سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۶



حلقه هاي متصل



چندروزي بود كه نتوانستم بنويسم، البته بنا به دلايلي؛ كه گفتنش رامي گذارم

براي ؟ كامنت هايم را كه مطالعه مي كردم ، بايكي ازآنها برخورد كردم، كه

بوي تهديد مي داد؛ جالب بود، كه آدمي دردنياي خصوصي اش هم نمي تواند

راحت باشد. به ياد روزسيزده بدرافتادم. كه تلفني ناشناس داشتم ، كه با تحكم

مي خواست درموقعيتي حاضرشوم. اما من اجتناب كردم. بعد فهميدم كه يك

طرح وتوطئه بوده؛ پيگيري كردم براساس شماره اي كه داشتم ازمراجع گو

ناگون، ديدم نه بي حاصل است و... حتي درگفتگويي كه خبرنگار يكي از

خبرگزاري ها درارتباط با وضعيت فرهنگ وادبيا ت كشوروكتاب هاي من

با من داشت، نكته بالا را بيان كردم، اما اومهرباني كرد وبخاطرمن آزبردن

آن خبربرروي آنتن خودداري كرد. بيشتربماند تابعد

۲ نظر:

ناشناس گفت...

باسلام

ازخواندن این پست تان, بطور جدی

متاسف گردیدم.برای شما آرزوی

سلامتی میکنم وآرزو دارم همچنان

استوارقلم زیبای خودتان راپرتحرک

وجاندارنگه دارید

ناشناس گفت...

اینجوراقدامها بی پیشینه نیست

استادگرامی شما بیشترمراقب باشید

اینها با این کارها,فکرهای خلاق

رافراری می دهند