فیلام یاد
هندوستان با خال معشوقگانش
سطرها که قالب
تهی از دهان میشوند
کلمات رج به رج
پیادهروها را
در شلوارهای عابران پیاده
متر میکنند
خاطرهها سلول به سلول
بند پاهایاند
بی پایان بند
دندان عقلات را
هی
مبادا چشم در چشم زندانبان شوی
قوقولی قوی نا به گاه و
وحشت ساحل بیخیال نیما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر