سه‌شنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۹۱

(( ثبت در تاریخ ))



عجیب است که در جامعه ای زندگی می کنیم که  سازمان ها و اداره ها و... هیچ اعتبار و ارزشی برای همین قانون نیم بند موجود  قائل نیستند و بدترین نوع نقض حقوق شهروندی را در خصوص شهروندان اعمال می کنند (طبیعی ست وقتی که مشاهده می کنند بی بند و باری ها و دزدی ها و قانون گریزی ها را...). زمانی که در دانشگاه پذیرفته شدم برای تحصیل ، مانع ادامه تحصیلم شدند . زمانی که در دانشگاه اشتغال به کار یافتم ، حراست و گزینش و .... دست به دست هم دادند تا بعد از سال ها کار تنها با ( دو سطر ) نامه به دلیل سوابق فرهنگی...کمترین حقوق اجتماعی مرا سلب کرده و اخراجم کنند. بازخورد سالها پیگیری و شکایت من از نهاد ریاست جمهوری گرفته تا وزارت فرهنگ و آموزش عالی ، نقض بیش از پیش حقوق شهروندی صاحب این قلم بوده!
آخرین حرکتم جهت دفاع و کسب حقوق شهروندی ام ، شکایت بردن نزد دیوان (عدالت) اداری بود؛ که پس از نزدیک به یک سال رسیدگی به پرونده من ؛ از کنار مضمون اصلی شکایتم (که اخراج از دانشگاه پیام نور و بازگشت به کار بود ) به راحتی می گذرند و تنها دانشگاه را محکوم به پرداخت سنواتم می کنند. نفوذ در رای دیوان تا کجا؟!
(( این هم شماره پیگیری دادنامه دیوان 9009970900101187))
  نکته ی جالب این که دانشگاه پیام نور هیچ وقعی هم به حکم این دادگاه نمی نهد و همچنان به ترکتازی ( بی اعتنایی به قانون نیم بند شان...) خود ادامه می دهد...
 آیا اینها در ( دادگاه وجدان بشری ) چه پاسخی خواهند داشت؟!

یکشنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۹۱


چه می داند درخت
جدا که می شوی / پر شکیب
و مویه ی سنگین شاخه ای و
تنهایی با وقار رفتن ات

تا به خود آیی
سطرهای بی دریغ
لب های ناگزیری عاشقان را
در بوسه های ممتد
بدرقه می کنند
تبعیدی رویای ام
و عشق / گویی
خاطره ای ست
تا انگشت های نمناکم
چهار فصل را
در حجم بی قرارش
تاراج کند

رها می شوم
با گیسوانی پریشیده
در خش خش پائیز
که عطر موزون حنجره ام را
در ارتفاع آسمان
می گسترد

بر دهانم
زخمی ست
که عصرهای به راه مانده
در شکوه خاموش شان
پایکوبی می کنند

این بیابان
به کدام جاده ی دلفریب
نگاه مرا
زینت می دهد