صداهاي ريخته
ابرهايي كه اين سووآن سو
پرسه مي زنند
چقدربه رنگ نگاهم
نزديك اند
زمين / تابوت دهانش را
برنت هاي خاموش من
كوك مي كند
دركنار
صداهاي ريخته برخاك
وچشم هاي آويزان برقاب پنجره
خيره بركدام افق
اسب سپيد رؤياهارا
كابوسي طولاني مي كنند
ابرهايي كه اين سووآن سو
پرسه مي زنند
چقدربه رنگ نگاهم
نزديك اند
زمين / تابوت دهانش را
برنت هاي خاموش من
كوك مي كند
دركنار
صداهاي ريخته برخاك
وچشم هاي آويزان برقاب پنجره
خيره بركدام افق
اسب سپيد رؤياهارا
كابوسي طولاني مي كنند
۴ نظر:
شعرقشنگی ست .تابوت زمین برای
ما دهن خود را بازکرده
سلام
شعرهاي تان زيباست. بسيارزيبا
اما نوعي سرماي سياه وهول انگيزدر
فضاي بعضي شهرها پخش است.كه البته
به نظرمن ناشي اززمينه هاي بيروني
شعراست.نميدانم چقدردرست تشخيص دادم
صداهای بهم ریخته
انعکاس جامعه بهم ریخته ماست
شعرشما بسیار عمیق است
ba salam
ostade bozorg...
she,ere besyar zibayist!
ارسال یک نظر