاه عریانت
تیراژ وسیع افسردگی بود و
بشکه بشکه عرق سگی
در رگ های قرن بیست و یک
نمی توانست چخماق حنجره را
خواب کند

مونالیزای کوچک غمگین
دختر کلمات بی قرار
تو از میان من گذشتی
با غربت بی پایانت
بر آسمان سیاه تو/ حتی
ستاره ای نمی گذشت

دست هایم اکنون
دنبال گلی می گردد
برای گوشه های نگاهت
تا شاعران
در تاریک ترین ایستگاه جهان
کوک کنند
آوازی دوباره را
در امتداد موافق دستانت


مسعود بیزارگیتی


سه‌شنبه، تیر ۱۳، ۱۳۹۶

از منظر روایت ها


عنصر شخصیت یکی از مولفه ها و عناصر سازنده و شکل دهنده ی متن داستانی ست.

در اجرای متن داستانی پست مدرن، شخصیت بسیار سیال است. نمی توان به آن اعتماد

کرد. همچون ماهی در دست لغزنده است. باورهای متکثر؛ کنش های متفاوت و متضاد؛

رویاهای بی پایان و کابوس وار، حیات شخصی وی را آکنده می کند. هستی شناسی

داستان پست مدرن، مبین بحران هویت وی می باشد. این بحران ریشه در باورهای ذهنی

و رویاهای پر از کابوس وی دارد. جهان ذهنی وی که اساس شخصیت او نیز هست، تکه

تکه بوده و مرکب از حیات انسانی-شیئی-حیوانی ست.

از این جهت در داستان پست مدرن می توان مولفه هایی را استخراج کرد که مشترک با

پدیده ی منش اسکیزوفرنیک در ادبیات روانپزشکی است.

گسیختگی در زبان و لحن؛ در روایت گری؛ در مقوله ی تفکر و آگاهی؛ در قلمرو هیجان و

عواطف و همچنین مقوله ی رفتار و کنش های انسانی، آن نقاط مشترکی است که عنصر

شخصیت در داستان پسامدرن را در کنار پدیده ی شخصیت اسکیزوفرنیک در ادبیات روان

پزشکی قرار می دهد.

               از کتاب:(( از منظر روایت ها))-مسعود بیزارگیتی-ص147و148