دهان بی کنایه
قرار نمیداند
کنار می زند
استعارههای لبانش را
کلمات در مجاورت
طنابهای آماده
رویای نرگسهای لحظه به لحظه را
پشیمان میشود
از کوچه خاطرههای معشوق سر میکشد
پر میکشد چراغ
که قرمز میشود
دهان غار به قاه قاه
کلاغهای بی وقت را
برگه ی عبور میدهد
و دلپذیر میشود
بازی
وقتی کلمات
تاریکی را
پشت استعارهی نگاه
جا مینهد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر