شب را
در امتداد خط تو
رویا میبافم
و جلوهی حضورت
شبنم صبحگاهیست
بر تنفس شعرهایم
میغلتم در آونگ صدایت
چنان پیچکی
بر درخت
و در قرابت نگاهمان
دوباره متولد میشوم
در تقلای کلمه و سکوت
زجری در رگ لحظهها میگذرد
تا چشمانداز گامهایت
بر آبهای چشمم
شیرین شود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر