دوشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۹۹

با تلنگر نگاره ‎ها


و گاهی عشق

در قرار عقربه هاست

وقتی که جنگل

نت های سکوتش را

در خطوط تنهایی مان سبز می کند

 

ردی می ماند و

خاطره ای عمیق

وقتی افق

در دوردست نگاهت

رویاهای فردایت را

نقاشی می کند

 

کلمه به کلمه

نگاره های جهان در خیال

هنگامی که آغوش بی نهایت شب

تلنگر آواهاست


رویا


شب

که پاورچین پاورچین

ولو می شود

روی خیالت

نگاهت میزان به میزان روی سقف

طرح جهانی را پشت کلیدهایش

ذخیره می کند

 

در چشم های تو پرستویی منتظر

بال هایش را

به میعاد جنگل و رویا

پرواز می دهد

 

اینک سفر

گام های مرا

در موج های بلند

دریایی می کند


خاورمیانه


1

خاورمیانه درد می کشد

با بوی نفت و باروت

خلیج فارس

روی عقربه های متلاطم

به زایمانش می اندیشد

 

آب می شوم

قطره به محال

روی لبان چروکیده بر غیزانیه

غلتان میان حروف و موعظه

((آب از سر و کول مان اگر بگذرد))

شرحه شرحه می سوزد

و رد رگانم

نیلوفر ترانه ای می شود

ستون فقرات فردا را

 

2

(( دا دا دا داااا...م ))

و خاورمیانه

همین نت های کوتاه و بلند فریادی ست

که درخت های شهر را

در خیابان های بی افق

عزادار می کند

 

(( دا دا دا داااا...م ))

ماه بر گیسوان تو می نشیند

تا هر پنجره

لحن تازه ای باشد

بر رد هر عبور

و لبخندی

بر ارتفاع هر شلیک

جوانه زند

 

ققنوس که صدایش

نت های چهار فصل را

میزان به میزان

                  تعبیه می کند

(( دا دا دا داااا...م ))

فرصت لب ها را

در پیاده روی جاده ها

به بلوغ بوسه ها می برد


3

فرقی نمی کند

خرداد یا ژوئن

سطرها در بهار

روی هر سرزمینی

رنگ و بوی واحدی دارند

و نت های زرین شان

میزان جاده ها را

در کلید تازه ای تنظیم می کند

 

شبحی از فراز آسمان

پهلوی ابرها را می شکافد

هاشور می زند

روی نفت خاورمیانه

ادکلن های کاخ سفید

بی نقاب می شوند

خاک

در دهان دنیا

نفسی دوباره می کشد

 

بر سینه های جوان

کلماتی نو جوانه می زند

و در مجال رویا و افق

نگاه ها احیاء می شوند

و شاعران

در نجابت صدای شان

وضع حمل می کنند

صراحت زخم های بی شکیب را




چامه در زیستن


استادهام

با خطبهای بلند

روبروی نگاهت

رغمارغم غربت تنهایی

 

نتهای صلح جهان

گوشه گوشهی آوازش

از امتداد لبانت

شمایل فردا را

در بوسههای مکرر

                      کش میدهد

 

میلاد جهان

میعاد چشمهای تو و

راز ستارههاست

و شانههایت

عاشقانهترین چکامهی رفتن

در حریر کلماتم


به وقت حضور


گل میدهی به وقت پاییز

معجزهی شکفتن

در ساعت حرمان

و به وقت نومیدی

فروتنی نگاهت

بر کلماتم

جاری میشود

 

در آن سوی افق هم

بنفشهی آوازت

لحظهها را

احضار میکند

و انگشتانم

صراحت بیلهجهی عشق میشود

 

دریا

در آینهی رفتارت

دل از موج میکند