بازهم گزينش
(ثبت درتاريخ)
اين سومين پستي است كه درباره گزينش مي نويسم. بي شك به خاطرحسا
سيتي ست كه امروزه دراذهان ايجاد كرده است. نام هسته گزينش درادارات
ودانشگاه ها وغيره ، دردلها نگراني ودلهره ايجاد مي كند . زيرا يك عمرسر
نوشت گزينش شونده با پديده اي به نام گزينش پيوند مي خورد . يعني يك
انسان كه داراي محاسني است وتسبيحي ، حال درهرمرحله سني اي قراردا
شته باشد، هنگامي كه به عنوان گزينش گرحيات ويك عمرسرنوشت تو، در
مقابلت قرار بگيرد وتوازسر اجباروناگزيري بايد به هرروش وابزاري تو
سل جويي ، تا به تعبيري سربلند ازاين ميدان خارج شوي، تاخانواده، جامعه
دوست وفاميل تورا مورد ملامت قرارندهند ، كه چرا شكست خوردي. حالا
اين شكست پس ازسالها كاردراداره بوده باشد ياقبولي دردانشگاه براي ادامه
تحصيل؛ كه با تشخيص يك جوان گزينشگردربررسي صلاحيت تو، يك عمر
تلاش وانبان آرزوهايت برباد رود . همچون اتفاقي كه براي من زماني كه
دردانشگاه بودم، رخ داد. ويا حوادثي كه براي دانشجوياني كه درمقاطع
مختلف تحصيلي، گرفتار چنين پديده اي مي شوند وبه اتهام دگرانديش بودن
ويا ديدگاه منتقدانه نسبت به حاكميت داشتن، بارسنگين وپرازنفرين سرنوشت
را با خود به اين سووآن سو مي برند. چون بادي سرگردان درپريشاني هاي
شان.
شبانه راه افتادم تابتوانم به موقع دريكي ازساختمان هايي كه درزمان احضار
تلفني، گفته بودند، حضورپيدا كنم. خيابان پاستوربود ويكي ازساختمان هاي
متعلق به نهاد رياست جمهوري . مسيري با انضباط وآرام. هياهوي وآلودگي
سايرمناطق تهران را نداشت. ازمن خواسته بودند كه به همراه خود كتابهاي
نوشته شده وچاپ شده ام را باخود همراه داشته باشم . حدود ساعت ده صبح
بود كه به ساختمان مربوطه معرفي وبه اتاقي درطبقه دوم هدايت گرديدم.پس
ازدقايقي انتظار،معممي به اتاق داخل گرديد وپس ازسلام واحوالپرسي نوبت
پرسش وپاسخ هارسيد. يك ميز اداري، يك دست راحتي با ميزمربوطه ويك
دستگاه فتوكپي اززمره لوازم اتاق بود. دربرابر هرپرسشي، پاسخ كوتاه و
مختصري مي دادم. گاه براي تبيين بيشترپاسخ دريافتي من؛ پرسش رادرحد
واندازه ي ديگري نيزتكرار مي كرد. پرسش هايي باتوجه به موقعيت اجتما
عي وفرهنگي من! نكته بديع وجالب كه براي من غيرمنتظره بود، درهنگام
پرسيدن ، پرسشگرمحترم ازروي جلد وصفحات خاصي ازكتابم نيزكپي بر
مي داشت وضميمه پرونده مي كرد. روي برخي پاسخ ها تامل بيشتري مي
نمود. مثلا روي پاسخ هاي مربوط به سوالات اجتماعي – سياسي وحتي
فرهنگي! مثلا درپاسخ به نوع موسيقي اي كه مي شنيدم ؛ وقتي ازقطعاتي
ازيوهان سباستيان باخ وولفگانگ آماده ئوس موتسارت كه نام مي بردم و
بطورمشخص تروقتي جواب مي دادم كه من ازقطعات مذهبي – كليسائي
اين آهنگسازان وديگران كه درهمين زمينه كارهايي انجام داده اند،ارتباط
برقرار مي كنم، مانند (( انجيل به روايت متي)) ازيوهان سباستيان باخ و
يا (( مس تاج گذاري)) و(( مس بزرگ دردومينور)) ازولفگانگ آماده ئوس
موتسارت ويا (( ركوئيم)) ازوردي ويا (( ركوئيم جنگ )) ازبريتن، مكث و
تاملي بيشترمي نمود. يا پرسش هايي درزمينه هاي ديني كه گاه بايد پادرجاي
متاله ي گذاشت تا ازپس آن پرسش ها برآمد.
حال من شب را كه چند صد كيلومتربراه افتاده وبا چشماني خواب آلود وپر
خون، خسته وگرسنه به پرسشها ، جواب مي گفتم؛ حوالي ظهروشايد كمي
بيشتر، پرس وجو خاتمه مي يابد، ومن هنگام برگشت ازحاج آقا مي پرسم كه
چه وقت جواب مرا مي فرستيد، پاسخ مي دهد شما يك هفته ديگرتماس بگير
يد، جواب تان راخواهند گفت. مي پرسم ، مگربطورمكتوب جواب نمي دهيد
كه درپاسخ مي شنوم، ماپاسخ كتبي نمي دهيم. وداستان به آنجا مي رسد كه تا
كنون من نويسنده وروزنامه نگارعلف مي چرم!
(ثبت درتاريخ)
اين سومين پستي است كه درباره گزينش مي نويسم. بي شك به خاطرحسا
سيتي ست كه امروزه دراذهان ايجاد كرده است. نام هسته گزينش درادارات
ودانشگاه ها وغيره ، دردلها نگراني ودلهره ايجاد مي كند . زيرا يك عمرسر
نوشت گزينش شونده با پديده اي به نام گزينش پيوند مي خورد . يعني يك
انسان كه داراي محاسني است وتسبيحي ، حال درهرمرحله سني اي قراردا
شته باشد، هنگامي كه به عنوان گزينش گرحيات ويك عمرسرنوشت تو، در
مقابلت قرار بگيرد وتوازسر اجباروناگزيري بايد به هرروش وابزاري تو
سل جويي ، تا به تعبيري سربلند ازاين ميدان خارج شوي، تاخانواده، جامعه
دوست وفاميل تورا مورد ملامت قرارندهند ، كه چرا شكست خوردي. حالا
اين شكست پس ازسالها كاردراداره بوده باشد ياقبولي دردانشگاه براي ادامه
تحصيل؛ كه با تشخيص يك جوان گزينشگردربررسي صلاحيت تو، يك عمر
تلاش وانبان آرزوهايت برباد رود . همچون اتفاقي كه براي من زماني كه
دردانشگاه بودم، رخ داد. ويا حوادثي كه براي دانشجوياني كه درمقاطع
مختلف تحصيلي، گرفتار چنين پديده اي مي شوند وبه اتهام دگرانديش بودن
ويا ديدگاه منتقدانه نسبت به حاكميت داشتن، بارسنگين وپرازنفرين سرنوشت
را با خود به اين سووآن سو مي برند. چون بادي سرگردان درپريشاني هاي
شان.
شبانه راه افتادم تابتوانم به موقع دريكي ازساختمان هايي كه درزمان احضار
تلفني، گفته بودند، حضورپيدا كنم. خيابان پاستوربود ويكي ازساختمان هاي
متعلق به نهاد رياست جمهوري . مسيري با انضباط وآرام. هياهوي وآلودگي
سايرمناطق تهران را نداشت. ازمن خواسته بودند كه به همراه خود كتابهاي
نوشته شده وچاپ شده ام را باخود همراه داشته باشم . حدود ساعت ده صبح
بود كه به ساختمان مربوطه معرفي وبه اتاقي درطبقه دوم هدايت گرديدم.پس
ازدقايقي انتظار،معممي به اتاق داخل گرديد وپس ازسلام واحوالپرسي نوبت
پرسش وپاسخ هارسيد. يك ميز اداري، يك دست راحتي با ميزمربوطه ويك
دستگاه فتوكپي اززمره لوازم اتاق بود. دربرابر هرپرسشي، پاسخ كوتاه و
مختصري مي دادم. گاه براي تبيين بيشترپاسخ دريافتي من؛ پرسش رادرحد
واندازه ي ديگري نيزتكرار مي كرد. پرسش هايي باتوجه به موقعيت اجتما
عي وفرهنگي من! نكته بديع وجالب كه براي من غيرمنتظره بود، درهنگام
پرسيدن ، پرسشگرمحترم ازروي جلد وصفحات خاصي ازكتابم نيزكپي بر
مي داشت وضميمه پرونده مي كرد. روي برخي پاسخ ها تامل بيشتري مي
نمود. مثلا روي پاسخ هاي مربوط به سوالات اجتماعي – سياسي وحتي
فرهنگي! مثلا درپاسخ به نوع موسيقي اي كه مي شنيدم ؛ وقتي ازقطعاتي
ازيوهان سباستيان باخ وولفگانگ آماده ئوس موتسارت كه نام مي بردم و
بطورمشخص تروقتي جواب مي دادم كه من ازقطعات مذهبي – كليسائي
اين آهنگسازان وديگران كه درهمين زمينه كارهايي انجام داده اند،ارتباط
برقرار مي كنم، مانند (( انجيل به روايت متي)) ازيوهان سباستيان باخ و
يا (( مس تاج گذاري)) و(( مس بزرگ دردومينور)) ازولفگانگ آماده ئوس
موتسارت ويا (( ركوئيم)) ازوردي ويا (( ركوئيم جنگ )) ازبريتن، مكث و
تاملي بيشترمي نمود. يا پرسش هايي درزمينه هاي ديني كه گاه بايد پادرجاي
متاله ي گذاشت تا ازپس آن پرسش ها برآمد.
حال من شب را كه چند صد كيلومتربراه افتاده وبا چشماني خواب آلود وپر
خون، خسته وگرسنه به پرسشها ، جواب مي گفتم؛ حوالي ظهروشايد كمي
بيشتر، پرس وجو خاتمه مي يابد، ومن هنگام برگشت ازحاج آقا مي پرسم كه
چه وقت جواب مرا مي فرستيد، پاسخ مي دهد شما يك هفته ديگرتماس بگير
يد، جواب تان راخواهند گفت. مي پرسم ، مگربطورمكتوب جواب نمي دهيد
كه درپاسخ مي شنوم، ماپاسخ كتبي نمي دهيم. وداستان به آنجا مي رسد كه تا
كنون من نويسنده وروزنامه نگارعلف مي چرم!
۶ نظر:
باسلام
نوشته شما درباره گزينش
ناراحت كننده بود
سلام برنويسنده ارجمند
دنيا فرازوفرودهاي بسياردارد
بخاطرچنين جفاهاي بي رحمانه،اميدوارم
قلم تواناي تان را، هرگزبرزمين نگذاري
نويسنده عزيز
ازخواندن اين نوشته ناراحت شدم
درك تان ميكنم.خودتان بهترميدانيد
كه چوب گزينش رابسياري خوردند و
به شرايط بدي درزندگي دچارشدند
همانطور كه خودتان نوشتيد،اينها
درتاريخ ثبت خواهدشد
پيروزباشيد
نويسنده وشاعرارجمند
همدردي مرابپذير
اميد كه شاهد روزهايي بهترباشيم
نويسنده عزيز
بعدازسلام،اكنون كه بعضي ازطرفداران
سينه چاك اينها ازپست ومقام محروم
مي شوند، مي فهمند گزينش چه بلايي
سرملت ايران آورده است
سلام
اين پست را خواندم وناراحت شدم
اوج انحصارطلبي وتنگ نظري ست
تجلي كامل نقض حقوق شهروندي واصلا
حقوق بشراست. كه كمترين حقوق انسان
يعني حق كارشرافتمندانه را ازوي
دريغ كرده وباعث ازهم پاشيدگي
زندگي شوند. من دوپست ديگرتان را در
باره گزينش خواندم. آرزوي بردباري
برايتان دارم
ارسال یک نظر