دوشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۹۷

تبعیدی این قاب



حایل کلمات می شود

و تاریک می کند دهانم را

لنگی که تجویز می کند دکتر

در لا به لای زمان می پیچد

به قدمت روایت های هزار و یک شب

و این نان

که گرد و غبار خرما را یدک می کشد

مهر جنوب ندارد

شهرزاد قصه ی تقدیر/ تقریرمی کند


شب چقدر عذر و بهانه می چیند

کنار کپه ی نانم

و این سفره

غربت نگاه ها را

در چشم های بی فروغ رژه می رود


نه بوی دلار دارد این صدا

و در سطرهایم

کامیون ابوالمشاغل نمی شود

و حلقه های متراکم بغضش

سر و روی لاستیک های بی قرارش را

خونین نمی کند

این توقف پرشور

جغرافیای نبضش

بر مدار دلشوره های همین خاک می تپد


در قاب ساعت و رویا

تبعید می شوم

در انفجار مداوم کلمات

و سرگیجه ی حرف ها

که از رگ شب می گذرد

آهسته آهسته می سرد/ سیال

در شکل حجمی


یکشنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۹۷

بر استعاره امروز



دست بر التهاب پلک هایم

فروکوبی اگر

خلیج فارس

سونامی حنجره های سرگردانی ست

و بوی نفتش

رایگان بر سر و سینه می زند

کشتی کشتی شلیک می شود

این خاورمیانه

هیچ ضلعش صاحبی ندارد


گورهای فقط

در افق معاصر

و لحظه ها

که کلمات را

پشت دهان مان تاب می دهند


این عبور و مرور بی جهت

از پس چارسال و هشت و دهه و 

سطرهای مرا به بوی تو عاشق تر می کند

کوچه پس کوچه های محله گواهند

وقتی در ازدحام کوچه و کلمه و آزادی

رد تو در سینه کش چشم ها

نمایش در استعاره است


دیوارها

دیوارهای سرشار از کابوس عابران

و جاده ها

که مبتلابه جیغ و جنون اند


اینگونه که حرف ها پارکینسون می گیرند

و دیوارها

پیش پای شان/ نسیان

از زخمی که بر گلوی زمان می ماسد

محو می شوم

در سطرهای هنوز

و دستی پشت ضخامت شب

به جست و جوی بلندترین نت

در آواره گی ماه


پنجشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۹۷

فرصت کلمات



قرار بی قراری ها را

کجا بجویم

سمت دست های به سوی کدام

لب های بوسه ها

شکافته در پرواشان


این مکث ها

سکوت نت ها نیست

رویای تولد است

شرحه شرحه

در بندهای بعد

به تشریح می رسد


در افق نت های سیاه

خواب ها

آویخته بر شاخه های شکسته اند

و پرندگان

حنجره هاشان

در شیهه ی توفان

رگ به رگ می شود


تقدیر این حرف ها

از تکه پاره های صدا عبور نمی کند

اینجا

در هر نگاه

نظمی به رسم هندسه

منظومه می شود

و عطر روایت های عاشقی

از اسطوره های ناخودآگاه فروید

تندیس زیستن نمی سازد


ما بر شیار نفس ها

دلیل صداییم

فرصت رفتن

بر غرور کلمات


جمعه، خرداد ۱۱، ۱۳۹۷

کودکان کار

مسعود بیزارگیتی در گفتگو با روزنامه همشهری از کودکان کار گفت و... در لینک زیر :



یکشنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۷

در سطرهای کازرون



دردها که پا به پا می شوند
فصل ها را نمی شمارند
گلوله ی برفی دی حتی
در شرم حضورش
زبانه می کشد
و بهار
بر خستگی شانه هایش
بال و پرش را
در سطرهای کازرون
می تکاند

نمی دانم هجای تمام کلمات
چرا در ارتفاع زخم
به هم می رسند
و شعر شاعران
خشاب آوازها را
رنگین می کند

* * *

در شکل باد می گذرم
صدا به صدا
آویخته
بر لبان شهر

               دنبال بوسه ای


پنجشنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۹۷

بارین کوبانی



زخم هامان آشناست
چون آبشار گیسوان مان
تا رایحه ی دوست داشتن
نقل هزار و یک شب تاریخ شود

رویاها که دریده می شوند
چه فرق می کند
که نام دختر عاشق
بارین کوبانی1 باشد
یا نرگس خوش بوی باغمان

از چشم های تو بود
که این سطرها
به خاک سیاه غلتیدند
برای خنده های کوچک شان
تا طولانی ترین بوسه ها
لبان زخمی زمزمه ها را
فتح کند

آغوش جوانت
نخستین هجای زندگی
تا عفرین
کودکان خاک و خونش را
در لالایی آرزوهایت
سبز کند

نبرد شاخه ی زیتون2
فریب کلمات است و
انکار مادرانه دوست داشتن
چرخه ی تودرتوی بازی های خاورمیانه
در شعله های مدام
و شرمناکی واژه ها
تا حلقه ی داری باشند
عمود
بر رویاهامان

1-زن مبارز کرد که در نبرد با ارتش متجاوز ترکیه در عفرین جان باخت
2-نام عملیات ارتش ترکیه در سرکوب کردهای مبارز در عفرین سوریه

سه‌شنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۹۶

گل آفتابگردان

به استقبال هشتم مارس


گل آفتابگردان
نشسته ای
روبروی من

درفصل زخم و شال های سفید
ایستاده ای
اگر چه آفتاب
در هجوم شب
پنهان است

دورتر از حواس منی اگر
به رنگ رویاها
شکفته ای
گل آفتابگردان
و کلمات
در نسیم گیسوت
سرشار می شوند


چهارشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۹۶

دوشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۹۶

از رها شدن


از مسیر کابوس های سکوت می آیم

با خاطره های متفرق

در پناه ساکت لب ها

واج ها آرام گرفته اند


از کوچه های بسی خواهش من می خواهم

از عبور دردناک آفتاب

در هجوم تردیدهای جاری


از حضور رسیدن به تو گذشتن از حضور خویش

به درنگ های طولانی تو در تو ماندن

از به حرف های تکه پاره شده در جنبش اصوات

گذشتن چون عابری به پینه ی سطرها

در امتداد زایش


رها شدگی در فراخی کلمات

 آسودگی

در بازوان خلوت خاموشی


شنبه، دی ۱۶، ۱۳۹۶

تزئین می کنم،پس می توانم


از گیسوان خسته ات بال می گشاید
در عصر بی قرار دست ها
بر آسمان
پرنده ی باران خورده ی کلمات

ساعت به پنج می رسید
و ابرها
حلقه می بست
در مدار نگاه ها
رقصی شکوهمند را
در سمفونی صدایی ممتد

بادمجان می کاشت زیر چشم
حلقه بر گردن حرف و
انجماد زمستان
روی لبان ترک بسته
آب می شد
بادمجان دور قاب
تزئین می کنم
پس می توانم
استعاره ی عقربه های به نفس افتاده

ساعت پنج بود
در روز بی کدام
در
      شامگاه
و کوله بار نت های جهان
روی شانه هایم
صلیب می کشید
تا جلجتای عاشقانه ی یک آواز