چه ساعت غمگینی ست
وقتی که انهدام
بالاترین بسامد لب هاست
و خرده ریز لحظه ها تجسد
کابوس روزها و
پچپچه های بیدار شبانه
وزن حرف ها
در عبور باد
زخم عمیقی دارد
جاری در جغرافیای جهان
و دوست داشتن
لهجه ی بیگانه ای
محبوس
در کتیبه های قرون
بر عقربه های خسته ی زمان
از کدام پنجره بنگرم
کدام چشم
که واژه های دود و نفرت و خون
در اضطراب نگاه ها
تقطیع می شوند
و قامت شعر ها را
رخت عزایی
همنشین می شود
مویه به مویه
فصل
به فصل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر