از ابتلای دهانم
رقیق می شوند
کلمات
از افق مه آلود دیدگانم
بوسه هایی
که بغض شهر را محاصره می کرد
چون گذار بوی کفی نان
در هراس اتاق کارگران
و عاشقانه ها
که دست های جوانان را
در عبور خیابان
کوتاه می کند
ذهن کبود شهر
لبریز شورش حرف ها
و طعم تند پلیس
روی پیاده روها
ضد لبان مان
غریب تر از سکوت ستاره ها / رویایی
سر بر آسمان می شکفد
در جراحت ریه های هفته
که حافظه ی جهان را
مخدوش می کند
شباهت ها در گیومه
و بی تفاوتی
رمز هولناک روزمره گی
شهر
در نفس های مقطع درخت ها
عبور عابران را
گیج می کند
و بلاغت فصل ها
در جادوی هندسه ی زمان
اشکال راه را
محو
حرف ها متواری
در گوشه و کنار همین سرزمین
و همیشه اتفاق چرا
چندی
به اسم تاخیر
رقم می خورد
برهنه می دوم میان صدایم
و قطره های باران
سکوت دهانم را
به دریا
موج موج
چیزی شبیه خیالم
اشباح کوچه پسکوچه ها
و کوک ساعت / شرمگین
روی تقدیر شهر
نگاهش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر