چهارشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۱

بهار

بی پروا می شوم
در کلامی تازه
خاطرم را
به باد می دهم
و نخستین نگاهم
به بهار می رسد

علف ها و
در ختان
ستاره ها و
...آسمان
به قدم هات
رشک می برند

کمی این سو تر بیا
سایه بیافکن
این سطرها
بی قرار تو اند

گوجه فرنگی

به رویا می برم
هستی گوجه فرنگی را
در عشقبازی طولانی
با هجاهای رنگینش

نه یارانه
نه
خوان خوشبوی نفت

شب / در می رسد
 با خیال مضطرب بامداد
و روز
بر شکیبایی لهجه هامان
تفاُل می زند