یکشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۹۳

مرگی نابهنگام و درد آور



با خبر شدم که بهزاد موسایی دوست نویسنده من درگذشت. در بهت و ناباوری فرو رفتم.

 دقایقی نمیتوانستم باور کنم. چون وقت رفتنش نبود. خبر ساده‌ی در جاده ‌ی اندیمشک 

به اهواز، هنگام برگشت از گیلان به مقصد محل زندگی و کارش(بندر امام) به علت تصادف 

جان پاکش را از دست داد. همین. چگونه باید به سادگی همین خبر باور داشت پایان یک

 زندگی را؟! 

دوستی بی تکلف و بی ادعا و در زمینه ی نوشتن فعال. هر یک یا دو ماه که می

 شد ،ممکن نبود که با من تماس برقرار نکند. گزارشی از کارهایش را می داد و این که کار

 جدیدش در چه زمینه ای است. در مناسبات دوستی و فرهنگی حرمت پیشکسوتان را 

همواره نگه میداشت. منش اخلاقی بهزاد  موسایی در ارتباطات انسانی مثال زدنی ست.
 
 روی اثری که قرار بود کار کند ؛ به ویژه برخی کارهایش که در حوزه پژوهش و نقد بود،

 امکان نداشت تماس نگیرد و به مشورت ننشیند. و پس از اتمام کار و انتشار، اثرش را برایم

 نفرستد. تازه ترین کتابش را همیشه برایم ارسال می کرد. 

مانند آخرین کتابش(سالهای از دست رفته) که مجموعه ای از طرح-داستان 

واره های مینی مالش است. هنوز قادر نیستم بپذیرم درگذشت این عزیز را. در حوزه داستان

 و پژوهش و شناخت نامه چند اثر از وی به جا مانده است. که نشان از همت و کوشش 

صادقانه ی او در حوزه نوشتن است: ((ادبیات اقلیمی / درباره ادبیات داستانی))، ((از مه تا كلمه

 / نمونه‌هایی از داستان های كوتاه امروز گیلان از سال 1288تا 1380((ببار اینجا بردلم / گفتگو با 

 مهدی اخوان لنگرودی درباره ادبیات در مهاجرت))، ((دماغ شاه / داستان های كوتاه محمدعلی 

 افراشته /ترجمه))، ((زندگی و آثارنمایشی میرزاحسن خان ناصر /نخستین های نمایش در 

گیلان 1289تا1310 ))  پاسخ به یک ضرورت (گفت‌وگو با م. ا. به‌آذین)؛ شناخت‌نامه 

م. ا.به‌آذین (محمود اعتمادزاده )و ((سالهای از دست رفته / مجموعه 45 داستان مینی مال ))

این مرگ باور پذیر نیست . یاد بهزاد موسایی همیشه زنده و عزیز خواهد ماند. 

هیچ نظری موجود نیست: