به تنهایی میروم
کسی پشت سرم نیست
تا برای خدا نگهدار گفتن
دستی تکان بدهم
تا برای من
رخت و لوازم یک زندانی را
بیاورد
و بار سنگین نزیستن را
با خود
همراه میکنم
تا پشت جدول میلهها
با روزنهای کوچک
به سوی آسمان
زنجیر خاطرهها را ببافم
دردا
که حافظهی جهان
تاریخ بی مهری آدمی بود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر