شنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۵

پشت در



هرچه نگاه مي كنم

تق تق

تتق تق تق را

برپنجره هاي خاك گرفته

نه صدائي/ برآستانه

ظهورمي كند

نه فنجان عتيق مرا

ماهي پيداست


همين كه باد

پرسه گردي كوچه پسكوچه هاي سكوت را

چشمان من

موج مي زند

ونه شعري

برلبان اعتراف

سبزمي شود


اين حرف هارا

رها مي كنم

چه شلخته -

هنوز

پشت در/ كسي

انتظار

نمي كشد

سه‌شنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۵

....




رؤياي جهان

ومنظومه تنهائي

كه از دهان قناري غريبي

پروازمي كند


تنهائي

گلي ست

برشدن است و

زمان را

خاكستري مبهم

انگاشتن

دوشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۵

....


شب و
نيلوفررؤياها
وماه
كه به حسرت
فانوس كوچه هاست
سطري اندوه و
جهاني عشق

سه‌شنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۵

حرف نخستين



هرچه آينه را مي پايم

ديري ست

آسمان خودم

پيدا نيست


آيا منم

وضوح سايه اي

يا

شبحي ازحضورمنجمد


ازكنج پنجره

يا قاب ناتمام اش

به كدام سو/ خيره شوم را

استخاره مي كنم


مشتي پرنده

مشتي حرف هاي عطرزده

مشتي خاكسترامروز

درخاطره هاي مرورشده

زينت رؤياها


ازكدام كلمه شروع كنم

درهواي سنگين ابرها


گريستن را

فرصتي اگرباشد/ شايد

حرف نخستين

دوشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۵

:نقد كتاب
(( هوارا ازمن بگير، خنده ات را نه))
اثر: پابلو نرودا
ترجمه: احمد پوري
ناشر: چشمه


(( صداي من درساحل تمامي سرزمين هاست))


(( تنها با صبري گداخته مي توان شهرنوررا فتح كرد، شهري كه به تمامي انسان ها نورهديه مي ))

(( ...كند

قرائت سخني ازرمبوشاعرفرانسوي توسط پابلونرودا هنگام دريافت جايزه نوبل درسال1971 و

:نرودا خود مي سرايد

من باراستي پيمان بستم
كه روشنايي را به زمين بازگردانم

(( نه بيش))

ودرواقع تمامي رنج اين پرومته زميني وقف نابودگي تيرگي وبازگرداندن روشنايي به زمين شد.

به ويژه زماني كه ماتيلده اروتيا ياري اش مي داد . وچه قرابت زيبائي بين اين پرومته زميني و

آن پرومته اساطيريونان باستان است توازي معنوي كه شاهين روان انسان رادروراي تاريخ پرواز

مي دهد.

پرومته اسطوره كه آتش راربوده وبراي زمينيان مي آورد، تا آنان را ازسرما وتاريكي برهاندوبه

آنان زيستن را هديه نمايد، ولي بخاطرآن شكنجه ابدي خداي خدايان المپ، زئوس را برخود هموار

مي سازد.

توازي اسطوره اي – تاريخي. وچه سنتز زيبائي دراين وحدت اسطوره اي- تاريخي نهفته است.

اساطيرجهان، به ويژه اساطيريونان باستان ، چه ظرفيت َشگرفي درتجلي آرزوها وخواست هاي

تاريخي بشردارد.

پابلونرودا ازنوادرشاعران جهان است كه سروده هاي وي رادرساختاري ازروايت عاشقانه زندگي

بازمي يابيم. اما تعبيرعشق يا روايت عاشقانه درخلاقيت شاعرانه نرودا به كدام سواست. گارسيا

لوركا شاعرشهيد اسپانيائي نيزعاشق است. وجه تمايزشان كدام است كه بد ينگونه نرودا درعشق

مي درخشد.

جهان نگري پابلونرودا، درشمول نگاه عام شاعربه مبارزه براي رستاخيزانسانها ونبردشان براي

رهايي ازستم واستثماراست. اين نبردازمشخصه هاي ثابت زندگي شاعردرتمامي حيات ادبي وي

:مي باشد

اين رنجهاي دوردست رنجهاي مايند
ومبارزه براي ستمديدگان با طبيعت من گره خورده است

(( پايان عشق آوا))


واين رستاخيزدرزبان ادبي وي جلوهاي گاه تغزلي وگاه حماسي مي يابد. وگاه نيزامتزاج نگاه تغز

لي وحماسه بشري را درشعرمي بينيم.

اين نگاه جهان بشري درتمام دوره زندگي نرودا، به عنوان نيروي محركه برقراري ارتباط انساني

درسطح ملي وجهاني حضوري فعال، تعيين كننده واثربخش دارد:


به دعوت من، تمامي زمين
كه مي بيني
- درسرودم گنجيده است
حكم بهاررا قرائت خواهد كرد


(( حكم دادگاه))


كتاب هاي (( سرود اعتراض))، (( اسپانيا درقلب ما))، (( انگيزه نيكسون كشي وجشن انقلاب شيلي)) ،(( ما

بسياريم)) تصويرگرتكاپوي پرعطش وبينش جهان گرايانه شاعراست. پابلو نرودا ازروزنه اين

كتاب ها، با ملت هاي ستم كشيده جهان سخن مي گويد، همدردي مي كند ودست برادري به سوي

آنان درازمي كند. درنبردهاشان حضوري قاطع مي يابد وآرزوهاي شان را برزبان خود جاري سا

خته ، نت ترانه هايش مي كند. كتابي را به نبرد اسپانيا تقديم مي كند؛ اشعاري را به كوبا؛ وجان

:خودرا درآوازهاي شيليائي اش به تمامي مردم جهان

من به كوباي موقرنيزمي انديشم
كه سربه استقلال برافراشت
و(( چه)) رفيق گردن فرازمن
كه با فيدل، آن رهبرشجاع
برخاست دربرابرخاشاك وكرمها


(( جاويد كوبا))



چه كرده ايد؟ بياوريد، بياوريد چراغ را
زمين خيس را ببينيد استخوان خرد كبود را ببينيد
دركام شعله ها
تن پوش اسپانياي مقتول


(( بمباران دشنام))



اندوهتان را ازياد نمي برم
فرزندانتان را مي شناسم
واگرازمرگ شان به خود مي بالم
اززندگي شان، نيز


(( سرود براي مادران رزمندگان مقتول))


وشاعراين زمان كه جهان پوسته اي تنگ براي ادامه حيات اوست وكهكشاني ازسرود رابرلبان

خود دارد، برظرفيت هاي شعربراي ويراني درپروسه تاريخي پي برده است، كه به قول خويش،

بدون هيچ تاخيري بدان اقدام ورزيده است.

نرودا درمقطعي اززندگي خود، كه تجربه اي سرشاراز پيكاررا با خود همراه داشت، هنگام باز

گشت ازاسپانيا ازطريق پرو، توقفي براي ديدن ويرانه هاي ماچوپيچو مي كند. وتجربه اين توقف

وديدار، نقطه عطفي دركمال يافتن شعروي درروند سرودن مي شود. خود وي مي گويد: (( درآن

بلندي هاي سرسخت، ميان آنهمه شكوه وجلال، وويراني هاي پراكنده، اصول ايماني را كه نيازدا

شتم تا به شعرم ادامه بدهم يافته بودم)) شعربلند (( ماچو پيچو)) شعراشراق وكشف روابط نهاني

ست. شعرتامل وتفكرومعنويت ناب. نرودا نظاره گرانسان، طبيعت ويگانگي شگفت انگيزآنهاست

درتاملي عميق.(( بلندي هاي ماچو پيچو)) به درازاي زمان وبلنداي مكان وبا ژرفايي حيرت انگيز

همه مفاهيم زندگي را درفرايندي مملوازتنوع وتضاد ودرراستاي هستي ومرگ بازمي تاباند. واين

تجربه اي گران سنگ درزايشي ديگرازشعورهنري وتكامل خلاقيت فردي درساختارهاي استعاري

ونمادين زبان شعرنروداست. (( بلندي هاي ماچوپيچو)) نماد دروني ترين لايه هاي تجربه زيسته

شاعراست. وهم ازاين روست كه روح ناآرام شاعردرپرده اي رنگين وگاه پيچيده ازتصاويراستعا

ري جلوه مي يابد. واين عبارت نرودا كه (( من هنوزشاعرطبيعت بازوجنگل هاي سرد هستم))

تجلي زيباي خود را درشعربلند (( ماچوپيچو)) مي نماياند.

امادرمسيرزندگي شاعر، چه آن زمان كه پيكارگرحيات اجتماعي ست وبه ياري برادران خود در

جاي جاي زمين شتافته است ودرسطحي جهاني مي رزمد وسرود اعتراض شيلي درميان ملتي

ديگراست وهمبستگي پايداري ازنبرد جهاني را پي مي افكند وچه آن زمان كه دررؤيا هاي خود

با ماتيلده اش سخن مي گويد و مي سرايد ومي نويسد؛ عشق پس زمينه اصلي روح پرتب وتاب

شاعراست. زيرا كه اوعشقي مدام را پيش بيني مي كند؛ زيرا كه برآن است با عشق هركاري مي

توان كرد؛ وعشق را به تمامي جهان متعلق مي داند؛ ومردمان را مردمان عشق وخرد مي يابد،كه

عشق وسعادت مي سازند.

ماتيلده اروتيا اخترتابناك حيات نرودا، كه درهمه حال ياريگرنهان وآشكاردرزندگي وي بود.شاعر

خود مي گويد: (( هرچه مي نويسم وهرچه دارم به اوتقديم شده است )) چنين صداقت استواري ،

شاعررا برقله عاشقان جهان مي نشاند. عشقي كه شاعرازآن مي گويد ودرآن مي زيد، به لطيف

ترين شبنم صبحگاهان وسپيده دم بهاران ماننده است ودرنرمايي ازواژگان، تركيب ها ومجازهاي

زباني سيرمي كند. شاعرنه ازكاروپيكارطولاني خود دست مي شويد تا عاشقانه بنويسد ونه غرق

درعشق هاي فردي مطلق كه جهان را درچنين نگاهي خلاصه نمايد.مضمون نگرش شاعربه عشق

تجديد حيات دوباره آن درشكلي مؤثرتروتوان بخش براي رزميدن است. اوعشق را چون رودخانه

اي زلال وجاري مي بيند وحركت را برپيشاني آن نقش مي زند. حركت، تا عشق مفهومي ازصدا

ي مشترك عاشقان جهان باشد:


تنها مي دانم كه: من به حركت ادامه مي دهم، حركت مي كنم كه رونده باشم
من مي سرايم زيرا مي سرايم زيرا مي سرايم


(( تمامي قدرت ها))



اما من نخواهم بود، اگردرون من،
دانه ازجوانه زدن بازايستد


(( من سكوت مي خواهم))



ودراين تلاش دروني وبيروني است كه شاعر، بي شائبه ازماتيلده ،معشوقه حقيقي وابدي خود نيرو

مي گيرد تاازحركت بازنماند. وعشق فردي شاعردراينجا، فراروي به سوي عشقي سازنده وفعال،

جامعه پذيربا امواجي ملايم ازرمانتيسيسم انقلابي ست.نرودا عشق را بطورمجرد ودروراء واقعيت

نمي نگرد. عشق شعري ست جوشان كه به زندگي مادي وي پيوند خورده است وشاعررا به اشياء

طبيعت، فقروحقارت تحميل شده زندگي وپيكارپيوند مي دهد:


توازجنوب تهيدستي، ازآنجا كه روح من مي آيد
ودرزيرآسمانش مادرت رخت مي شويد همچون مادرمن
ازاين روست كه تورا برگزيده ام ، اي همراه!


(( بامدادي))



شاعربه عشق،عشق مي ورزد،تا به تدفين دروغگويان بنشيند وتداوم زندگي خودرا درميان راويان

حقيقت تضمين نمايد. ورهپوي اينگونه زندگي ست كه حتي معشوقه خودرا مي رنجاند ونابود مي

كند، تا شايد دگرباره اش ازخاك بازيابد وماتيلده اي ديگرباشد وستاره شب شاعر:


به اين سبب است كه درتوسنگي سخت مي جويم
دستان سختم را درخون توفرو مي كنم
تا سختي تورا بيابم،
ژرفايي را كه نيازمند آنم
وگرتنها
خنده بلورين تورا بيابم،
اگرچيزي نباشد
پاي برروي آن سفت كنم
محبوب من،بپذير
اندوه مرا وخشم مرا،
دستان دشمن خوي مرا
كه تورا اندكي نابود مي كنند
تا شايد دگرباربرخيزي ازخاك
همسوبا نبردهاي من.


(( رنجش))



دراين راستا، اشعاري چون (( بي كرانه))، (( رنجش)) وحتي(( رؤيا)) ازكتاب (( هوارا ازمن

بگير، خنده ات را! )) به علت انعكاس يك ساختارديالكتيكي شدن وفرا شدن، داراي آنچنان ارزش

هاي زيباي شناختي نهفته است كه محتاج تحليلي مستقل مي باشد.

همانگونه كه پابلونرودا در(( بلندي هاي ماچوپيچو)) درتكانه اي عظيم دريك مقطع اززندگي خود،

به روح شاعرانگي وزبان جستجوگرعارفانه اش غنا مي بخشد؛ درشعرهاي عاشقانه وي نيز، ما

شاهد زبان مجازي تلطيف شده هستيم كه همچنان با صورواشكال طبيعت پيوند خورده است ودر

صورتي تغزلي ترارائه مي شود. وحدت طبيعت زنده وعشق (= انسان) كه تجسم مادي آن درزبان

با توسعي بدينگونه نرم وخوش آهنگ نشسته است:


زيباي من
چون آبي
كه آذرخشي وحشي ازكف را
برصخره سرد بهاران
جا بگذارد،
خنده توبرچهره ات چنين است،
زيباي من


(( زيباي من ))

ويا:


وزماني كه پديدارمي شوي
تمامي رودخانه ها به نغمه درمي آيند
درتن من


(( بانو))



چنين ساختاراستعاري وكاربردهاي مجازي زبان نه تنها درشعرهاي عاشقانه نرودا ،كه درروند

عمومي آثارآفريده شده وي وجود دارد:


من آن چاهم كه درآب آن،
شب، ستاره هايش را به جاي مي گذارد
وتك وتنها،
ازميان كشتزاران، راه خودرا دنبال مي گيرد.


(( من سكوت مي خواهم ))



پابلونرودا شاعرعاشق، شاعرزمين، دريايي خروشان درسكوت ابدي اش:


دريا خروشان است
خروشان درسكوت من.


(( نه بيش))




نوبل وتعهد




امسال جايزه نوبل درادبيات به اورهان پاموك نويسنده ترك تعلق گرفت. وهمچنين جايزه صلح نوبل نيزبه دليل سه

دهه فعاليت بانكداري موسوم به (( گرامين)) توسط محمد يونس، اقتصاددان بنگلادشي، كه محورفعاليت هاي بانكي

وي، ارائه خدمات خرد بانكي ( ازطريق پرداخت وام ) به تهيد ستان وفقرا بوده است، به وي تعلق گرفت.

اعطاي نوبل ادبي به اورهان پاموك آنگونه كه برخي خبرگزاري ها مانند رويترز، ازقول برخي منتقدان اعلام دا

شته اند، اين جايزه را بيش ازآنكه ادبي بدانند، سياسي تلقي كرده اند. يا همين پايگاه خبري به نقل ازيك تحليل گر

سياسي ترك، اعطاي اين جايزه را بيشتربه دليل نظرات سياسي اورهان پاموك درمورد كشتارونسل كشي ارامنه و

كردها مي دانند، تا آثارادبي وي.

با توجه به اينكه درجوامع پيشرفته كه موسوم به پسا صنعتي بوده ورويكردها وگفتمان هاي پيست مدرن درامور

فلسفي، اجتماعي، زبان شناسي وفرهنگي جهت فعاليت ها درآن جوامع را تعيين مي كند، ازاينكه دربرگزيدن چهره

هايي چه درحوزه ادبيات ويا كل علوم انساني، محورهايي چون فعاليت درراه صلح، مبارزه با فقر، دفاع ازحقوق

بشروآزادي و... به عنوان معيارهايي براي انتخاب نوبل گيرندگان مورد اعتنا واقع مي شود، جاي بسي خوشحالي

ست وبايد به فال نيك گرفته شود. اين امربه معني مغفول ماندن ويژگي هاي اختصاصي عملكردهاي دريافت كنند

گان نوبل نمي باشد. به يقين اورهان پاموك نويسنده كتاب هاي (( قلعه سفيد)) و(( زندگي نو)) كه توسط ارسلان

فصيحي به فارسي ترجمه شده وتوسط انتشارات ققنوس نشريافته است، به عنوان يك نويسنده ادبي، اين جايزه را

دريافت كرده است.


نگارش/23/7/85

یکشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۵

پنجمين فصل



رؤياها كه تكرارنمي شوند

زيرهرسقفي

هميشه صدايي مي جويند

تا فصلي برويد


حرف هارا يكايك

كنارپنجره مي چينم

رؤياهارا


پنجمين فصل

دركدام نگاه

سبزخواهد شد

شنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۵

حديث تكرار



چقدربوي شقايق

درفنجان

فنجان چاي

نوشيدن

وانتهاي دريا را

به آغازآسمان/ دوختن



پرده را كه مي كشم

آسمان

حرف هرروزه است

تكراررنگ هايي/ كه

فصل ها را مي فريبد



چاره يي نيست

گويي دوباره

حديث پرده وفنجان است

جمعه، مهر ۲۱، ۱۳۸۵


عاشقانه



اشتعال صداي من

پنهان درخطوط ناپيدا

اگربراين سفيدي ها گذركني

بغضي با مشت هاي بسته

كيف انتظاررا

درخاطره نگاهي

كه درعبورباد جا گذاشتي

ومن/ تمام جهان را

درطاقت نام تو

برقاب پنجره

هرروز

هرشب

پنجشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۵


پشت صداها



اين كلمه ها را

سرسري نگير

تكه پاره هاي جهان

خواب مي بيند

هجاهاي اين شعررا

وآسمان يكريز

اشك هايش را

برآن دوخته است


تنهايي

بوي شب جمعه مي دهد

: گفتي

اگرازفصل هاي خاطره ام مي گذري

مباد

خواب پنجره هارا/ بياشوبي


لكنت اين زبان را

دررودخانه ها مي تكانم

وپشت صداي ماهيان

سطري ديگر

مي جويم

چهارشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۵


غول گراني وفزافكني ذهني



مركزافكارسنجي دانشجويان ايران( ايسپا) نظرسنجي اي را با حجم نمونه 1200 نفرازمردم تهران در12مهر85

انجام داده كه حاصل آن نتايج روشني درخصوص گراني وتورم است.

71درصد شهروندان معتقدند كه قيمت كالاها وخدمات درماه رمضان افزايش يافته و68درصد نيزبراين باورند گرا

ني كالاها بعد ازماه مبارك رمضان ادامه مي يابد. 77درصد مردم عملكرد دولت را درمبارزه با گراني ناموفق وكا

ملا ناموفق ارزيابي كرده اتد. 17درصد عملكرددولت را متوسط و6درصد نيزعملكرد دولت را درمبارزه با گراني

موفق وكاملا موفق دانسته اتد. همچنين 71درصد پاسخگويان درپاسخ به سؤالي مبني برارزيابي وضعيت كالاها و

خدمات دراين ماه معتقدند قيمت كالاها افزايش يافته، 5/25درصد نيزگفته اند قيمت كالاها نسبت به قبل ازماه رمضا

ن فرقي نكرده وتنها8/3درصد معتقدند كه قيمت كالاها وخدمات درماه مبارك رمضان كاهش يافته است . درخصو

ص تعديل قيمت كالاها بعد ازماه رمضان، ارزيابي پاسخگويان نشان مي دهد، 68درصد معتقدند قيمت كالاها بعد

ازاين ماه گران خواهد ماند و16درصد براين باورند قيمت كالاها بعد ازماه رمضان تعديل خواهد شد. همچنين 16

درصد دراين زمينه اظهاربي اطلاعي كرده اند.

نتايج حاصل ازنظرسنجي كه درفوق آمد، گواه بسيارروشني ازفرايند گراني كالاها وخدمات درموقعيت فعلي است.

نكته جالب فزافكني بخشي ازمسئولين دولتي است كه به جاي ريشه يابي، توجه به تحليل كارشناسان، ارائه راه حل

مبني برچگونگي مهاردامنه گسترش اين گراني بيدادگركه نوك پيكان آن مردم فقيروزحمتكش مارا هدف گرفته ا

ست، انداختن توپ به زمين ديگران است.

مغفول ماندن كسري بودجه 8500 ميليارد ريالي سال گذشته، رشد 30 تا40 درصدي نرخ نقدينگي دراقتصاد كشو

ر، برداشت هاي مكررازحساب ذخيره ارزي ، مصارف ارزي بي سابقه دولت، افزايش40 درصدي هزينه هاي

جاري دولت و... درريشه يابي نرخ تورم وگراتي هاي موجود توسط دولت به عنوان واقعيت جايگاهي دارند؟

آيا تذكركتبي 15 نماينده مجلس خطاب به رئيس دولت كه مي نويسند (( تداوم فرافكني ها وتخريب ديگران ومتهم

كردن آنان به عدم همكاري با دولت به قصد توجيه سوء مديريت ها ونابساماني هاي موجود دورازانصاف وغير

اخلاقي محسوب مي شود. لذا شايسته است با عبورازمرحله شعارگرايي به رفتارگرايي واصلاح اقدامات وسياست

هاي شكست خورده وچارچوبي اساسي واتخاذ تدابيرمناسب ومنطقي، ضمن مهارگراني هاي افسارگسيخته، بستر

لازم را براي تحقق وعده هاي خود به مردم فراهم فرماييد.)) افسانه ورؤياست؟

اگربه تحليل كارشناسان اقتصادي، توجهي غيرجناحي صورت مي گرفت، به ويژه هشدارمشهور50 اقتصاددان

به رئيس جمهوروهمچنين بررسي عميقي نسبت به طرح هاي شكست خورده (( تثبيت قيمت ها)) عليرغم هشدار

هاي كارشناسانه كه درهمان زمان نسبت به اين طرح داده شده بود. يا طرح موسوم به ((رمضان)) . آيا بازهم

وضعيت گراني ها ونابساماني كالاها وخدمات به همين شكل ادامه مي يافت؟

بد نيست مسئولين كمي ازوقت خود را دربازارعرضه خدمات وكالاها بگذرانند؛ درميان مردم، وهمچون آنها به

خريدوتبادل نظردراين ميدان بپردازند.

سه‌شنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۵


...چشم هاي



جهان

اندازه قدم هاي تو

عقربه ها مي روند

وفصل هاي زخمي

چشم هاي اين همه پنجره ها را

درانتظاركدام صدايي

سفيد مي كند

بگويم



دستت را

به عصا بده

تا باد

به تاراج چند تارمويت

استخاره نكند

دوشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۵

نقد كتاب هاي:
1 – (( تشخيص ))
2 – (( ابوالهول ))
نويسنده: فرخ لمعه

روايت خلاق
وساختاراثر



داستان، عرضه ي تجربه هاي متنوع نگارش است ازيك سو؛ وحضورجدي درمركزيت جهان از

سوي ديگر.داستان درآزمايشگاه لحظه ها مي زيد. وگذشته وآينده را به هزارتوي اكنون فرا مي

كشد. وداستان متمايل به نگارش ذهن وگذرنده ازژرفاي تداعي هاي درون،حيات رادرلايه هاي

تودرتووپنهان روان- زبان مي جويد وبه روايت مي رسد. تثليث روان- زبان- روايت. ودوداستان

(( تشخيص)) و(( ابوالهول)) درفراراه آفرينشي خود، چنين كنشمندي اي را مي آغازد. تجربه اي

نادرازيك بانوي داستان نويس گيلاني، كه حيات وهستي خودرا درروند بغرنج مكاشفه اي عاشقا نه

مي آزمايد.

مبناي هردوكتاب فرخ لمعه، كاركرد كلام است، كه جهاني ازسكوت، ويراني ومرگ را تجربه مي

كند. درونمايه ي داستان ها وماده ي داستاني، پروانه واربرگرد اين كاركرد،رقصي عاشقانه دارند.

نگارشي ظريف كه دردنياي وهم وواقع، تنها به گذرخود مي انديشد وهرآنچه خيال ازحافظه مي

كشد، تن مي دهد وبااومي آميزد، تا به رازوارگي روايت، حيات بخشد. دراين دنيا، هيچگونه

انضباطي حاكم نيست؛ چه درصورت وچه دردرون. حيات تراژيك است. واين تراژدي درفراگرد

درون وبيرون، مسلط. تراژدي خودرا به زبان فرا مي كشد وبه مبناي نوشتارمبدل مي شود.

تراژدي اما انباشته ازخاطره هاست. خاطره هايي دور. دور درگذشته؛ دوردرآينده. لحظه هايي كه

به اسطوره هاونمادها پيوسته اند، بي آنكه به زمان بيانديشند. اسطوره هايي كه زبان را برزمان

مسلط مي كند، وتنها به خلق خود درلحظه مي انديشد. تنها حافظه است كه فرآوري رابي تشكل و

انسجام فرمان مي راندوخيال را چون توسني درميدان خود اجازه گردش مي دهد.

فرخ لمعه به ويژه دركتاب(( ابوالهول)) خودرا به شبكه اي ازخاطره ها، اوهام وتصاويرپرتاب

مي كند، تا نگارش آنگاه كه حافظه فرمان راند، درلحظه ظهوركند. حافظه اما گسيخته است؛ زبان

اما نظامي ست تا همه اين روندها را درآغوش خود گيرد. واين همه درلحظه ها خلق وجاري مي

شود. ونويسنده چون شكاركري درپي تسخيرلحظه هاست؛ تسخيركيفيت لحظه ها. درنگارش مجال

انديشيدن نيست؛ بايد به اشكال برآمده ازآشفتگي درون فرصت بروزداد. ونويسنده ازمكاشفه اي عا

لمانه به مكاشفه اي عاشقانه مي رسد، وجهان را درروند پرشاخ وبرگش، ازپيچ وخم هاي بسيارمي

گذراند؛ پيچ وخم هاي متفاوت؛ واين جهان چه ريشه ژرفي دارد. هم ايتجاست كه قوه تخيل عنان

مي گسلد وساختارحافظه را مي كاود. وآنگاه متن طوماري مي شود ازنفسانيات، آرزوها، تداعي

ها وهرآنچه درساختمان وهم وواقع مي گنجد. همه مفاهيمي كه به اشكال مختلف فوران مي زنند،

ماهيتي حسي دارند، مملوازخيال وانگاره اند؛ ودرنظام زباني منعطف وشعرگونه قرارمي گيرند.

درذهن نويسنده- كه به گمان من شخصيت داستان است- تنها لحظه اكنون است كه وجود دارد و

استمرارمي يابد. لحظه اي كه درساختارخود فاقد نظم زباني ست وهمه قراردادهاي گذشته را مي

گسلد. اما گذشته ها وآينده به مركزيت حال ختم مي شود وهمه انگاره هاي ديروزوفردا دروجود

حال تبلوروفعليت مي يابد. واينهمه ازمجراي تداعي معاني وخاطره ها عبورمي كند.

نويسنده دردوكتاب منتشره اش، ازبناي سنتي ساختارروايت، طرح، آغازوانجام داستاندوري مي

جويدوآزمون روايت ذهني را برمي گزيند. زما ن را درساختارروزمره گي اش به صليب مي كشد

تا به انسان فرصت حضوردهد. تا ادراك مخاطب را با خود به هرجا بكشاند،بي آنكه ابوالهول زما

ن وي را مقيد كند.

داستان هاي فرخ لمعه همه اشكال پيش گفته را بارنگي ازپوچي، نوميدي وياس مي آميزد، وسكوي

پرتاب وي به فضاي پرتنوع روايت اش، همين شكست وپوچي ست.

اثردرميدان پهناورزبان قرارمي گيرد، واژگان را به ماجراجويي مي كشاند، حماسه مي آفريند، و

حجمي اززبان شاعرانه را ارائه مي كند. اگرچه محدود ودرشكل آغازين تجربه نگارش. وي درسا

خت روايت داستان وآفرينش هاي شاعرانه زبان، متاثرازجريان رمان روان شناختي نوست.داستان

هاي وي به ويژه((ابوالهول)) انباني ازاندوخته ها وآگاهي هاي اسطوره اي-نمادي وتاريخي-علمي

است. درهردو كتاب، نويسنده گذري بردنياي عرفان وتعبد دارد. نمونه ابياتي كه ازمولوي وام مي

گيرد وبرخي روايت ها كه شخصيت (= نويسنده) داستان دارد، گواه اين امراست.

مثلا:


‌‌‌‌‌ [ رسيدن ازمكاشفه اي عالمانه به مكاشفه اي عاشقانه]

[ گذرازعقل (( محيطي )) وداخل شدن به درون حلقه (( جذب)) ]

[هيچ چيزنمي بايست مرا ازخلسه اي (= روان جادو زده) كه آن راشناخته بودم محروم بگرداند]


كتاب (( ابوالهول)) وي اما درقياسي ساده با كتاب ((تشخيص)) مرحله اي كامل ترازنگارش وتر

سيم فضاي روايت را پشت سرگذارده است. اگرچه بايد اين نكته را لحاظ كرد كه كتاب ياد شده مي

توانست شتابزدگي نگارش را به حداقل برساند ودرحدودي خلاصه ترودورازتكراروتشابهات در

مضمون،ارائه شودوحجمش را اندكي به پيرايد. به ويژه حذف نمونه هايي چون:

[ بيش تردركبرازحد گذشته ي شما يك نوع بيماري رواني مي بينم كه علم روان پزشكي به علت

برخورد نادرش با اين نوع بيماري هنوزنتوانسته است نامي برايش بيابد، وطبعا درماني هم]

كه البته يادآوري اين نكته ضروري است، كه براي چنين شخصيتي با ويژگي ياد شده، درادبيات

روانپزشكي وروان شناختي، به لحاظ تيپ شناسي وشخصيت شناسي، تحليل هاي قابل توجيه وجود

دارد.

وافعال وتركيب هايي ازاين زمره، ضامن يكدستي هرچه بيشترزبان روايت مي شود كه ناظربراثر

گذاري زيبايي شناختي اثر است.

ساختارروايت هردوكتاب ازفضايي مشترك برخورداربوده وتجربه روحي يگانه اي را منعكس مي

كنند.اما فضاي گسترده ((ابوالهول)) توانسته زبان داستان را به چالشي ژرفترفرا خواند.

دركتاب ((تشخيص)) نويسنده مشاوره بربالين بيماري را تمهيدي مي سازد- حدود دوازده صفحه

اول كتاب – براي ايجاد تداعي معاني وسيردراحوالات ذهني ونفسانيات خود كه عاشقي راپي مي

گيرد. عاشقي كه بيمارآشناي اوبود. وجهاني كه بازساخته مي شود تا پايان داستان؛ جهان خاطره

ها، تداعي ها وحيات نيرومند تخيل است، برمحورارتباط شخصيت(= نويسنده) داستان وعاشق

مخاطب وي كه گاه غايب است وگاه حاضر.

فرخ لمعه نويسنده داستان هاي(( ابوالهول)) و(( تشخيص)) درتكاپوي كشف وخلق لحظه ها و

روايت آن است. وازطريق اين روايت بنا دارد كه جهان درونمايه ي داستان را سامان بخشد.



یکشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۵



چراغ قرمز



اين هراس بي نام ونشان

راه كه بيفتي

... مي ريزد

چراغ قرمز

تابويي ازلي ست


پروانه ها

رمق شان را

دربال زدن قيچي

جا گذاشتند

وهمه ي حرف ها

به انتهاي روز

درگردش ناگزيرش

دويده اند


جايي آن طرف تر

فلشي به سوي مه

تازنبيل پشت سرت را

خالي كني

وتعبيرخوابت را/ برنيمكتي

بنشين

جمعه، مهر ۱۴، ۱۳۸۵


فردا شايد




كمي آهسته تر

ازكوچه ها كه مي گذري

مبادا/ كنارهرپنجره

بگذاري

نگاهي

رد صدايي


(( هيس))


سربه زيرباش

خط كشيده ها را

عبور/ مرور

وتقاطع حرف ها را

براي ستاره ها

پچپچه اي ناگزير


شب

درانزواي خود

ازتقاطع همين كوچه پسكوچه ها

رؤياي مرا/ سطري

روشن مي كند

چهارشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۵


احساس نخستين



هواي سرم

سنگين است

آسمان بالاي نگاهم

دم كرده و/ منتظر


پس كجاست

به كدام جهت

ازكدام سو


چشمم را

درباران پائيز

خانه مي تكانم

وسوداي آنچه بايدرا

اكنون

درمحاق نبايد

قابي دلپذير

چون چايي قند پهلو

درعصري

خسته ازنبايدها


واژه گردي هاي دربدر

واحساس نخستين را

اشكي افشاندن

یکشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۵



......



بايدها را

نبايد بگذري

ازسراتفاق

نگاههاي كج شده

دلت نمي سوزد

براي فتيله كم سويت


اگركه نبايد

كوك مي شود

نت هاي سازتورا

آن به

كه جهان را

درقابي كوچك

نقش رؤيايت / كني


خاطره هايت را

دربايدها

چترمي گيري

باران

اززيرلنگه هاي درت

نفوذ ميكند


تاورق زني

بايد

بايد راصبورباشي

شايد

آنسوترازآخراين سطر