روی زخم هایم
راه نروید
چرا که در التهاب رگ هایش
مردگان خاورمیانه
پنج خط عریان زندگی را
به سوختبار نفت و سکوت و آتش
آغاز می کنند
در عبور وهمناک شب
صدا بر حلقه ی ماه می آویزم
با پرندگانی منتظر در گلویم
لهجه هایی که میله های جهان را می شکنند
تا رودخانه ها و دریاها
در صدامان
یکی شوند
در غروب جهان ایستاده ام
با سرریز کلماتی
بال در بال گنجشکان باروک
با مسی تازه لا به لای نت های خفته گان
و پیچکی رها
بر اندام معشوقه ای جوان
تا به وقت باران
زمین مژه هایش را به تنفسی دوباره
بازگشاید
روی زخم هایم
راه نروید
چرا که در التهاب رگ هایش
جنگلی دوباره از مردگان
سبز می شود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر