پنجشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۹۰

چه بی دریغ


آن سوتر از دست های انتظار
امیدی پنهان / می پاید
کمی به نیمه شب است و
نسیم خنک
پنجره ات را می کوبد

دهان بگشا
که آوازی برنیامده / دیری ست
طافت
از کف نهاده است

آه
شقایق دستانت
چه بی دریغ
بر این خیال می ریزد

هیچ نظری موجود نیست: