سرریز
می شوند یکایک
از سرانگشتانم
صبوری حنجره هایی
که ضخامت عقربه ها را
در لطافت حرف ها
التیام می بخشند
از سرانگشتانم
صبوری حنجره هایی
که ضخامت عقربه ها را
در لطافت حرف ها
التیام می بخشند
چه
بیگانه می نماید این سرزمین
در آواز پرندگانی
که تقاطع پاییز و آسمان را
غریبانه بال می گشایند
در آواز پرندگانی
که تقاطع پاییز و آسمان را
غریبانه بال می گشایند
چشم
بر افق می نهم
در التهاب مه آلودی
که لحظه ها را
هاشور می زند
و کلمات/ جاری
لا به لای فرکانس های نگاه مان
استعاره ی راه
در التهاب مه آلودی
که لحظه ها را
هاشور می زند
و کلمات/ جاری
لا به لای فرکانس های نگاه مان
استعاره ی راه