عشق
اين همه راه رفتن
روي نگاهم
اين همه ضرب
روي كوك خسته ي اين ساز
اين ماهي ي بي شكيب
كه چنين ليز مي خورد
ازكف هردستي
نامش
به چه مي ماند
بوي كدام نسيم
به پاهايش
دويده است
اين همه راه رفتن
روي نگاهم
اين همه ضرب
روي كوك خسته ي اين ساز
اين ماهي ي بي شكيب
كه چنين ليز مي خورد
ازكف هردستي
نامش
به چه مي ماند
بوي كدام نسيم
به پاهايش
دويده است
۷ نظر:
بوي كدام نسيم
به پاهايش
دويده است
احسنت، واقعا چه قدرت تصويرسازي اي
سلام
شعرت بسيار زيبا بود. عشق دردوره وزمانه ما مفهوم حقيقي اش كمرنگ شده است
ostadia...!
mashala,chesh nakhori ishala!!
nokaretam ostad
vaghean mokhlesim
dastat golbaran..!
سلام
شعرقشنگي بود
شاعرارجمند جناب بيزارگيتي
دراين شعروتعداد ديگري ازشعرهاي تان
احساس نوستالوژيك عميقي وجود دارد
راستش نمي دانم درفهم اين موضوع چقدر
موفق بوده ام. به هرجهت اشعار و
نوشته هايتان سرشارازمفاهيم ومعناهاي
ارزشمند است. پيروز باشيد
سيمهاي سازها زنگ زده اند
شعر عشق عميق وزيبا بود
ارسال یک نظر