سه‌شنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۶

انحصارطلبي فرهنگي



ديروز كه يكي از روزنامه هاي اصلاح طلبان را مي خواندم ، مواجه شدم با

خبري مبني براينكه دركنگره اي كه به مناسبت بزرگداشت يكي ازقله هاي

ادب پارسي وعرفاني يعني مولوي برگزار شده بود ، ازقرائت مقاله عبدالكريم

سروش ممانعت به عمل آورده بودند. واين مسئله براي برخي كه داعيه دمكرا

سي را دارند ، گران آمده وسبب گرديده بود تا واكنش نشان دهند . اي كاش

و اي كاش چنين احساس تعهدي را نه فقط در برهه اي ازتاريخ كه تنها به

منافع خويش وكسب قدرت مي انديشيم ، بلكه مسئولانه ودربرابرهرگونه ظلم

فرهنگي كه روا داشته مي شود ، ازخود نشان دهيم . با پديده اي كه نام دمكرا

سي فرهنگي را برخود دارد ، برخورد انحصارطلبانه نداشته باشيم .

واقعيت اين است كه با خواندن خبرممانعت ازقرائت مقاله سروش دركنگره

بزرگداشت مولوي ، به ياد شركت خود دركنگره بين المللي بزرگداشت نيما

يوشيج افتادم كه توسط سازمان يونسكو برگزار گرديده بود ومن هم بنا به

دعوت يونسكو درآن كنگره شركت نموده ، مقاله اي را ارائه دادم ومورد

پذيرش قرار گرفت ودر كنگره حضور يافتم ؛ اما نكته جالب اين بود كه ازقرا

مقاله من نيز ممانعت به عمل آمده بود وآنطور كه خود فهميدم ، دليل آن نيز

اعلام بررس مقاله با اين توجيه بود كه روش شناسي مقالهمن مبتني برروش

تاريخي – ديالكتيكي است . اگرچه عزيزان سازمان يونسكو نسبت به انتشار

مقاله من دركتابي كه به همين مناسبت منتشر نمودند ، همت كردند وبه نوعي

با ديدگاه انحصارطلبانه ي بررس مقاله مقابله كردند.اما اين همه ،رويدادهايي

ست كه تاريخ درجلوي چشم انديشمندان وسياستمداران مي گذارد. بايد آموخت

تصويرجلد بالا متعلق به كتاب جديد مسعود بيزارگيتي ست كه تاچند روز آينده


توسط ناشر كتاب فرهنگ ايليا وارد بازار كتاب خواهد شد . اين كتاب ششمين


كتاب منتشر شده وي مي باشد . سه كتاب ديگراودرزمينه ي نقد ومقالات وداستان


ونيز شعرآماده چاپ است

جمعه، آبان ۰۴، ۱۳۸۶


ماجراي كافه كتاب ها



طي چند روز اخير ، چند كافه كتابي كه در تهران فعاليت مي كردند وتعداد

شان هم ازانگشتان يك دست تجاوز نمي كرد ، به دستور اداره اماكن نيروي

انتظامي تعطيل گرديد. علت تعطيلي هم تداخل صنفي ذكر شده است . درحا

لي كه بسياري ازمراكزتفريحي مانند استخرها وباشگاه هاي ورزشي و...در

چارچوب فعاليت هاي تخصصي خود به عرضه ي مواد خوراكي و آشاميدني

مي پردازند ؛ وبا هيچگونه برخورد ازنوع تداخل صنفي مواجه نمي گردند.

كافه كتاب ها نيز، يكي ازاصلي ترين ويژگي هاي كاركردي شان ، ارائه

كتاب به كساني است كه فاقد قدرت خريد كتاب بوده ودرنتيجه با نوشيدن

يك فنجان چاي يا قهوه ساعتي را به مطالعه درآنجا اختصاص مي دهد .

يا نويسندگان وهنرمندان با حضور درچنين پاتوق هاي فرهنگي اي فرصت

ديدار با يكديگر را به دست مي آورند .

نگاه به چنين مراكزي با عملكرد وصف شده ،آيا جز به رونق وافزايش مطا

لعه وبه طريقي بهتر انديشيدن مي انجامد ؟ آيا جزاين است كه سطح سرانه

كتاب خواني افزايش يافته وبه بهبودي هرچه بيشترمطالعه مي انجامد. مخا

لفت با چهار پنج كافه كتاب ، مخالفت با رشد كتاب خواني وتوسعه فرهنگي

به شمار نمي رود . هرچند اگر تاثير آن ناچيز وكوچك باشد. تعطيلي وپلمب

اين كافه كتاب ها با خود چه پيامي را به همراه خواهد داشت؟

سه‌شنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۶




پلاگاردهاي سرخ



همواره در فواصل بين دو سال تحصيلي دانش جويان وفضاي به وجود آمده حاصل از

اين تعطيلي در دانش گاه ، نوعي رخوت وسكون گريبان گير فعاليت هاي صنفي دانش

جويان مي گردد وبدينطريق چراغ حركت هاي شان كه بر مدارحقوق قانوني شان به

چرخش درمي آيد ، كم سو مي گردد . اما با شروع سال تحصيلي استارت توجه به حقوق

صنفي وقانوني شان زده شده وبه فضاي دانش گاه دركنار فرايند تحصيلي؛به دليل فعاليت

هاي اجتماعي دانش جويان ، روح تازه اي دميده مي شود . به ويژه وقوع رويداد خاص

نيز مي تواند محرك مضاعفي براي چنين فعاليتي باشد .

اساسا محيط وفضاي دانش گاه با توجه به پيشينه ي آن در ايران ،با فعاليت هاي اجتماعي

سياسي وفرهنگي ، نشاط خويش را باز مي يابد و به تحكيم مناسبات خردورزانه ومنطقي

ميان دانش جويا منجرمي شود .

اززماني كه محمود احمدي نژاد رئيس كابينه نهم براي شروع ترم تحصيلي دانشگاه ، با

گزينشي خاص درميان دانش جويان حاضرشد وبرخلاف سياست وي كه در دانش گاه

كلمبيا به تبليغ آن پرداخت ، دردانشگاه ايرا ن حاضربه پذيرايي ازدانش جويان منتقد خود

نگرديد ؛ درحالي كه دانش گاه متعلق به همين دانش جويان مي باشد . دانش جوياني در

طيف هاي مختلف سياسي وبا گفتمان هاي مختلف . تابه امروز رويداهاي مختلفي را در

دانش گاه هاي كشورشاهد بوده ايم . كه به تقريب مي توان همه ي اين رويدادها را زير

پرچم دفاع ازحقوق صنفي شان تحليل وارزيابي نمود.

آخرين حركت دانش جويي مربوط به تجمعي است كه دردانش گاه پلي تكنيك درروزسي

مهر ماه صورت گرفت . تجمعي كه با حضورنيروهاي نظامي بوده وبا كنترل همراه بود

دونكته دراين تجمع قابل توجه بوده ونگاه هر تحليل گري را به خود معطوف مي نمايد .

نكته اول سربرآوردن گفتماني درميان دانش جويان است ، كه اگرچه داراي پيشينه بوده و

غريب نيست ، دردست داشتن پلاگاردهاي سرخ با مواضعي كه مبتني برانديشه هاي سو

سياليستي است . پارادايمي كه دركنارسايرپارادايم ها به نقطه ي اشتراك صنفي معطوف

است . طيف هاي متفاوت سياسي با شعاري واحد كه چشم انداز اين شعارها حقوق صنفي

شان را هدف مي گيرد. يعني يك نقطه ي مشترك كه همان شعارصنفي ست مي تواند اين

طيف ها را دريك نقطه مجموع نمايد . اما دراين ميان به دليل وجود فضاي امنيتي وسيا

سي اي كه سبب نگراني دانشجويا برخي ارطيف ها گرديده و منافع تحصيلي شان را در

خطر مي بينند ؛ اين حركت مي تواند به اختلافاتي درداخل اين طيف ها بيا نجامد كه در

واقع فضاي حاكم بردانش گاه از يك سوونگراني هاي دانش جويان كه ناشي ازنوعي نگاه

مبتني بر تامين منافع فردي است ازسوي ديگر، به پيدائي اختلاف و اجتناب از ديگري

منجرگردد. چنان كه آنگونه كه دراخبارتجمع دانش جويي دانشگاه اميركبيردرروزدوشنبه

بازتاب يافته بود ؛ برخورد جريان راست دانش جويي وانجمن اسلامي نسبت به پلاگارد

هاي جريان چپ ، ازنوع برخوردهايي بود كه ظرفيت اين تشكل را نسبت به فعاليت هاي

طيف ديگر بسيارپايين نشان مي داد . و اين موضوع نشانگرآن است كه بايد ياد گرفت

كه چگونه دركنارهم بود وچطور با بيماري انحصارطلبي با يد مبارزه كرد ومحدوده ي

دفاع ازحقوق صنفي ورهبري طلبي را نبايد با روش ومنش استيلا طلبي به پيش برد .

متاسفانه درجوامع توسعه نيافته ، به دليل عدم وجود احزاب قوي با پشتوانه ي نظري و

مردمي قوي ازيك سو ، وعدم وجود دموكراسي كه ظرفيت سازي ها را افزايش بخشيده

وچگونه با مدارا دركنارهم زيستن را با گفتمان هاي مختلف آموزش دهد ، ازسوي ديگر

فضا ومحيط را براي تدوين فعاليت ها دشوارمي سازد
.

شنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۶

كارسياه



دستمزد سه شيفت كاردرهفته را ، هميشه پايان آخرين شيفت كه ساعت

چهاربامداد بود ، پرداخت مي كرد. منتظرمي ماند تا وسايل به دقت شست

وشو شوند ؛ كف مغازه با تركيب اسيد وپودروآب به خوبي شسته شود تا

هرگونه لكه هاي چربي ازكف مغازه محو شود . بعد دستمزدها را پرداخت

مي كرد. با اينكه مي شد نظافت را روز بعد ، كركره مغازه كه بالا ميرفت

وقبل ازاينكه مشتري ها سربرسند ، انجام داد. وسواس داشت. يك شب سر

نظافت كف زمين بحث مان شد. مي گفت كف زمين بايد برق بزند. همولا

يتي ما هم بود. فكرمي كردم كه همولايتي ها بيشتربايد هواي همديگررا

داشته باشند. ساعت نزديك چهارصبح بود. تازه كاررا تمام كرده بوديم ،

كه بي توجهي درتميزكردن كف مغازه را گوشزد كرد. چاره اي نداشتيم.

درهفته دو سه شيفت كاربد نبود. سه شيفت درهفته نود پوند دست ما را

مي گرفت. پانزده پوندش صرف بليط قطارمي شد. راه خانه تا ايستگاه

قطاررا هميشه پياده مي رفتم. اينطوري درهفته شش پوند بابت بليط

اتوبوس نمي دادم. صرفه جويي خوبي بود. سرساعت بايد ايستگاه مي

رسيدي. قطارها توقف شان بسياركوتاه بود. منتظرهيچكس نمي ماندند.

بليط مرا كه ديد ( بليط رفت وبرگشت بود) اشاره اي به نقطه اي درواگن

جلوتركرد ، تاجايم را عوض كنم. منظورش را فهميدم. بلند شدم. درواگني

ديگرنشستم ومراقب تابلوهاي ايستگاه بودم . چند دهكده وشهركوچك را برا

ي رسيدن به محل كارم ، بايد رد مي كردم. نشانه هايي را اطراف ايستگاه

شهري كه پياده مي شدم، درنظرمي گرفتم. تا موقع پياده شدن دچاراشتباه

نشوم. دستي به پشتم خورد. برگشتم. مامورقطاربود. بازهم اشاره به دور

مي كرد. منظورش اين بود كه نبايد درآن كوپه باشم. متوجه دستپاچگي من

شد. بلند شدم به كوپه ديگري بروم. دستم را گرفت واشاره به نشستن كرد.

گفت مهم نيست. سرووضع آدم هاي آن كوپه، شيك ومرتب بود. احساس

كردم كه بليط من بايد مربوط به كوپه ديگري باشد.

قطاردرايستگاهي توقف كرد. تابلو را نگاه كردم. اسمش چندان آشنا نبود.

ساعتم را نگاه كردم. زمان مسافت هم برايم غريب بود. احساس كردم

بايد تاكنون مي رسيدم. قطارشروع به حركت كرد. نمي دانستم بايد چه

كاركنم. آيا پياده شوم. بروم. نمي دانستم. مامورقطارهم رفته بود. دستپا

چه شدم. چنين اتفاقي برايم نيفتاده بود. با مسيرها ومنطقه ها هم خيلي

آشنا نبودم هنوزداغي بحث من وصاحبكارم سرتميزي مغازه سرد نشده

بود. اين مسئله بيشترنگرانم كرد. دوروبرم را مي پائيدم شايد مامورقطار

را دوباره ببينم. اگرازمحل كارم ردشده باشم، خيلي بد مي شد. نه تنها

سگرمه هاي درهم رفته صاحبكاررا بايد تحمل مي كردم.دوتا شاگرد قديمي

مغازه هم مدعي بودند. چون توكارشان هميشه احساس استاد شاگردي دا

شتند. قطاركه توقف كرد بدون معطلي پريدم پائين. ازماموري كه درايست

گاه درست درمجاورت درب قطارايستاده بود، سوال كردم. حاليم كرد كه

ازآن شهرگذشتم. بليطم را نشان ندادم. چون براي برگشت شبانه نگهش دا

شتم. به اوفهماندم كه من حتما بايد برگردم. اشاره به صندلي انتظاردرايست

گاه كرد وگفت چند دقيقه ديگرقطارمي رسد. احساس كرده بودم كه زمان

كمي طولاني شده. اگرچه تا آنوقت ده دوازده شيفت درمغازه كاركرده

بودم. نفهميدم چطورتابلوي ايستگاه به چشمم نيامد .



ساعت چهارونيم صبح بود كه به ايستگاه قطاررسيدم. هوا تاريك بود. سر

ماي باد برچشم هاي خسته من شلاق مي زد. روي نيمكت نشستم. خلوت

بود. نه مسافري بود ونه مامورقطار. تجربه ي روزهاي قبل به من ياد داده

بود كه حدود نيم ساعتي بايد منتظربمانم. توان راه رفتن نداشتم. ازمغازه تا

ايستگاه به زحمت پياده خودم را مي رساندم. پاها وكمرم نه توان حركت دا

شتند ونه ايستادن. روي نيمكت ايستگاه درازكشيدم. چشم هايم اززورسرما

به خواب نمي رفت. سوزسرماي سحرگاهي درتمام تنم دويده بود. بدتراز

همه وقتي به ياد پياده شدن ازقطارورفتن به طرف خانه كه مي افتادم ، به

شدت منزجر مي شدم. چون با حالي كه داشتم ،توان حتي چند قدم برداشتن

درمن نبود.درحالي كه با پاي پياده تا به خانه برسم، كمي بيشترازنيم ساعت

طول مي كشيد. آن وقت صبح هم كه هنوزهوا تاريك بود ، اتوبوس ها شر

وع به كارنمي كردند.

وقتي دستمزد سه روزرا به من پرداخت ، به چشم هاي من زل رد وگفت

(( پنجشنبه نيا ، فقط جمعه وشنبه ))

خيلي كوتاه وجدي گفت. كمي مكث كردم. برايم عجيب بود. نه فقط ازحر

في كه زد. همولايتي من نبود كه دستمزدم را پرداخت مي كرد. شريكش

بود. آن هم سال ها پيش ازايران آمده بود.

هردوموضوع براي من كمي مشكوك بود. گفتم

(( تازه مي خواستم كه شيفتم را درهفته اضافه تركنيد. يكي ازروزهاي
سبك ترهم من سركارباشم. ))

خنديد. نگاهش را كمي با مكث به طرف من كرد

(( حالا پنجشنبه چون خبري نيست ، شما نيا ))

حرفي نزدم . درسكوتم جا خوردنم را احساس كرد. قادرنبودم موضوع به

اين سادگي را حل كنم. وقتي فاميلم ازطريق زنش پيغام شريك همولايتي ام

را به من داده بود ، اول متوجه نشده بودم. به من گفته بود

(( فعلا سركارنروم. چون بچه ها گفتند پليس ها گيرميدن. چون كارگرها
سياه كارمي كنند. بهش بگيد فعلا نياد ))

يك روز شد ، هميشه. بازبيكاري شروع شده بود. كارگرسياه ، سياهكاري

بود. داستان چيزديگربود. چون سه تا كارگرشيفتي ديگرهم سياه كارمي كر

دند. وقتي فاميلم به زنش گفت

(( بيزينس است ديگه. كاريش نميشه كرد ))

فهميدم كارسياه ، سياهكاري هم دارد. راست مي گفت. وقتي همين بيزينس

حاشيه نشينم كرد ، تابغض انباشته شده ام يك دفعه بتركد ، تازه داشتم سر

درمي آوردم
.

پنجشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۶




بعد ازاينكه نوبل ادبي امسال دردستان قدرتمند بانويي از

بريتانيا قرارگرفت ، كه متولد كرمانشاه خودمان بود ؛ و

توانست مردان ميدان ادبيات را درحاشيه بگذارد ونام دور

يس لسينگ هشتاد وهشت ساله را نه تنها درخيابان هاي

مشهورلندن ، بلكه درچارگوشه ي جهان بدرخشاند ؛ جايزه

بوكرامسال نيزبه بانويي چهل وپنج ساله ازدوبلين ايرلند

تعلق گرفت ، تا ازيك سوبرفرازادبيات جهان اقتدارزنان

مؤلف را به رخ كشد ، وازسوي ديگردوچهره ادبيات را از

كشوربريتانيا ، درزمره برندگان اين جوايزارزشمند قراردهد

آن انرايت ، رمان نويس ايرلندي كه به خاطررمان گردهم

آمدن، جايزه بوكرامسال را نصيب خود كرد
.

دوشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۶

خبرانتشاركتاب جديد


كتاب جديد مسعود بيزارگيتي ، كه مجوز نشرآن صادرگرديده ، به

زودي منتشرمي شود . اين كتاب هم اكنون مراحل چاپ را طي مي

نمايد .نام اين كتاب كه دربرگيرنده بخشي ازاشعارجديد مي باشد ،

صداهاي ريخته است كه توسط نشرفرهنگ ايليا منتشرمي شود

The suppressed noises (صداهاي ريخته )

علاوه برآن سه كتاب ديگرتوسط نويسنده آماده براي انتشاراست

يك مجموعه داستان به نام آن سوترازصداي خط خورده

يك كتاب درنقدها ومقالات به نام درنگي برزبان (( اثر ))

وكتاب شعري ديگركه هنوز نامي براي آن برنگزيده ام
آقاي احمدي نژاد رئيس جمهور، پس از سخنراني دردانشگاه كلمبيا كه ازآزا

دي ويك رشته مقولات متعلق به فرهنگ ومسائل اجتماعي سخن رانده بود و

حتي دعوت ازاساتيد ودانشجويان براي شركت درهريك ازدانشگاهها به عمل

آورده بود ، تا فضاي آزاد را تجربه نمايند وبا كيفيت ونوع تعامل آزادانه در

دانشگاه هاي ايران آشنا شوند وشركت درمجمع عمومي سازمان ملل ، به

كشور بازگشت ، تاسال تحصيلي جديد دانشجويان با حضور وي ، آغازش را

رسميت بخشد . ازآن زمان تاكنون اتفاقاتي درگوشه وكنارافتاده وبازتاب نوع

تعاملي ست كه رئيس جمهور به آن اعتقاد دارد . حضورآقاي احمدي نژاد در

دانشگاه درميان جمع اساتيد ودانشجويان گزينش شده وجلوگيري ازحضور

سايردانشجويان منتقد وي كه براي پرسش ازاو خواستارحضور بودند، تا به

برخي ازپرسش ها ازجنس سخناني كه وي دردانشگاه كلمبيا ايراد كرده بود،

پاسخ دهد؟ كه البته مانع حضور انبوهي ازاين دانشجويان گرديدند . وآقاي

رئيس جمهور براي عدم مواجهه با منتقدانش دردانشگاه ، راه شان راكج

كرده ، مسيري ديگررا براي خروج انتخاب مي نمايند. اين يك واقعه بود ؛

آن هم درشروع سال تحصيلي ؛ آن هم درست پس ازسخنراني دردانشگاه

كلمبيا !

چند روزي پس ازآن حكم داستان نويس جوان كشورمان ازسوي دادگاه صادر

مي شودوادبيات نيزمحكوم مي گردد. باعنايت به اينكه ادبيات گزارش صرف

آنچه درواقع مي گذرد نيست. ويعقوب يادعلي محكوم مي گردد.

چندروز بعد عمادالدين باقي فعال حقوق بشرورئيس انجمن دفاع اززندانيان ،

پس ازاحضار، بازداشت وبه اتهام اقدام عليه امنيت مليروانه زندان مي شود

ويا احضاردوفعال حقوق زنان به دادگاه، به نام هاي طلعت تقي نيا ومنصوره

شجاعي درروزهاي اخير ؛ آيا مفهوم تعامل وفضاي آزادي كه آقاي رئيس

جمهورازآن تعبيرمي نمايد درذكرچنين مصاديقي جاي مي گيرد؟

آيا ايجاد ظرفيت براي گسترش گفتمان انتقادي ودفاع ازحقوق هرگونه تشكل

وصنفي كه جهت تحقق منافع وحقوق شان تلاش مي نمايند ، تازه آنهم درچار

چوب صراحت قانون اساسي ، ازجمله وظايف رئيس جمهور نيست؟ وبه

گفتاروي دردانشگاه كلمبيا معناي حقيقي اش را نمي بخشد؟ بهترنيست كمي

بيانديشيم؟
!

سه‌شنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۶

محاكمه ي ادبيات



يعقوب يادعلي داستان نويس ، كه كتاب هاي حالت ها در حياط و آداب

بيقراري دركارنامه ي وي هست ، خلاصه حكم محكوميت خود را ازشعبه
شعبه 104 دادگاه كيفري ياسوج دريافت كرد.به گفته وكيل وي آقاي صالح

نيكبخت ، يعقوب ياد علي به اتهام نشر اكاذ يب درداستان هست ونيست

به استناد بندهاي دوم ونهم ماده 6 قانون مطبوعات وتبصره 2 الحاقي همين

قانون ، به يك سال زندان محكوم شده است. البته درحكم صادره توسط قا

ضي ذكرگرديده ، به علت جوان بودن متهم ونداشتن سابقه كيفري ، نه ماه

ازاين يك سال به مدت دو سال تعليق ، مشروط براينكه وي چهار مقاله حد

اقل دريك صفحه دريكي ازنشريات محلي استان كهكيلويه وبويراحمد هر

شش ماه يك بار چاپ كرده ودو نسخه آن را براي دادگاه ارسال نمايد .

پرسشي كه مطرح مي شود اين است كه تاكيد رئيس قوه قضائيه ، مبني

برزندان زدايي وتعيين حداقل مجازات براي كساني كه درمعرض اتهام

قرار مي گيرند ؛ آن هم چنين اتهام هايي كه پرسش برانگيز است، چه

جايگاهي دارد. ازطرف ديگر ومهمتر اينكه آيا بهتر نبود تا قاضي صادر

كننده حكم ، باپديده ادبيات ودراينجا داستان ، كه مقوله اي متفاوت ازساير

سوژه هاي قضايي ست،با استفاده ازكساني كه دراين رشته داراي تخصص

هستند مشورت به عمل مي آورد ، وسپس اقدام مي كرد.

آقاي قاضي

جهان ادبيات ،نه جهان روزمره گي ها ست. وزبان آن نيز نه زبا ن حقيقي

ناپايدار وزودگذر. جهان ادبيات علاوه برآن كه ازدالا تو درتو وپيچ اندر

پيچ تخيل خلاق آفريننده ي آن مي گذرد ؛ بلكه زبان ادبيات نيز ، نه زبان

گذران روزمره وفاقد هويت ؛ بلكه زبان مجا زهاست . وزبان مجازها ،

زباني ست كه برقطعيت ها حكم نمي كند؛ بلكه برمدارنسبيت ها مي چرخد.

وازهمين روست كه عنصرتاويل درادبيات راه مي گشايدوبه تعداد مخاطب

تاويل گرزاده مي شود. براين اساس چگونه مي توان با پديده ي ادبيات ،

همچون ساير پديده هاي روزمره وحقيقي كه بر بنيان هويت شفاف وقطعي

شده قرار گرفته اند برخورد كرد؟ درواقع حكم يعقوب يادعلي ، حكمي

بي سابقه براي ادبيات است.

دوشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۶

توهم يا واقعيت



گاه آدم حيرت زده ومتعجب مي شود ، وقتي سخناني را مي شنود، كه هيچ

انطباقي با واقعيت نداشته ونمي توان درمحاسبه حقاقيق برپايه ي مدارك و

فاكت موجود تناسبي براي آن قائل شد.

مسعود ميركاظمي ، وزيربازرگاني دولت نهم ،ديروزدرخصوص وضعيت

بازارو نرخ كالاها اظهاركرد ((امسال خوشبختانه بازار آرام وموج گراني

كمتر پديداربود )) .

به نظرشما اين سخن عجيب نيست . درحالي كه به گواه اسناد ، رسانه ها

ومهمترازهمه حضور ملموس مردم دربازارها وهنگام تهيه ي مايحتاج

عمومي شان ، پرواضح است كه نرخ رشد تورم وگراني هاي بيدادگرانه

هردم افزايش مي يابد ؛ چطوروزيربازرگاني به خود اجازه مي دهد ، كه

چنين آشكارچشم برواقعيات ببندد. آيا چنين سخني تنها حاوي جنبه تبليغي

براي دولت نيست؟ آنچه كه عيان است ، چه حاجت به بيان است .

جدا ازگزارش رسانه ها وكارشناسان اقتصادي كه هراز چند گاه بررسي

هاي شان درخصوص وضعيت اقتصادي ومعيشتي مردم ، دررسانه ها

منعكس مي شود ؛ آخرين گزارش بانك مركزي كه مربوط به قيمت كالاها

درمرداد ماه است ، ازافزايش قيمت كالاها دراين ماه نسبت به سال گذشته

حكايت مي كند. براساس اين گزارش ، قيمت خوراكي ها ووآشاميدني ها

نسبت به سال گذشته 4/22 درصد افزايش يافته است. پوشاك وكفش

حدود13 درصد افزايش داشته است .

حال پرسش اين است ،اگردركشوري ديگرمسئولي قادربه پيگيري وتحقق

بر نامه اش نباشد،خود را درچه وضعيتي قرار مي دهد!آيا همچنان به ميز

وزارت مي چسبد ، وچشم بسته به واقعيت براي چند صباحي نفع مسئول

بودن را برمنافع مردم ترجيح مي دهد؟ به گمانم حقايق دست كم آنچه ما

گاه درخبرها ورسانه ها شاهد بوده ايم ؛ پاسخي ديگربه ما مي دهد !

یکشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۶

رسانه، روزنه اي براي عبور



رسانه دردنياي امروز، كليدي ست براي گشودن . رمزگشايي ابهام ها و

بغرنجي ها . عبور ازسدها وموانعي كه به اراده ايجاد مي شود ، تا آن

روزنه اي كه ازآن نام برديم ، به انسداد گرفتارآيد .

هنوزگرماي سخنان دومسئول كابينه نهم درخصوص رسانه به سردي نگرا

ئيده ، كه يكي ازآن دو، درسخني تازه ، به كشف كودتاي رسانه اي نائل

گرديده است . آقاي صفارهرندي وزيرفرهنگ وارشاد اسلامي وآقاي علي

اكبرجوانفكردومسئولي بودند كه به تازگي درخصوص رسانه اظهار نظر

فرمودند . يكي ازكودتاي خزنده گفته بود وديگري ازكودتاي رسانه اي .

دراقدامي جديد آقاي علي اكبرجوانفكرمشاوررسانه اي رئيس كابينه نهم

درميزگرد بررسي تعامل دولت ورسانه ها ، ازتخريب وتضعيف سخن

مي گويد كه درنظروي به ساقط كردن تعبيرمي شود وساقطكردن هم

ازديد ايشان يعني كودتا . وبه تعبيرمن سنتزحرف هاي ايشان ، يعني

مسدود كردن راه هاي انديشه وبيان.

عجيب است كه دولت قدرت وظرفيت تعامل با رسانه هاي منتقد را تا

حد مظنون شدن به طرف مقابل يعني هرگونه رسانه را، درخود به شدت

كاهش داده وتاب تحمل ازكف نهاده است .

اگررسانه اي درخطوط تعيين شده ازسوي قدرت ، حركت كند ، وبه

تاييد وتشويق هرآنچه به قدرت مربوط مي شود ، عنايت داشته باشد ، نه

تنها موضوع نقد وانتقاد درجامعه منتفي خواهد بود ، بلكه هرچه ريشه ي

خلاقيت ونوآوري درهرعرصه اي خواهد خشكيد . وتا زماني كه حاكمان

درحوزه ي قدرت،ازسرترس ازنقادي عملكردهاي شان توسط انديشه وران

دررسانه ها و... تنها به انسداد راه هاي انتقادي بيانديشند ، دستاورشان نيز

جز هدايت انديشه ها ونگاه ها به سمت روزنه هاي حتي كوچك وخردي كه

ازمسيري ديگر مي آيد ، نخواهد بود. آن هم درجهان ارتباطي امروز، كه

ازهرسو مخاطب را به سمت خويش فرا مي خواند .

بي مجوز




برهرچشمي كه خط مي كشي

نگاه ها كه نمي زخمند


دل خوش مي كني

كه چشم ها را / يكايك

به خط داري


اما خطوط ديدن را

با كدام شكل

ترسيم مي كني


اين نگاه

براي گذر/ نامه نمي خواهد

شنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۶

درخبرها آمده بودكه ناصرزرافشان وكيل قتل هاي زنجيره اي كه گويا به تازگي سفري به آلمان داشته ودركنگره قاضيان آلمان نيز
حضوريافته وسخنراني كرده است ؛ جايزه ي حقوق بشر را ازسوي اتحاديه ي قاضيان آلمان دريافت كرده است . ناصرزرافشان كه
وكيل وفعال حقوق بشرمي باشد ، درآلمان با كهلررئيس جمهوروگويا با مقامات وزارت امورخارجه آلمان نيزديداروگفتگو كرده است

سه‌شنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۶


شعرزير كه حاصل ديدن صحنه گلوله باران پدر وفرزندي فلسطيني

است كه شش سال پيش توسط اشغالگران اسرائيلي ، درگوشه ديوار

به رگباربسته شده وبدون دراختيارداشتن هرگونه وسيله دفاعي درراه

ميهن شان جا باختند ؛ دركتابم به نام شكلي كه نام تودارد ، درهمان

سال به چاپ رسيد . روزگذشته درششمين سالگرد اين تيرباران نا

جوانمردانه ، شايسته ديدم تا با انتشارآن دراين پست ، يادشان را

گرامي بدارم
.نام آن قهرمان شهيد،محمد الدوره بود


كودكان جهان


-آخرچرا هيچ پرنده اي

ازآسمان آتش وآهن نمي گذرد

من دلم گرفته است

مي خواهم اين ابرهاي سياه را

گريه كنم

شايد صدايي ازآن سوي جهان / بشنوم

چقدربايد منتظربمانم پدر!


چنين گفت :

كودكي كه آغوش پدررا

براي خوابي طولاني برگزيده بود

وگهواره لرزان نگاه پدر

برشتك خون آرزوهايش

كه جهان را رنگين ساخته بود


خوابيده اي خاموش

اما درياها سرودشان را

درچشم هاي ما / نشانده اند

ومن ترانه هاي به لب برنيامده ام را

پروازمي دهم

با خاطره هايي دور

برصورمي نشانم واژه واژه هايم را

برصيدا

وبرگورتو فرزندم !


من شمع شاعران جهان را

.... ،سياه ،سفيد

درشب تنهائي ات

روشن مي كنم


خاموش باش

تمامي كهكشان خاموش مي شود

اما فروغ صدايت

درنگاه عميق صدايت

جهان را برمي آشوبد :

آخر-

چرا هيچ پرنده اي

ازآسمان آتش وآهن

نمي گذرد

من دلم گرفته است