(بانوهيپاتي (شهيد راه دانش
سيرتاريخ پرپيچ وخم وهمراه با فرازونشيب است . پراست ازتناقض ها وتنوعات.
مادرتاريخ حوادث ووقايع بسياري را در دامن خود پرورانده است . رويدادهايي كه
گاه بنيان سازتمدن هايي فرهيخته بوده ؛ وگاه نيز سدي درمقابل حركت تكاملي تاريخ
ودراين فرايند جان فرسا ، كه سمت تحول را درتاريخ پي مي گرفت ، زنان ومردان
دوشا دوش هم ، درعرصه هاي مختلف مي رزميدند . چه باك ، اگرمرگ است ؛
يكسان براي هردوجنس خواهد بود ؛ وگرزندگي ، آن نيزبراي هردو .
وتاريخ قهرمان هاي بيشماري را ازآن دست كه جان برسرجانان نهاده اند به خود
ديده است .
درتاريخ ازبانو هيپا تي رياضيدان وعالم فلسفه ياد شده است. يكي ازقهرماناني كه
جان برسرعقايد وآرا خود نهاده بود . بانو هيپاتي درسال 370 ميلادي درخانواده اي
رياضيدان زاده شد . با استعداد فوق العاده اي كه داشت درفراگيري اين علم كوشيد و
به عنوان مشهورترين رياضيدان زن درميان دانشمندان يونان باستان ازيك سو ونيز
نخستين رياضيدان زن ازسوي ديگرشناخته شد. بانو هيپاتي علاوه بررياضيات به
فلسفه نيزمي پرداخت . اوپيرو افلاطون بود وفعالانه نظريه ها وعقايد نئوافلاطونيان
را تبليغ مي كرد. به جهت كارومطالعه گسترده در فلسفه ، كه حاصل نبوغ گسترده
وي بود ، دراسكندريه ي آن زمان كرسي فلسفه را به وي پيشنهاد كردند . مقامي كه
فقط به مردان تعلق داشت . علاوه برمطالعه وتحقيق دررشته هاي دانش وفلسفه، وي
فعالانه درامورشهري نيزمشاركت مي جست . درسخنراني ها ، سخنان بانو هيپاتي
چنان ازفصاحت وبلاغت برخوردار بود ، كه مردم درخيابان ،كنارساختمان ، براي
شنيدن سخنانش ازدحام مي كردند . وحتي ازشهرها وكشورها براي شنبدن سخنان و
آرا ء اوبه اسكندريه مي آمدند.
اما اقتدار وتسلط كليساي آن زمان برفضاي اجتماعي ومخالفت ورزي با هرگونه
پيشرفت وتحول علمي ازيك سو ، وجهالت وناداني بخش زيادي ازمردم آن روزگار
ازسوي ديگر،هميشه تهديدي براي پيشرفت دانش وفرهنگ بود. بانو هيپاتي نيزدر
همين فضاي اجتماعي مي بايست اهتمام به دانش وبينش خود مي كرد. بديهي ست
كه دراين شرايط وي نمي توانست ازگزند قشريون مذهبي ، كه همواره تحت عنوان
بي ايماني براي انديشمندان پرونده مي ساختند ، دوربماند . همين بود كه دريكي از
روزهاي ماه مارس 415 ميلادي ، هنگامي كه وي ازكتابخانه مركزي اسكندريه
بازمي گشت ، انبوهي ازجمعيت خشمگين وخرافاتي كه خون درچشمانشان موج
مي زد وتوسط كليسا تحريك شده بودند ، وي را ازدرشكه اش بيرن كشيده وبه طرف
كليساي كساريون كشاندند . ابتدا دستان پرتوان وي را كه همواره بدان وسيله به ساده
كردن وهمه فهم كردن رياضيات مي پرداخت ، شكستند .سپس بدنش را زير ضربات
سخت خرد كرده ، لباسش را پاره پاره كردند . وزان پس نوبت به چاقوهاي صدفي
جهالت وبي خردي رسيد ، تابدان وسيله پوست تنش را بكنند . ودرپايان جسد بي جان
اين نماد مقاومت درراه اعتلائ دانش وبينش را برروي خرمني ازحقارت ، دنائت و
تعصب كورمذهبي كليساي آن زمان سوزاندند .
آري ، دريكي ازروزهاي بهاري 415 ميلادي اين بانوي دانشمند را كشتند . واين
كارازسوي مردماني صورت گرفت كه نماد جهالت وناداني درآن زمان بودند واز
سربي خردي ، توسط سراسقف اسكندريه ، سيريل تحريك به اين كارشده بودند .
تاريخ هرگز چنين چهره هايي را ازياد نخواهد برد .
اگرچه كليساي مسيحي بسياركوشيد تا اين ننگ سراسقف سيريل را پاك نمايد . اما
خاطره ي اين شهيد راه دانش ، همواره چراغي ست فرا راه دانش وزندگي .
بعدها كليساي مسيحي تلاش بسياركرد تا ازبانو هيپاتي چهره ي يك قديسه ي
شهيد ساخته وزندگي وي را براي تنظيم زندگينامه ي يكاترين اسكندراني ،
قديسه ي افسانه اي دنياي مسيحيت ، مورد استفاده قرار دهد .
جون تولاند ، جامعه شناس سده ي هيجدهم انگليس مي گويد (( هيپاتي ،
معصوم ترين ودانشمندترين وبرازنده ترين بانويي بود كه به دست روحانيون
اسكندريه قطعه قطعه شد ، تا احساس غرور و درندگي سراسقف شهررا راضي
((كرده باشند
چارلزكينسل ، نويسنده ي انگليسي نيزرماني را به بانو هيپاتي اختصاص داد .
سيرتاريخ پرپيچ وخم وهمراه با فرازونشيب است . پراست ازتناقض ها وتنوعات.
مادرتاريخ حوادث ووقايع بسياري را در دامن خود پرورانده است . رويدادهايي كه
گاه بنيان سازتمدن هايي فرهيخته بوده ؛ وگاه نيز سدي درمقابل حركت تكاملي تاريخ
ودراين فرايند جان فرسا ، كه سمت تحول را درتاريخ پي مي گرفت ، زنان ومردان
دوشا دوش هم ، درعرصه هاي مختلف مي رزميدند . چه باك ، اگرمرگ است ؛
يكسان براي هردوجنس خواهد بود ؛ وگرزندگي ، آن نيزبراي هردو .
وتاريخ قهرمان هاي بيشماري را ازآن دست كه جان برسرجانان نهاده اند به خود
ديده است .
درتاريخ ازبانو هيپا تي رياضيدان وعالم فلسفه ياد شده است. يكي ازقهرماناني كه
جان برسرعقايد وآرا خود نهاده بود . بانو هيپاتي درسال 370 ميلادي درخانواده اي
رياضيدان زاده شد . با استعداد فوق العاده اي كه داشت درفراگيري اين علم كوشيد و
به عنوان مشهورترين رياضيدان زن درميان دانشمندان يونان باستان ازيك سو ونيز
نخستين رياضيدان زن ازسوي ديگرشناخته شد. بانو هيپاتي علاوه بررياضيات به
فلسفه نيزمي پرداخت . اوپيرو افلاطون بود وفعالانه نظريه ها وعقايد نئوافلاطونيان
را تبليغ مي كرد. به جهت كارومطالعه گسترده در فلسفه ، كه حاصل نبوغ گسترده
وي بود ، دراسكندريه ي آن زمان كرسي فلسفه را به وي پيشنهاد كردند . مقامي كه
فقط به مردان تعلق داشت . علاوه برمطالعه وتحقيق دررشته هاي دانش وفلسفه، وي
فعالانه درامورشهري نيزمشاركت مي جست . درسخنراني ها ، سخنان بانو هيپاتي
چنان ازفصاحت وبلاغت برخوردار بود ، كه مردم درخيابان ،كنارساختمان ، براي
شنيدن سخنانش ازدحام مي كردند . وحتي ازشهرها وكشورها براي شنبدن سخنان و
آرا ء اوبه اسكندريه مي آمدند.
اما اقتدار وتسلط كليساي آن زمان برفضاي اجتماعي ومخالفت ورزي با هرگونه
پيشرفت وتحول علمي ازيك سو ، وجهالت وناداني بخش زيادي ازمردم آن روزگار
ازسوي ديگر،هميشه تهديدي براي پيشرفت دانش وفرهنگ بود. بانو هيپاتي نيزدر
همين فضاي اجتماعي مي بايست اهتمام به دانش وبينش خود مي كرد. بديهي ست
كه دراين شرايط وي نمي توانست ازگزند قشريون مذهبي ، كه همواره تحت عنوان
بي ايماني براي انديشمندان پرونده مي ساختند ، دوربماند . همين بود كه دريكي از
روزهاي ماه مارس 415 ميلادي ، هنگامي كه وي ازكتابخانه مركزي اسكندريه
بازمي گشت ، انبوهي ازجمعيت خشمگين وخرافاتي كه خون درچشمانشان موج
مي زد وتوسط كليسا تحريك شده بودند ، وي را ازدرشكه اش بيرن كشيده وبه طرف
كليساي كساريون كشاندند . ابتدا دستان پرتوان وي را كه همواره بدان وسيله به ساده
كردن وهمه فهم كردن رياضيات مي پرداخت ، شكستند .سپس بدنش را زير ضربات
سخت خرد كرده ، لباسش را پاره پاره كردند . وزان پس نوبت به چاقوهاي صدفي
جهالت وبي خردي رسيد ، تابدان وسيله پوست تنش را بكنند . ودرپايان جسد بي جان
اين نماد مقاومت درراه اعتلائ دانش وبينش را برروي خرمني ازحقارت ، دنائت و
تعصب كورمذهبي كليساي آن زمان سوزاندند .
آري ، دريكي ازروزهاي بهاري 415 ميلادي اين بانوي دانشمند را كشتند . واين
كارازسوي مردماني صورت گرفت كه نماد جهالت وناداني درآن زمان بودند واز
سربي خردي ، توسط سراسقف اسكندريه ، سيريل تحريك به اين كارشده بودند .
تاريخ هرگز چنين چهره هايي را ازياد نخواهد برد .
اگرچه كليساي مسيحي بسياركوشيد تا اين ننگ سراسقف سيريل را پاك نمايد . اما
خاطره ي اين شهيد راه دانش ، همواره چراغي ست فرا راه دانش وزندگي .
بعدها كليساي مسيحي تلاش بسياركرد تا ازبانو هيپاتي چهره ي يك قديسه ي
شهيد ساخته وزندگي وي را براي تنظيم زندگينامه ي يكاترين اسكندراني ،
قديسه ي افسانه اي دنياي مسيحيت ، مورد استفاده قرار دهد .
جون تولاند ، جامعه شناس سده ي هيجدهم انگليس مي گويد (( هيپاتي ،
معصوم ترين ودانشمندترين وبرازنده ترين بانويي بود كه به دست روحانيون
اسكندريه قطعه قطعه شد ، تا احساس غرور و درندگي سراسقف شهررا راضي
((كرده باشند
چارلزكينسل ، نويسنده ي انگليسي نيزرماني را به بانو هيپاتي اختصاص داد .
۶ نظر:
مطلب فوقالعاده وباز فوقالعاده اي بود . آقاي بيزارگيتي انديشه شما را تحسين مي كنم . درود برشما
مقاله جذاب شما را خواندم . علاوه بر
لذتي كه ازخواندن ش بردم ، به جهت
آشنايي با يك شخصيت زن دانشمند ،
بسيارمتاثر نيز شدم . بخاطر بلايي كه
به نحو متاثركننده اي برسر او آوردند
قلم زيباي شما نيز اين تاثير رامضاعف
كرد
خسته نباشي . زيباوامروزي بود
سلام
مقاله ارزشمند ونكته هاي جالب مورده اشاره شما را خواندم . قلم تان هم كه مطلب را زيبا تر كرد . به ياد دوران تفتيش عقايد دردوران قرون وسطي افتادم . قشريت مذهبي كه درمقاله ارزشمند تان به آن اشاره كرديد ، خود به خود خواننده را به ياد دوران انگيزاسيون مي اندازد . تضييع حقوق زنان درجامعه يك امرطبقاتي ست كه دردوران معاصرنيز همچنان اين ستم دامن زنان را گرفته است . اميدوارم قلم تان همچنان پايداربماند
سلام
مقاله را خواندم . قشنگ بود ومتاثر کننده . نثرعالی شماهم برتاثیرآن افزوده است . چنین شخصیت هایی درتاریخ بسیارند
تعدادي ازمطالب وبلاگ تان را خواندم
اما مقاله ي بانو هيپاتي چيزديگري
بود . اگرچه موضوع اين مقاله خيلي
آگاهي دهنده واثرگذار بود . اما
بي گمان نثرهنرمندانه شما اين تاثير
را مضاعف مي كرد
ارسال یک نظر