جمعه، مهر ۰۸، ۱۴۰۱

 

‏پاییز می‌آید

و آوازهای رنگینش

بر استوای خونین دهان زنان

عصب می‌گشاید


نیکا باشد

یا ژینای زندگی

و یا دختران به خون نشسته‌ی کابل

فرقی نمی‌کند


زمین

بر گسترای زندگی

نطفه در خنکای دستان دختران دارد

و سپیده‌‌دمان

           آوازی‌ست 

برآمده از جنبش لبانی

تا نام زن

هجاهای متبرک آن باشد


دوشنبه، مهر ۰۴، ۱۴۰۱

 

‏بر سردابه‌ی این سرزمین

اینک زنی‌ست

که آزادی را

بر اجتماع دوستت دارم‌ها

صیقل می‌زند


و بر آشوب گیسویش

پر می‌کشند

پرندگان جوانی

انا الحق گویان

ترجیع نبض حرکت دست‌ها


و چشم‌هایش

دو فانوس روشن تاریکی

در مکاشفه‌ی ماه و

الفبای عاشقی

در لحظه‌های معلق امیدهای ما


#مهسا_امینی

www.bizargiti.com


 

برای قامت آوازت

و استواری یک یقین

که انسان

حماسه‌ی زندگی‌ست


برای خاطر آرام گرفتن

در فاصله‌ی میان دو پلکت

و لهجه‌ی صدایی

که با رایحه‌ی شمالی‌ترین جنگل خاموش 

و شبنمی منتشر بر برگ

در گلوی شب

جار می‌زند


در پس جداره‌ی این جهان

چه می‌گذرد

که غرور فاصله‌ها

نمی‌شکند

تا صورت زیبایی

‏بر سینه‌ی عاشقان جوان

فشرده شود


دریغا الفبای پاییز

که با بوی آتش و خون

رنگ ارغوان گرفت

و چشم‌های نمناک زنان

بی‌کفش و بی‌کلاه

سرگشته در تلاطم حادثه

چیزی شبیه آرزوهای منتظر


خط به خط سوز می‌کشد

تپش‌های قلبم

برای آن که

از دوستت دارم‌ها

کلیدی بسازد

برای دستانت 


 

‏گویی که عقربه‌های شهر

با بوی تند فلزها و دودها

به سمت فردا

نفس می‌کشند


چرا که خیابان و

میدان و

هر محله‌ کنون

با راز چشم‌های سوخته آشناست


نیمه‌‌ شب است و

مادران مضطرب

از پشت پنجره

انتظار می‌کشند:


-بر می‌گردد آیا

فرزند نوجوان من

یا آغشته‌ پیرهنش باز

به بوی آتش و خون

در این زمان


 

امشب عزیزم 

اگر نسرایم

برای موج‌های اشک‌آلود

بر جاده‌های این سرزمین غم‌زده 

که رنگ ارغوان دارد


فردا سرافکنده

باید بگریم

برای تو


من

به رنگ صدایت

می‌دهم به دستها 

پرچم شعر امید را


از آستان رنج تو

                     می‌زنم

روی دیوار جاده‌ها

نقش سپید را


همراه شو

محبوب من

وقت است بسرایم

برای ژینا

-که زندگی‌ست-

شعر جدید را


اکنون زمان خیابان و

                        لب‌ها و 

                            دست‌هاست


اکنون که چشم‌ها

شعله‌ور از رنج زندگی‌ست

من

با دست‌های جوان تو

خواهم کشید

در سرزمین شعر

‏نفش و نگار هزار آرزوی پاک


مغرور رویای نام توام

ولی

از کشتزار عشق‌مان

هر بامداد

طلوع می‌کنم

با بوسه‌های تازه

بر سر سرو جوان‌مان


اکنون

طلوع تازه‌ی آهنگ‌هاست

که می‌نشیند

روی لبان مان


#مهسا_امینی

www.bizargiti.com