باران کج کند راهش را اگر کمی
این شب بارش را
به طلوع میرساند
نه قدمهای بیخیال
از سر سطر تازیانه شروع شد
پایان بیکلام این همه لب
خیابان به خیابان بگذری
به وقت هم
بیوقتی میآورد
آوازی که بوی قورمه سبزی
از پشت سلولهایش
دود میکشد
به میدان که میرسی
پا به پا میشوند
کلمات
برو بیایی دارند و
انگشتها از سر
سطر آغاز میشوند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر