گريه هاي پير
اين ساعت
كه ديرزماني ست
خنده هاي مرا
زنگ مي زند
برآينه ها
تامل مكن
كه رد باد
حرف هاي ناگفته را
خاموش مي كند
ازخنده هاي گيج
تا گريه هاي پير
اين مسافت بي پايان
اين ساعت
كه ديرزماني ست
خنده هاي مرا
زنگ مي زند
برآينه ها
تامل مكن
كه رد باد
حرف هاي ناگفته را
خاموش مي كند
ازخنده هاي گيج
تا گريه هاي پير
اين مسافت بي پايان
۴ نظر:
شعري كه با زبان ايماژيك خود، زندكي
ومعرفت را به زيبايي وصل مي كند
عالي بود
سلام
استاد، با خواندن اين شعروتاثري كه
دست داد، اشك هاي من چون برگ هاي
پاييزي بر زمين ريخت
سلام
تغييرات كاملا جدي درزبان شعرتان به وجود آورده ايد. چه به لحاظ مفردات دركاربردشان و چه به لحاظ ساختمان نحوي
زبان . واين منحني انطباقي آثارتان را
با موقعيت كنوني شعرمعاصرنشان مي دهد
تمام لبخندها ازسر گيجي ست
ارسال یک نظر