حایل کلمات می شود
و تاریک می کند دهانم را
لنگی که تجویز می کند دکتر
در لا به لای زمان می پیچد
به قدمت روایت های هزار و یک شب
و این نان
که گرد و غبار خرما را یدک می کشد
مهر جنوب ندارد
شهرزاد قصه ی تقدیر/ تقریرمی کند
شب چقدر عذر و بهانه می چیند
کنار کپه ی نانم
و این سفره
غربت نگاه ها را
در چشم های بی فروغ رژه می رود
نه بوی دلار دارد این صدا
و در سطرهایم
کامیون ابوالمشاغل نمی شود
و حلقه های متراکم بغضش
سر و روی لاستیک های بی قرارش را
خونین نمی کند
این توقف پرشور
جغرافیای نبضش
بر مدار دلشوره های همین خاک می تپد
در قاب ساعت و رویا
تبعید می شوم
در انفجار مداوم کلمات
و سرگیجه ی حرف ها
که از رگ شب می گذرد
آهسته آهسته می سرد/ سیال
در شکل حجمی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر